پرویز شاهمرسی, [26.09.18 07:26]
#قاعده
رخداد صوتی «ائلیزیا» (حذف مصوت) در زبان ترکی بصورتهای مختلف رخ می دهد. مثال:
1- حذف مصوت میانی:
خالا اوغلو ← خال اوغلو.
باجی اوغلو ← باج اوغلو.
خزینه ← خزنه.
عریضه ← عرضه.
2- در پسوندهای «ایسه»، ایکن» و اوچون» صدای «ای» حذف می شود:
من ایسه ← منسه.  
اونون اوچون ← اونونچون.
ایلقارایله ← ایلقارلا.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [27.09.18 08:54]
#تاریخ
مسئلة کوچ
کوچ بزرگترین حادثه در تاریخ ترکان است. این کوچ از مؤثرترین حوادث بر تاریخ قارة آسیا و اروپاست. در اصل کوچ ترکان به اشکال اولیه یعنی توسعه طلبی و نفوذ تدریجی بوده است. عواملی چون خشکسالی، افزایش سریع جمعیت، کمبود چراگاه و دیگر دلایل اجتماعی، اقتصادی در شکل گیری این کوچ ها نقش داشته اند. این تغییر مکان در طول زمان و بیشتر اوقات آسان نبوده و برعکس دشوار، خونین و فلاکت بار بوده است. حسرت وطن اولیه در گوشت و پوست فرهنگ و ادبیات ترکان تنیده است. در جریان این کوچها، داد و ستد گسترده ای میان زبان ترکان و زبان دیگر همسایگانشان رخ داد. کوچ هونها و اوغوزها بزرگترین کوچها در تاریخ ترکان هستند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [28.09.18 06:51]
#ضرب_المثل
آب و آتش با هم جمع نمی شوند: اود ایله کولشینکی توتماز.

پرویز شاهمرسی, [28.09.18 06:52]
#قیز_آدلاری
آغ پینار: (Ağ pinar) چشمة سفید.
آغتاب: (Ağtab) نور سفید.
آغتاج: (Ağtac) تاج عروس.
آغتان: (Ağtan) پاک چون سپیده.
آغجاسو: (Ağcasu) پاک چون آب.
آغجان: (Ağcan) پاک طینت.
آغ چالار: (Ağ çalar) سفیدگونه.
آغ چالماز: (Ağ çalmaz) سبزه.
آغ چام: (Ağ çam) کاج سفید.
آغ چای: (Ağ çay) سفیدرود. رودخانة صاف و روشن. پاک چون رود. چایی با مخلوط شیر.
آغ خانیم: (Ağ xanım) بانوی سفید.
آغ دام: (Ağ dam) بنای سفید.
آغ دورو: (Ağ duru) سفید و صاف.
آغ دوْغان: (جان)(Ağ doğan) شهباز. زاییده چون ماه.
آغدی: (Ağdı) معصوم.
آغسال / آغسال: (Ağsal) سفیدفام.
آغسل: (Ağsəl) سفیدگونه.
آغ سولا:(Ağ sula) کاملاً سفید.
آغ سولتان:(Ağ sultan) پادشاه پاکیزه.
آغ سوْنا: (جان)(Ağ sona) اردک مادة سفید. سفید و زیبا چون کبک.
آغ صدف: (Ağ sədəf) صدف سفید.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [30.09.18 15:51]
#تاریخ
آیا ترکها تمدن دارند؟
دیرزمانی رسم مألوف در تاریخنگاری این بود که اقوام صحرانشین به صورت اقوام بی تمدن معرفی می شدند. از اقوام صحرانشین به عنوان زنبورهای وحشی بشریت نام می بردند. این دیدگاه بر تاریخنگاری ایرانی تأثیر گذارده است. ترکها نیز در ردیف این اقوام شمرده شده و مورد بی توجهی قرار می گرفتند. به عنوان مثال در کتاب بنیادین «دورة مفرغ در بیشه زارهای اتحاد جماهیر شوروی» که در سال 1987 با نظارت ب. ریباکوف منتشر شده، نام قبایل و طوایف پرشماری آمده ولی حتی نام یک قبیلة ترک ذکر نشده است.  به مرور زمان برخی مورخان مانند لئو گومیلف به این نتیجه رسیدند که تمدن تنها در سنگ خلاصه نمی شود. آثاری که در روی پوست و چوب و استخوان ایجاد می شوند، عمر کمی نسبت به سنگ و گل دارند ولی نمی توان آنها را از گردونه خارج کرد. با این نگرش در سرزمینهایی که ترکان می زیستند، نوع خاصی از تمدن وجود داشته که نه بصورت شهرنشینیهای گسترده بلکه بصورت ابزارسازی پیشرفته، از آن با عنوان «فرهنگ» یاد می شود. مهمترین این دوره های تمدنی از این قرارند:
1- فرهنگ آناو. 2- فرهنگ کلته منار. 3- فرهنگ آفاناسیف. 4- فرهنگ آندرونوف.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [01.10.18 17:17]
#ترکیب
آب شیرین: ساغ سو (Sağ su). جوجوق سو(Cucuq su).

پرویز شاهمرسی, [01.10.18 17:18]
#ترکیب
آتام زمان: زمان نیاکان. قدیم الایام.

پرویز شاهمرسی, [03.10.18 08:33]
#قاعده
سقوط صامت
در زبان ترکی طبق قانون تنبلی زبانی، برخی صامتها به مرور زمان ساقط شده و کلمات کوتاهتر و راحتتر می شوند. مثال:
قورتارماق (تمام کردن) ← قوتارماق.
اوتورماق (نشستن) ← اوتوماق.
آلتداکی (زیرین) ← آتداکی.
کندلی (روستایی) ← کدلی.
اوغرو (دزد) ← اورو.
ساغلیق ← سالیق.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [03.10.18 08:34]
#ضرب_المثل
آتش چنار از چنار است: آغاجی اؤز ایچیندن قورت یئیر.

پرویز شاهمرسی, [05.10.18 07:24]
#اوغلان_آدلاری
آدي باي/آدی بیگ: (Adı bay) بزرگنام.
آدی بللی: (Adı bəlli) نامدار.  
آدیشاد: (Adışad) نامشاد.
آدی شیرین: (Adı şirin) نامشاد.
آدی گؤزل: (Adı gözəl) بهنام.
آدیم: (Adım) نام من. گام. مرحله.
آدین: (Adın) دیگری. جدا. مشهور.
آدینا: (Adına) جمعه. از طرف. بنام.
آدینجیق: (Adıncıq) ممتاز.
آديوار: (Adıvar) زنده نام. نامدار.
آدی یاخشی: (Adı yaxşı) نیکنام.
آذرتاش: (Azərtaş) سنگ آذرین.
آذرچین: (Azərçin) آتش جمع کن.
آراز: (Araz) غوغا. جار و جنجال. جنگ. بخت. اقبال. آرامش. سعادت. نیک بختی. دشمن. پهلوان آذربایجانی. رودخانة ارس. قهرمان منسوب به قوم آس. قهر کرده. با فاصله. درد. بیماری. سرما. سیل. رمضان.
آرازان: (Arazan) خوشبخت.
آرال: (Aral) دریای میان کوهها. دریاچه. اتاق. میانه. جنگل. نیزار دور برکه. جزیره. رشته کوه. یگانگی.
آران: (Aran) جای گرم. دشت. هموار. قشلاق.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [06.10.18 17:27]
#ترکیب
آب صاف جلوی سیل: قاچار سو (Qaçar su).

پرویز شاهمرسی, [06.10.18 17:28]
#ترکیب
آتان ساتان: (Atan satan) لنگ دراز.

پرویز شاهمرسی, [07.10.18 16:16]
#تاریخ
ترکمنها جایگاهی ویژه در میان ترکان دارند. آنها از نظر نژاد و زبان جزء اصیلترین ترکان است. در واقع آنها حلقة اتصال دو شاخة غربی و شرقی ترکان یا همان اوغوزها و اویغورها هستند. ترکمنها خود از شاخة اوغوز هستند ولی بخوبی این حلقة واسط را تشکیل داده اند. رسم الخط مورد استفادة ترکمنها باعث انتقال و حتی خوانش راحت رسم الخط اویغوری شده است. به گفتة واسیلی بارتولد ترکمنها در میان قبایل ترک تنها قبیله ای هستند که شاعر ملی خود را دارند: مختومقلی فراغی. این شاعر چکیدة هویت ترکمنی است و اشعار او نیز تداعی کنندة روح این قبیله است. نقشی که فراغی در هستی ترکمنها دارد مانند نقش امیرعلیشیر نوایی در حیات شاخة جغتایی یا ازبکی امروزی است. ترکمنها از نظر حفظ نمادهای مادی و معنوی ترکی در میان ترکان ایران سرآمد هستند. آنها توانسته اند به نحوی بارز لباس، آداب و رسوم و حتی رسم نامگذاری اصیل را حفظ کنند. از آنجا که فعالیت فرهنگی در میان ترکمنها برعکس آذربایجان صبغة سیاسی ندارد، فضای بازتری برای این گونه فعالیتها در میان ترکمنها وجود دارد. با این وجود ترکمنها نیز مانند تمام ترکان ایران از تبعیضات فرهنگی و اقتصادی، خودباختگی نسل جوان و بویژه عدم تحصیل به زبان مادری رنج می برند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [08.10.18 17:24]
#قاعده
رخداد سقوط هجا در زبان ترکی نیز مانند زبانهای دیگر رخ می دهد. علت این امر آسان شدن تلفظ واژگان است. یکی از موارد حذف به قرینه است. هنگامی که دو هجای مشابه یا هموزن، پهلوبه پهلو قرار بگیرند، یکی از آنها حذف می شود. مثال:
آلدینیز (گرفتید) ← آلدیز.
بیلیرسینیز (می دانید) ← بیلیرسیز.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [09.10.18 11:25]
#تاریخ
داستان بوزقورت (روایت نخست):
گؤگ ترکها با همنژادانشان (هونها)، از سرزمین «صو» واقع در شمال سرزمین هون خارج شد. نام فرمانده و رهبر آنها «قاپان پو» بود. او 16 برادر داشت. مادر یکی از آنها یک گرگ بود. آن جوان بر بادها و بارانها حکم می‎راند.
دشمنان گؤگ ترکها، به یک حمله، همه برادران را کشتند. تنها این جوان از این فلاکت جان سالم بدر برد. او دو همسر داشت: یکی دختر خدای بهار و دیگری دختر خدای زمستان بود. او از هر کدام این همسران، دو پسر یافته بود. مردم «نوتولوشه» بزرگترین پسران را به عنوان خاقان برگزیدند. نام او ترک بود. ترک 10 همسر داشت. همه فرزندانش نام مادران را گرفتند. یکی از آنها که نام مادرش آسئنا (گرگ ماده) بود، خاقان ترک شد. نام او نیز آشینا بود.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [10.10.18 07:56]
#تاریخ
داستان بوزقورت (روایت دوّم):
جد بزرگ ترکان، در سواحل غرب دریای خزر می‎زیست. مردم او شاخه‎ای از هون‎ها بودند و آسینه نام داشتند. قبیله آشینه یا آشینا در هجوم یکی از اقوام همسایه نابود شد. از میان آنها تنها یک پسر زنده ماند. دشمنان بر او رحم آورده و از جانش گذشتند. دستها و پاهایش را بریده و در یک نیزار انداختند. پس از رفتن دشمن، یک گرگ ماده پسر را یافته و از او پرستاری کرد. چون پسر بزرگ شد، با گرگ ازدواج کرد و گرگ حامله شد. گرگ از ترس دشمنان، پسر را برداشته و به ساحل شرقی دریاری خزر برد و میان کوههای آلتای جای داد. گرگ در غاری میان کوهها 10 پسر آورد. ده پسر بزرگ  شده و ازدواج کردند. از هر کدام یک قبیله به وجود آمد. یکی از آنان قبیله آشینا بود. آشینا به عنوان رهبر ترکان انتخاب شد چرا که داناترین برادران بود. برای اینکه ریشه و تبارش مشخص باشد، پرچمی بر مقابل چادرش نصب کرد و بر نوک آن یک کله گرگ نصب کرد. پس از سالهای طولانی شخصی به نام «آسئنچه» به عنوان رهبر قوم آشینا برگزیده شد و قبیله‎اش را از آن مکان کوهستانی بیرون آورد.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [11.10.18 07:44]
#قاعده
قانون هم آوایی لبی:
در زبان ترکی هماهنگی صداها از لحاظ وضعیت لبها در تلفظ کلمات صورت می گیرد:
1- اگر هجای نخست کلمه دارای صائت راست باشد، همة صداهای بعدی نیز راست خواهند بود. مثال:
باس+ماق > باسما، باسماچی، باسماچیلار، باسماچیلارین، باسماچیلارینکی
2- اگر هجای نخست کلمه دارای صدای گرد باشد، صداهای بعدی بر دو گونه خواهند بود:
الف) هرگاه هجای دوم دارای صدای گرد باشد، صداهای بعدی گرد خواهند بود. مثال: سورو (گله)، سوروچو، سوروچولوک
ب) هرگاه هجای دوم دارای صدای باز باشد، صداهای بعدی نیز صدای باز خواهند داشت. مثال: بولا(بهم بزن)، بولاما، بولاماق، بولاماقدا
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [11.10.18 07:46]
#قیز_آدلاری
آغ قو:(Ağ qu) قوی سفید.
آغ قیز: (Ağ qız) دختر سفید. سفیدگونه.  
آغ قیزیل: (Ağ qızıl) طلای سفید.
آغ کؤنول: (Ağ könül) پاکدل.
آغ گؤزل: (Ağ gözəl) زیبای سفید.
آغ گول: (Ağ gül) گل سفید.
آغ گوموش: (Ağ gümüş) سیمین.
آغلار بولوت: (Ağlar bulut) ابر بارانی.
آغلارگول:(Ağlar gül) گل گریان.
آغ مارال: (Ağ maral) سفید و زیبا چون مارال. مارال بزرگ.
آغ موت: (Ağ mut) روشن و مبارک.
آغ ناز: (Ağnaz) نازنین سفید.
آغونا: (Ağuna) کبک.
آغ یاغیش: (Ağ yağış) باران درشت دانه. باران شدید و کوتاه مدت که بیشتر در اوایل تابستان ببارد.
آغیر بوداق: (Ağır budaq) شاخة پربار.
آغیزی بال: (Ağızı bal) شیرین زبان.
آغینای: (Ağınay) بانوی هنرمند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [12.10.18 08:28]
#بازیهای_محلی_آذربایجان
آرادان خیرمامکو  (Aradan xırmaməko): نام نوعی بازی جمعی در اوجان.
افراد در دو گروه بازی می‎کنند. گروه اول می‎دوند و افراد گروه دوم، آنها را دنبال می‎کنند. طوری که دو نفر یک نفر را تعقیب می‎نمایند. آنها دقت می‎کنند که آن یک نفر برگشته و از میان آنها نگذرد. اگر آن یک نفر موفق به این کار شود، در حین گذشتن از میان آنها فریاد می‎زند «آرادان خیرمامکو» (احتمالاً یعنی من از میان شما گذشتم). بدین ترتیب او یک امتیاز کسب می‎کند. این بازی را در برخی جاها «آرادان خیر» و در توفارقان «آرادان گیر» نیز می‎گویند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [12.10.18 08:28]
#ضرب_المثل
آتش را به آتش ننشانند: قانی قان ایله یومازلار.

پرویز شاهمرسی, [13.10.18 21:09]
#تاریخ
داستان ارگنه قون:
در میان قبائل ترک هیچ کدام به قدرت گؤگ ترکها نبودند. تمام قبائل متحد شده و بر آنان تاختند ولی شکست خوردند. در دومین ایلغار حیله‎ای به کار بردند و از برابر قشون گؤگ ترک گریختند. ترکان نیز آنان را تعقیب کرده و از سرزمین خود بیرون آمدند. دشمنان به یکباره بازگشتند و بر ترکان یورش آوردند. دشمنان پیروز شدند. گؤگ ترکها به قتل رسیدند و فرزندانشان همراه دشمنان به بردگی برده شدند. پسر کوچک خاقان گؤگ ترک با نام «قایان» و برادرزادة خاقان گؤگ ترک با نام «توقوز» از دست دشمنان گریخته و به وطن بازگشتند. آنان چند گاو و گوسفند خریده و از ترس دشمنان به سوی کوهی رفتند که از راه آن تنها یک  شتر می‎توانست عبور کند. به جایی رسیدند که در آنجا آبهای روان، چشمه‎ها، علفهای گوناگون، درختان میوه و شکار وجود داشت. آنها در آنجا جای گرفته و خدای را سپاس گفتند. آنجا را ارگنه قون (ارگنه یعنی سینه کش کوه و قون یعنی برجسته) نامیدند.
400 سال بعد حیوانات و افراد قبیله تا آنجا زیاد شدند که دیگر ارگنه قون گنجایش آنها را نداشت. در این زمان به گفتگو پرداختند که از آنجا خارج شوند. گفتند از پدرانمان شنیده‎ایم که بیرون از ارگنه قون، صحراهای پهناور و زیبا وجود داشته و آنجا وطن اصلی ماست. بیایید راهی از میان کوهها یافته و به آنجا بازگردیم. آهنگری که در میان آنها بود گفت: در اینجا معدن آهنی هست که اگر آنجا را ذوب کنیم، راهی گشوده می شود. در جایی که آهنگر گفته بود آتش برپا کرده و آنجا را ذوب کردند. گذری باز شد. آنها آن روز را به خاطر سپرده و از ارگنه قون بیرون رفتند. از آن روز در گؤگ ترکها این رسم به وجود آمد که آن روز را عید بگیرند. هنگام خارج شدن گؤگ ترکها از ارگنه قون، «پورته چنه» از تبار قایان، خاقان آنها بود.
@parvizshahmarasi‍

پرویز شاهمرسی, [14.10.18 14:59]
#اوغلان_آدلاری
آرتا: (Arta) مرتبه. رتبه. مقدس.
آرتابای: (Artabay) سپهسالار.
آرتام: (Artam) باارزش. رجحان. برتری. پایان. بهره.
آرتان: (Artan) افزایش یابنده. زمان طلوع خورشید. خرابکار.
آرتوم: (Artum) کوشا. باارزش.
آرتون: (Artun) جدی. متین. باوقار. باوجدان. زیره (گیاه).
آرتی اینال: (Artı inal) رفیق شفیق.
آرتیر: (Artır) زیاد شونده.
آرتیری: (Artırı) برکت. افزایش.
آرتین: (Artın) معصوم. سرشار. بلور.
آرجان: (Arcan) خوش نهاد. دلیر. قوی.
آرچان: (Arçan) روشن. نورانی.
آرچین: (Arçın) غیور. باناموس. مأمور. کدخدا. کمان.
آرخان: (Arxan) رهبر پاک. عقب. پس. طناب. طرف. دور. نهایت.
آردال: (Ardal) نایب قهرمان.
آردالان: (Ardalan) مردافكن.
آردالی: (Ardalı) نایب قهرمان.
آردان: (Ardan) پیرو. محجوب.
آردای: (Arday) ولیعهد.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [15.10.18 17:32]
#قاعده
صفت تفضیلی: صفتی است که نشانة برتری چیزی از چیزی دیگر است. علامت صفت تفضیلی (راق) است. مانند: سوْیوق (سرد) ← سوْیوق راق (سردتر)
-(داها) نیز علامت دیگری برای صفت تفضیلی است که پیش از صفت می‎آید. مانند: سرین (خنک) ← داها سرین (خنکتر)
-علامتهای (لوق، لیق، لوک و لیک) نیز بعد از قید مکان آمده و صفت تفضیلی درست می‎کنند. مانند: گئری (عقب) ← گئری لیک (عقبتر)
-علامتهای (لاشماق) و(لشمک) نیز به آخر صفت و قید اضافه می‎شوند و صفت تفضیلی می‎سازند. مانند: یاخین (نزدیک) ← یاخینلاشماق (نزدیکتر شدن) (لاشماق) در کلمات دارای مصوتهای ضخیم و (لشمک) در کلمات دارای مصوتهای ظریف استفاده می‎شوند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [16.10.18 08:48]
#ترکیب
آت اوچوران: (At uçuran) پرتگاه.

پرویز شاهمرسی, [16.10.18 08:48]
#ترکیب
آب صنعتی: ایش سویو (Iş suyu).

پرویز شاهمرسی, [17.10.18 09:52]
#ضرب_المثل
آتشش را ندیدیم، دودش چشممان را کور کرد: قیزیشمادیق ایستی سینه، کور اولدوق توستوسونه.

پرویز شاهمرسی, [17.10.18 09:54]
#بازیهای_محلی_آذربایجان
آرادا ووردو (Arada vurdu)(وسطی):
نوعی بازی با توپ. دو دسته با تعداد بازی می‎کنند. یک دسته مستطیل یا دایره‎ای تشکیل می‎دهد و دستة دیگر در وسط دایره قرار می‎گیرند. دستة بیرونی سعی می‎کند با پاس دادن توپ، بازیکنان وسط دایره را بزند. هرکس که توپ به او اصابت کند، از بازی خارج می‎شود. بازی تا مرحلة خوردن همه ادامه می‎یابد. گاه چند نفری باقی می‎مانند و تشویق می‎شوند و جای دو گروه باهم عوض می‎شود.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [18.10.18 09:03]
#قیز_آدلاری
آل آلتون: (Al altun) پرنسس.
آلا: (Ala) سرخ.
آلا بیکه: (Ala bikə) دختر بزرگ.
آلا بیگیم: (Ala bəyim) بانوی روشن.
آلا تان: (Ala tan) شفق سرخ.
آلاجان: (Alacan) تنومند.
آلا خانیم: (Ala xanım) خانم بزرگ.
آلار: (Alar) شفق. سرخ. طلایی. صبح کاذب. زردی. گیرنده. محصول.
آلارا: (Alara) بانوی شهلاچشم.
آلارتای: (Alartay) مانند شفق.
آلا زر: (Ala zər) طلای بزرگ.
آلاشیار: (Alaşyar) یار خوشگل.
آلا گؤز: (Ala göz) خمار. چشم آبی.
آلاگول: (Ala gül) گل رنگارنگ.
آلان چیچک: (Alan çiçək) گل شفق.
آلان گؤز: (Alangöz) چشم خمار.
آلان گول: (Alan gül) گل شفق.
آل اوچقون: (Al uçqun) شرارة سرخ.
آلپ آنا: (Alp ana) مادر دلاور.
آل تاج: (Al tac) تاج سرخ.
آلتانیار: (Altanyar) یار سرخ و طلایی.
آلتون آی: (Altun ay) ماه طلایی.
آلتون تئل: (Altun tel) گلابتون.
آلتون یار: (Altun yar) یار طلایی.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [19.10.18 07:35]
#قاعده
رخداد صوتی «دسیمیلاسیون» (تغییر صدا)، هم در واژگان دخیل و هم در واژگان اصیل ترکی نمایانگر می شود. مثال:
قرار (تصمیم) ← قرال.
ضرر (زیان) ← ضرل.
اوچ (پرواز کن) ← اوش.
آج (گرسنه) ← آژ.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [20.10.18 13:05]
#کنایه
آت اورک: (At ürək) نترس. بی‎باک.

پرویز شاهمرسی, [20.10.18 13:05]
#ترکیب
آب گازدار: آرشان(Arşan). اریک سو(Ərik su).

پرویز شاهمرسی, [21.10.18 17:04]
#تاریخ
تأثیر منفی ایرانشناسان بر شناخت درست تاریخ ترک
زمانی که اروپاییان در سدة نوزدهم میلادی در ادامة موج رمانتیسم، به شرق پرداخته و به جهان ترکان برخورد کردند، برای ورود به این جهان از ایرانشناسی استفاده کردند. ایرانشناسی پلی برای شناخت ترک شناسی شد. این مسیر معیوب، باعث انتقال آموزه های نادرست ایرانشناسان به شرقشناسان شد. در سومین کنفرانس بین المللی توکولوژی که از 10 تا 12 اکتبر 1980 در شهر تاشکند برگزار شد، پروفسور م. زکیف ترک شناس بزرگ تاتار اشاره کرد که منابع زبانی ترکان پیش از هونها اساساً توسط ایرانشناسان بررسی شده است. آنان اقوام پیش از هون مانند سکاها و تخارها و کوشانها را به عنوان مردمان ایرانی زبان معرفی کرده اند. در نتیجه این فرضیة نادرست شکل گرفته است که تمدنهای باستانی قفقاز شمالی، حوضة ولگا و اطراف اورال و سیبری غربی، آسیای مرکزی، قزاقستان و آلتای بطور نامشروط مربوط به قوم ایرانی بوده اند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [22.10.18 18:59]
#ضرب_المثل
آخر سائسی کاه کشی است: پئشنگین سونو تورباکئش اولار.

پرویز شاهمرسی, [23.10.18 07:23]
#قاعده
صفت عالی: صفتی است که برتری چیزی را بر تمام همنوعانش نشان می‎دهد. علامت صفت عالی در زبان ترکی (ان) است. یاخشی (خوب) ← ان یاخشی (بهترین)

پرویز شاهمرسی, [23.10.18 07:24]
#اوغلان_آدلاری
آردیم: (Ardım) گام. قدم.
آردین: (Ardın) پشت. پشتیبان.
آردیوار: (Ardıvar) جاوید. متمادی.
آرزوم: (Arzum) آرزوی من.
آرزومان: (Arzuman) آرزومند.
آرسال: (Arsal) سخت. دلاورگونه. مردانه. برجسته. زن شوهردوست.
آرسام: (Arsam) عزت.
آرسان: (Arsan) مانند قهرمانان. شاد. دلاور پرآوازه. پاکنام.
آرسلان: (جان)(Arslan) شیر.
آرسون: (Arsun) افندی. سرور. به راحتی رسیده. آرام.
آرسوْی: (Arsoy) از تبار دلیران.
آرسیق: (Arsıq) موخرمایی. مایل. خمیده.
آرسیلان: (جان)(Arsılan) شیر.
آرسین: (Arsın) استقلال. رهایی. رها. آزاد. معصوم. تجزیه. آزمایش. دلاورگونه. همانند پهلوانان.
آرشاک: (Arşak) پهلوان شکست ناپذیر. کاسة زانو.
آرغاز: (Arğaz) نه لاغر و نه چاق.
آرقان: (Arqan) کمند.
آرقای: (Arqay) همه جانبه. شاخه شاخه.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [24.10.18 07:40]
#تاریخ
ترکها و فرهنگ آناو
4000 سال قبل از میلاد مسیح خرده تمدنی به صورت فرهنگ در شرق دریای خزر بوجود آمد. آثار و نشانه های این فرهنگ در جایی به نام «آناو» در نزدیکی شهر کنونی عشق آباد در ترکمنستان بدست آمده است. زیورآلات مسی و آجرهای خشک شده در برابر آفتاب، نمونه های یافت شده از این فرهنگ هستند. نشانه هایی نیز از پرورش اسب، گوسفند و گاو یافت شده است. فرهنگ آناو نخستین صحنة تعامل ترکان با مفاهیم تمدنی بوده که تاکنون یافت شده است. فرهنگ «آناو» در حقیقت مرحلة ثانویه از حیات بشر در سرزمین ترکان است که انسانهای باستان در اراضی یاکوت بجا نهاده اند. آثاری که متعلق  20 تا 10 هزار سال قبل از میلاد می باشد ولی هنوز چند و چون آن بر جهان علم شناخته نیست.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [25.10.18 15:00]
#کنایه
آت اوزلو: پررو. بی شرم.

پرویز شاهمرسی, [25.10.18 15:01]
#ترکیب
آب گریز: سو آلماز (Su almaz).

پرویز شاهمرسی, [26.10.18 17:13]
#تاریخ
جایگاه آلپ در حیات ترکان
آلپ در زبان ترکی به معنای پهلوان است ولی کسب این عنوان شرایطی داشت. این شرایط بنا به عادت ترکان 9 تا بودند:
1- دل استوار. 2- بازوی توانا. 3- غیرت. 4- اسب خوب. 5- لباس ویژه. 6- کمان. 7- شمشیرخوب. 8- سرنیزه. 9- یار موافق.
دارندة این شرایط عنوان «آلپ» را دریافت می کرد ولی هر آلپ نشانه هایی مرتبط با دلاوری خود به لباسش نصب می کرد. آلپهایی که فداکاریهای بزرگی کرده بودند، منگولة طلایی بر گردن می آویختند. آلپهایی که پلنگ را با تیر شکار کرده بودند، دم پلنگ را از کمربندشان می آویختند. آلپهایی که پرنده را با یک تیر می زدند، مجاز بودند که تاج پردار بر سر نهند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [27.10.18 16:53]
#قیز_آدلاری
آلچین: (Alçın) پهلو و کنارة کوه. سرخ. پرنده‌ای کوچک و قرمز رنگ.
آلداواج: (Aldavac) فریبا. افسونگر.
آلساق: (Alsaq) خنده رو.
آل شال: (Al şal) شال سرخ.
آلقادین: (Alqadın) حمیراء.
آل گول: (Al gül) گل سرخ.
آلما: (Alma) سیب.
آلماباغ: (Almabağ) باغ سیب.
آلماتای: (Almatay) مانند سیب.
آلماخان: (Almaxan) (جان) سنجاب.
آلمارا: (Almara) مو قرمز. مار سرخ.
آلماقیز: (Almaqız) دختر مانند سیب.
آلماگول: (Alma gül) گل سیب.
آلمام: (Almam) سیب من.
آلمایی: (Almayı) زیبا مانند سیب.
آلمینا: (Almına) زیبا چون مینای سرخ.
آلیاناق: (Alyana) لُپ قرمز.
آلیش: (Alış) انس. الفت.
آلیملی: (Alımlı)  جذّاب.
آلین: (Alın) سرخ. پیشانی.
آلینا: (Alına) سرخ.
آلین دانی: (Alın danı)  پیشانی بند.
آلینشای: (Alınşay) پارچة تاج عروس.
آمات: (Amat) مؤدب.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [27.10.18 16:54]
#ضرب_المثل
آدم به آدم بسیار ماند: آلما آلمایا بنزر.

پرویز شاهمرسی, [28.10.18 15:44]
#قاعده
صفت فاعلی: صفتی است که کننده کار را نشان می‎دهد. علامتهای صفت فاعلی عبارتند از:
-الف) (ان) و (آن) مانند: گؤرن (بیننده) و قازان (حفر کننده)
-ب) (ین) یا (یان) مانند: دینله ین(شنونده) و آغلایان(گریان)
-ج) (آرقی) یا (ارگی). مانند: قالارقی (ماندگار) و گئدرگی ( رفتنی)
صفت فاعلی را اسم فاعل نیز می‎نامند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [29.10.18 19:50]
#تاریخ
ترکها و فرهنگ کلته منار
3000 سال قبل از میلاد مسیح خرده تمدنی بصورت فرهنگ در پیرامون دریاچة آرال وجود داشت که آثار آن از جایی به نام «کلته منار» بدست آمده است. از این آثار می توان به کوزه هایی با شیارهای ظریف، بدون دسته و دهان گشاد اشاره کرد. فرهنگ کلته منار حد فاصلی مهم میان فرهنگ آناو و فرهنگ آفاناسیف است. همچنین حلقه ای مهم از تاریخ تمدنی و فرهنگی ترکان است که به تدریج رو به پیشرفت نهاده و آماده تبدیل به فرهنگی بومی و اصیل می شود.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [30.10.18 07:52]
#کنایه
آت اوستو: (At üstü) سرسری. کار با عجله. برای یک لحظه. بدون وقت.

پرویز شاهمرسی, [30.10.18 07:53]
#ترکیب
آب لمبو: شالاق(Şalaq). تیتداق(Tıtdaq).

پرویز شاهمرسی, [31.10.18 08:02]
#اوغلان_آدلاری
آرقوتای: (Arqutay) دلاور مسعود.
آرگون: (Argün) روز تمیز.
آرلان: (Arlan) گرگ نر. دلاور.
آرلی: (Arlı) محجوب. غیور.
آرمان: (Arman) قابل جستجو. باادب. نیکو. هدف. خیال. دوردست.
آرماندی: (Armandı) محبوب.
آرمین: (Armın) آرام. ملایم. نرم.
آروز: (Aruz) مجرّب. کاردان.
آریخان: (Arıxan) سرور پاکیزه.
آریق: (Arıq) معصوم. بی گناه. لاغر.
آریم: (Arım) دلاور.بزرگ. خستگی.
آریمان: (Arıman) مرد پاکیزه.
آرین: (Arın) تمیز. نیکو. بزرگ. سنگین. دشوار. ژرف.
آزای: (Azay) شکایت. نادر.
آز تکین: (Az təkin) شاهزادة ممتاز.
آزقیر: (Azqır) نادر. کمیاب.
آزماز: (Azmaz) گمراهی ناپذیر.
آزنا: (Azna) راه تنگ.
آساق: (Asaq) خواسته. پریشان.
آسای: (Asay) آویزان. مهربان.
آسپار: (Aspar) مفید. سودمند.
آسپاروخ: (Asparux) هدیة دوست.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [01.11.18 08:09]
#تاریخ
تمدن آفاناسیف
از 2500 تا 1700 سال قبل از میلاد تمدنی در صحرای آباقان وجود داشته که به نام «تمدن آباقان» یا «تمدن آفاناسیف» مشهور شده است. این تمدن قدیمی ترین محیط تمدنی است که در وطن اصلی ترکان دیده شده است. از این تمدن آثاری چون سوزنهای استخوانی، پیکانهایی از سنگ چخماق، چاقوی مسی، کوزه های ساده و آلات دست ساز انسان یافت شده است. مردمان ترک در این زمان اسب و گوسفند پرورش می دادند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [02.11.18 07:49]
#ترکیب
آبله مرغان: توْیوق چیچگی(Toyuq çiçəyi). سو چیچگی (Su çiçəyi). قاراميق (Qaramıq).

پرویز شاهمرسی, [02.11.18 07:50]
#کنایه
آت اولاغی: لندهور. گنده بک.

پرویز شاهمرسی, [03.11.18 17:38]
#قاعده
صفت حالت: صفتی است که حالت شخص یا چیزی را نشان میدهد. برای ساختن صفت حالت باید (آ) یا (ـه) یا (ه) را به آخر ریشه اضافه نموده و کلمة بدست آمده را یکبار دیگر تکرار کنیم.
مثال: گول (بخند) ← گوله گوله (خندان)  
آخ (جاری شو) ← آخاآخا (روان)
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [04.11.18 22:28]
#ضرب_المثل
آدم نترس، سر سالم به گور نبرد: قورخولو باش سلامت قالار.

پرویز شاهمرسی, [05.11.18 21:21]
#تاریخ
ترکها و فرهنگ آندرونوف
از 1700 تا 1200 سال قبل از میلاد مسیح دوران برپایی فرهنگ آندرونوف بود. این فرهنگ تمام سرزمینهای میان رود یاییق تا کوههای آلتای را در بر می گرفت. این فرهنگ ادامة فرهنگ آفاناسیف بود. از آثار این فرهنگ می توان به سوزنها و پیکانهای استخوانی و همچنین ابزار طلایی و مفرغی اشاره کرد. ترکها در این زمان اسب و گوسفند پرورش می دادند. در فرهنگ آندرونوف ظروف سفالی بسیار هنرمندانه تزئین شده اند. در سال 1960 س. چرنیکوف در کتابی با نام «دورة مفرغ در قزاقستان شرقی»  به موضوعی بسیار مهم اشاره کرد. او بر اساس مستندات باستانشناسی چنین گفت که قبایل ترک زبان، حاملان فرهنگ آندرونوف بوده اند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [06.11.18 08:15]
#قاعده
صفت مشبهه: آن است که به دارندة صفتی به طور دائم و همیشگی دلالت نماید. علامتهای آن عبارتند از:
-(چی) بعد از اسم می‎آید. مانند: چؤرک (نان)  ←چؤرکچی (نانوا)
-(ایجی) یا (اوجو) بعد از ریشه می‎آید. مانند:
یاز(بنویس) ← یازیجی (نویسنده).  اوْخو (بخوان) ← اوْخوجو(خواننده).
-(ماز) یا (مز) بعد از ریشه می‎آید. مانند:
قال (بمان) ← قالماز (فانی)
سؤن (خاموش شو) ← سؤنمز(همیشه روشن)
-(آر) یا (ار) بعد از ریشه می‎آید. مانند:
باخ (نگاه کن) ← باخار (نگران). بیل (بدان) ← بیلر(داننده)
-(آق) یا (اک) بعد از ریشه می‎آید.مانند:
قوْرخ (بترس) ← قوْرخاق (ترسو). تلس (عجله کن) ← تله سک (عجول)
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [07.11.18 08:38]
#قیز_آدلاری
آماتلی: (Amatlı) مناسب. برازنده.
آمانا: (Amana) خداحافظ.
آمانای: (Amanay) ماه روشن.
آماندا: (Amanda) محفوظ. عفیف.
آمانقیز: (Aman qız) دختربس.
آمان گول: (Aman gül) گل سالم.
آمانلی: (Amanlı) مطمئن. سالم.
آمان یوْل: (Amanyol) راه سالم.
آنا: (Ana) مادر.
آنا باجی: (Ana bacı) خاله.
آنا بیگیم: (Ana bəyim) بانوی ارجمند.
آنا بیلیم: (Ana bilim) مادر دانش.
آناتای: (Anatay) همانند مادر.
آنا خاتین: (Ana xatın) مادر ارجمند.
آناخان: (Anaxan) بانوی ارجمند.
آناخانیم: (Anaxanım) خانم بزرگ.
آناداغ: (Anadağ) مادر استوار.
آنادیل: (Anadil) زبان اصلی. بلبل.
آنارقیز: (Anarqız) دختر فهمیده.
آناسی: (Anasi) مادرش.
آناقیز: (Anaqız) دختری که در خانوادة فقیر به دنیا آمده و از کودکی کارهای خانه را برعهده گرفته. دختر یتیمی که مادر او را بزرگ کرده باشد. پیردختر. دختربچة دوست داشتنی.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [08.11.18 08:34]
#ترکیب
آب ماست: هوببگی (Hübbəyi).

پرویز شاهمرسی, [08.11.18 08:35]
#اصطلاح
آت ایزی ایت ایزی: خوب و بد.

پرویز شاهمرسی, [09.11.18 09:35]
#تاریخ
جایگاه عدد 9 در میان ترکان
در زبان ترکی عدد 9 را «دوققوز» می گویند. این واژه در اصل «دوغقوز» است. دوغقوز یعنی بیرون زدن یک چیز برجسته از جای ثابت و هموار. این جای ثابت همان «قوز» است. دوققوز مجموعه ای است ثابت که می خواهد واحدی بزاید. ترکان عدد 9 را مقدس و آخرین عدد یک رقمی و مجموعة ثابت یک رقمی می دانستند. ترکها 9 نفر را یک گروه یا «اوب»، 9 خانواده را یک «بؤلوک» و 9 «اوب» را یک «اویماق» می گفتند. هر 9 نفر با یک «آبا» جدا می شد. ترکها مجموعه را 9 تا 9 کامل می کردند. («زبان ترکی دریچه ای بسوی زبانشناسی همگانی» ابوالفضل نصیری) در میان ازبکها نیز هم اکنون ابزار کوچک مانند استکان در گروههای 9 تایی در جهیزیة عروس گذاشته می شود.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [10.11.18 16:54]
#ضرب_المثل
آدینه اش را گم کرده: قیرخ ایلین یولچوسودور ایندی سوروشور جوما گئجه سی دی؟

پرویز شاهمرسی, [11.11.18 18:50]
#اوغلان_آدلاری
آسقاوول: (Asqavul) جلاد. قهار.
آسقین: (Asqın) مطیع. وابسته.
آسلان: (Aslan) شير(حيوان).درصد. فایده.
آسلانتاش: (Aslantaş) شیرآسا.
آسوتای: (Asutay) ناآرام چون اسب سرکش.
آسیب: (Asıb) امکان. هنر. اندازه.
آسیق: (Asıq) آویخته. وابسته.
آسیقلی: (Asıqlı) سودمند.
آسیل: (Asıl) عالی. ارزشمند.
آسیم: (Asım) شک. تردید.
آشان: (Aşan) افتان. باعزم.
آشای: (Aşay) نهایت. غایت. افتان.
آشتال: (Aştal) ته تغاری.
آشمیش: (Aşmış) غیور. عبور کرده.
آشور: (Aşur) با غیرت. شکست ناپذیر.
آشولا: (Aşula) مردی با ارادة خلل ناپذیر.
آشی: (Aşı) عبور. گذر. خاک رس.
آشیر: (Aşır) زمان. دوره. عصر.
آشیرا: (Aşıra) واسطه. بالکن.
آشیلماز: (Aşılmaz) شکست ناپذیر.
آغابوتا: (Ağabuta) بخشش الهی.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [12.11.18 18:09]
#قاعده
صفت مبالغه: آن است که داشتن صفتی را به طور زیادت و فراوانی بیان کند. علامتهای صفت مبالغه عبارتند از:
-(قان) یا (گن) بعد از ریشه می‎آید. مانند:
چالیش (بکوش) ←  چالیشقان (بسیار کوشنده)
دؤگوش(بجنگ) ←  دؤگوشگن (بسیار جنگنده)  
-(آغان) یا (آگن) بعد از ریشه می‎آید. مانند:
دور(به ایست) ←  دوراغان (ایستا). از (له کن) ←  ازگن (له کننده)
-(غون) ، (غین)، (گون) و (گین) مانند:
جوْش (به خروش آی) ←   جوْشغون (خروشان)
آز(گمراه شو) ←   آزغین (گمراه). اوز (شنا کن) ←  اوزگون( شناگر)
کس (ببر) ←   کسگین (برنده)  
-(قاج) یا (گج) . مانند:
اوتان (خجالت بکش) ←   اوتانقاج (خجالتی)
ارین (تنبلی کن) ←  ارینگج (تنبل)
-(جیل) یا (جول) بعد از اسم یا قید می‎آید. مانند:
باها (گران) ←  باهاجیل (گرانفروش). دؤزوم (صبر) ←  دؤزومجول (صبور)
-(ته) یا (تا) بعد از اسم فاعل می‎آید. مانند:
گزن (گردشگر) ←  گزنته (کسی که بسیار گردش کند)
آچان (گشاینده) ←  آچانتا (بسیار گشاینده)        
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [13.11.18 09:41]
#ترکیب
آتایاوی: (Ata yavı) دشمن پدری. دشمن جان.

پرویز شاهمرسی, [13.11.18 09:42]
#ترکیب
آب مصفّی: چایبار(Çaybar).

پرویز شاهمرسی, [14.11.18 08:39]
#بازیهای_محلی_آذربایجان
آشیرما (Aşırma): نام نوعی کُشتی محلی که در خوی انجام می‎شود. کُشتی گیران با نرمشی که همرا با نواختن ساز و دهل است، کار خود را شروع می‎کنند. پس از نرمش، کُشتی شروع می‎شود. برنده فردی است که بتواند کمر حریف را گرفته  او را بلند کند و بر زمین زند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [15.11.18 08:20]
#تاریخ
ترکها و فرهنگ قاراسوق
از 1200 تا 700 سال قبل از میلاد فرهنگی به نام قاراسوق، در حوضة رود قاراسوق از شاخه های رود یئنی سئی برپا بود. آثار این فرهنگ در محدوده ای گسترده از سیبری جنوبی، منطقة بایکال، مغولستان و حوضة رود «یئتدی سو» یافت شده است. فرهنگ قاراسوق از یک طرف ادامة فرهنگ آندرونوف بوده و از طرف دیگر بدلیل کشف و استعمال آهن، یکی از مراحل مهم تمدنی در تاریخ ترکان است. ارابه های چهارچرخه، چادرهای نمدی قابل باز و برپا شدن و لباسهای بافته شده از قماش پشم گوسفندی  نمونه ای جالب از یک پیشرفت سریع هستند. در آثار این فرهنگ مس را با موادی مانند قلع و آرسنیک آمیخته اند. گذاشتن خوردنی و نوشیدنی در داخل مزار، نخستین بار در این فرهنگ دیده می شود. نخستین نمونه های دهنه های ساخته شده از استخوان و شاخ حیوان و آسیابهای دستی در اینجا دیده می شوند. فرضیة غالب آن است که این فرهنگ متعلق به نیاکان یکی از قبایل ترک به نام «تینگ لینگ» بوده است.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [16.11.18 08:20]
#قیز_آدلاری
آنا قیلینج: (Anaqılınc) مادر دلاور.
آنا گول: (Ana gül) مادری چون گل.
آنالی: (Analı) دارای مادر.
آنام: (Anam) مادرم.
آنامالیم: (Anamalım) همة هستی من.  
آنام تکین: (Anam təkin) مانند مادرم.
آناوان: (Anavan) مادرگونه.
آنای: (Anay) مادر. خواهر بزرگتر.
آنلی: (Anlı) حافظه. آرام. متین. هوشمند. فهیم.
آنلی شانلی: (Anlı şanlı) خوب و قشنگ.
آنیتای: (Anıtay) مانند خاطره.
آنیرلی: (Anırlı) فهمیده.
آنیل: (Anıl) به خاطر آورده شده.
آورانچاق: (Avrançaq) تُرد. شکننده.
آهو : (Ahu) آهو. شکار.
آهو زر : (Ahuzər) دختر مانند آهوی سرخ.
آی آلتون: (Ay altun) روشن و سرخ چون ماه.
آیا اوچان: (Aya uçan) مهربان.
آیاتا: (Ayata) خدای آسمان در میان ترکان قدیم.
آیاتان: (Ayatan) گودال کوچک پر شده از آب باران.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [17.11.18 17:19]
#قاعده
صفت مفعولی: آن است که بر شخص یا چیزی که فعل بر آن واقع شده، دلالت می‎نماید. علامتهای آن عبارتند از:
-(ایلان)، (ایلن)، (اولان) و (اولن). مانند:
یاز (بنویس) ←  یازیلان (نوشته شده)
یئ (بخور) ←  یئییلن(خورده شده)
قوْی (بگذار) ←  قوْیولان (گذاشته شده)
دؤگ (بزن) ←  دؤگولن (زده شده)
-(موش) یا (میش). مانند:
توْخو (بباف) ←  توْخوموش (بافته شده)
یاپیش (بچسب) ←  یاپیشمیش (چسبیده)
-(ما و (مه) . مانند: آتیل (بپر) ←  آتیلما (پریده) ،
اوز(شنا کن) ←  اوزمه (شنا کرده)
-(اوق)، (ایق)، (اوک) و (ایک) . مانند:
دور(بایست) ← دوروق (ایستاده)
آچ (باز کن) ← آچیق (گشوده)
تؤک (بریز) ← تؤکوک (ریخته)
ایت (گم شو) ← ایتیک (گمشده)
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [19.11.18 17:07]
#ترکیب
آب مضاف: چکدیرمه (Çəkdirmə).

پرویز شاهمرسی, [19.11.18 17:08]
#ترکیب
آت ایلان: (At ilan) مار قیطانی.

پرویز شاهمرسی, [20.11.18 08:45]
#تاریخ
شهر «کیف» پایتخت کنونی کشور اوکراین یکی از مراکز اولیه سکونت ترکان بوده است. این شهر در زمان ترکان «باشتو» نام داشته و در سدة هفتم پایتخت دولت بزرگ بلغار بود. دولت بلغار حلقة واسط میان امپراتوری هون و دولت بزرگ خزر است. شاعری ترک به نام میکائیل باشتو که در سدة نهم میلادی در این شهر می زیست و معاصرانش او را «شمس باشتو» می نامیدند، تاریخ بلغارهای قدیم را در سال 822 میلادی به زبان ترکی نوشته است. این کتاب «داستان دختر شان» یا «روایتی دربارة دختر شان» نام دارد. اخیراً طبق اعلام نشریة «دونتسکی کریاژ» که در اوکراین منتشر می شود اشعار او بصورت کتاب چاپ شده است. اشعار باشتو یادگار دوران تسلط و سکونت ترکان در اوکراین کنونی و شهر «کیف» می باشد.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [21.11.18 08:31]
#بازیهای_محلی_آذربایجان
آشیق آشیق (Aşıq aşıq)(قاپ بازی): نوعی بازی کودکانه. نوع بازی آن تقریباً مانند تیله بازی است با این تفاوت که در این بازی، قاپ را با دست پرتاب می‎کنند تا به قاپهای دیگر بخورد ولی در تیله بازی، تیله را در زمین می‎غلتانند. نوع ماهرانة این بازی آن است که قاپ را چنان در دست بچرخانند که بصورت چرخان حرکت کرده و با شدت چندین قاپ را از صحنه خارج کند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [22.11.18 08:37]
#اوغلان_آدلاری
آغابیگ: (Ağabəy) برادر بزرگ.
آغات: (Ağat) درست. با احساس.
آغاتام: (Ağatam) پدربزرگ من.
آغادان: (Ağadan) از فضل ارباب.
آغا دده: (Ağadədə) سرور دانا.
آغادور: (Ağadur) سَرور جاوید.
آغ ار: (Ağ ər) دلاور نیک نهاد.
آغار: (Ağar) سنگین. متین. وزین. شادی دل. عروج کننده. عروج.
آغارتمیش: (Ağartmış) باناموس.
آغارلاق: (Ağarlaq) شریف. محترم.
آغازال: (Ağazal) محترم.
آغازر: (Ağazər) آقا مانند طلا.
آغاسان: (Ağasan) مانند سروران.
آغاقارداش: (Ağaqardaş) برادر بزرگ.
آغا قولو: (Ağa qulu) آقازاده.
آغاکیشی: (Ağakişi) سَرور مردانه.
آغاگول: (Ağagül) گل آقا.
آغاگون: (Ağagün) روز سروران.
آغالار: (Ağalar) سَروران. بزرگان.
آغالبیگ: (Ağalbəy) برادر بزرگ.
آغام: (Ağam) سَرورم.
آغامال: (Ağamal) ثروت بیکران.
آغامان: (Ağaman) سربلند. حاکم. مالک.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [23.11.18 07:04]
#ضرب_المثل
آب بی لجام خورده: گؤزون آچیب اؤزون گؤروب.

پرویز شاهمرسی, [24.11.18 17:26]
#تاریخ
ارزش علمی و تاریخی کتیبه های اورخون
کتیبه های اورخون و یئنی سئی قدیمیترین سند مکتوب در تاریخ ترکان هستند. این کتیبه ها حاوی تاریخ، میراث تفکر مردم، ادبیات، اسطوره ها و هم دعوت پدران دانای قوم از نسلهای آینده برای اتحاد می باشد. در این کتیبه ها خط بسیار دقیق و منظم نوشته شده و سبک و اسلوب بیان مطلب، نشان میدهد که سطح فرهنگ ترکان با توجه به شیوة زندگی شبانی، چندان هم پایین نبوده است. خاقان تمام مردم را به خواندن کتیبه ها دعوت می کند. برخلاف کتیبه های تمدنهایی مانند آشور که متن آنها شرح افتخارآمیز کشتار دشمنان است، در کتیبه های اورخون خاقان برجوی خون ترکان که در زمان شوربختی روان شده است، تأسف می خورد اما از ریختن خون دشمنان برخود نمی بالد. نه از شمار دشمنان کشته شده یاد می کند و نه از بیرحمی ددمنشانه. او خطاب به نسلهای آینده می گوید: «کشوری داشتیم که فتح کرده بودیم و قانونی که استوار ساخته بودیم. ای قبایل ترک اوغوز! به مردم گوش فرادهید».
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [25.11.18 08:45]
#ترکیب
آت باخان: (At baxan) آخوندک.

پرویز شاهمرسی, [25.11.18 08:46]
#ترکیب
آب مقطر: دامیتیق سو(Damıtıq su).

پرویز شاهمرسی, [26.11.18 20:02]
#قیز_آدلاری
آیاتای: (Ayatay) مهوش.
آی اوْخشاش: (Ay oxşaş) مهوش.
آی اولدوز: (Ay ulduz) ماه و ستاره.  
آی باجی: (Ay bacı) دختر مهسا.
آی بالا: (Aybala) کودک ماهرو.
آی بالداق: (Ay baldaq) گوشواره هلالی.
آی بانی: (Ay banı) مهبانو.
آی باهار: (Ay bahar) سبز و روشن.
آی بختی: (Ay bəxti) خوشبخت.
آی بدن: (Ay bədən) مه پیکر.
آیبن: (Aybən) ماهرخ.
آی بنیز: (Ay bəniz) ماهرخ.
آی بوْستان: (Ay bostan) مه پیکر.
آی بولاق: (Ay bulaq) مهوش.
آی بولسون: (Ay bulsun) مهوش.
آی بی بی: (Ay bibi) مه بانو.
آی بیکه: (Ay bikə) ماه بانو.
آیپار: (Aypar) مهوش.
آی پارا: (Aypara) مهپاره.
آی پاشا: (Ay paşa) مهبانو.
آی پرده: (Ay pərdə) مهوش.
آی پری: (Ay pəri) بسیار زیبا.
آی پوْلاد: (Ay polad) مه پیکر.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [27.11.18 07:52]
#بازیهای_محلی_آذربایجان
آشیق قوز (Aşıq qoz) (قاپ و گردو):
بازی به این ترتیب انجام می‎شود که دایره‎ای می‎کشند و هر بازیکن یک گردو روی خط وسط می‎گذارند. گردوها به صورت یک ردیف چیده می‎شوند و بازیکن اول پا را بیرون دایره گذاشته و با قاپ خود گردو را می‎زند. هر چند گردو که از دایره خارج شود، مال او خواهد بود وگرنه دیگری ادامه خواهد داد.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [28.11.18 08:21]
#تاریخ
اساطیر ترک
ساختار اساطیری ترک در ردیف عظیمترین ساختارهای اساطیری جهان قرار دارد. اساطیر ترکان باستان تا زمان پیدایش ادیان جهانی شکل گرفته و ساختار دینی - اسطوره ای در این دوره سامان یافته است. اساطیر موجود در داستانهای مردم آذربایجان نیز شاخه ای از اساطیر ترک است. به گفتة آزاد نبی اف اساطیر آذربایجان را می توان در چهار مرحله و در تمثال اساطیر ترک دسته بندی کرد:
1-مرحلة رشد باستانی -توتمی که در این مرحله افسانة گاو نر جایگاه مهمی دارد.
2-مرحلة دوم با جهان بینی به شکل حقیقت و نیمه حقیت دربارة خاقانهای نخستین، مادرشاهی، پدرشاهی و خاقانهای تاریخی شده در کتیبه های سنگی بستگی دارد. در این مرحله ترکیب متقاطع تصویر گرگ با اسطورة گاونر بیان می شود.
3-ارتباط با زرتشتی گری.
4- تأثیر دین اسلام بر اساطیر ترک.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [29.11.18 07:45]
#ضرب_المثل
آب پارسال و نان پیارسال: هفته سکگیز من دوققوز.

پرویز شاهمرسی, [30.11.18 08:48]
#اوغلان_آدلاری
آغام اوغلان: (Ağam oğlan) خان پسر.
آغان: (Ağan) شاهین. شهاب سنگ.
آغا نر: (Ağa nər) جسور. نترس.
آغا وئردی: (Ağa verdi) آقاداده.
آغای: (Ağay) ماه بدر و سفید. ماه روشن. آقا. سرور.
آغ بئل: (Ağbel) پاک نهاد.
آغبال: (Ağbal) پاکدل.
آغبای: (Ağbay) سرور پاکیزه.
آغ بوغا: (Ağ buğa) خداي سلامتی.  
آغ بولود: (Ağ bulud) ابر سفید. تمیز چون ابر.
آغ پاشا: (Ağ paşa) حکمران توانگر.
آغ پای: (Ağ pay) پاکدامن.
آغ پوْلاد: (Ağ polad) فولاد سفید. تمیز و محکم چون پولاد.
آغتاش: (Ağtaş) سفیدفام.
آغتای: (Ağtay) سفیدفام. کوه بلند.
آغ تکین:(Ağ təkin) سفیدفام. شاهزادة سفیدچهره و پاکیزه.
آغجا بیگ:(Ağca bəy)انسان پاکیزه.
آغ جان:(Ağcan) پاک نهاد.
آغچالی: (Ağçalı) ثروتمند.
آغ چورا: (Ağ çura) فرشتة نیکی در دین شمنها. پاک نفس.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [01.12.18 20:07]
#ترکیب
آب مکدّر: بولانجاق (Bulancaq).

پرویز شاهمرسی, [01.12.18 20:08]
#کنایه
آت باشی سالماق: بی‎جهت در کار دیگران مداخلة کردن.

پرویز شاهمرسی, [02.12.18 14:39]
#قیز_آدلاری
آیتئل: (Aytel) ماه گیسو.
آیتار: (Aytar) بشارت دهنده.
آیتاش: (Aytaş) مهوش.
آیتام: (Aytam) ماه تمام.
آیتان: (Aytan) بشارت دهنده. مقارنة ماه و زهره.
آیتای : (Aytay) مهسا.
آیتک: (Aytək) مهسا.
آی تکین: (Ay təkin) مهوش.  
آی تمام: (Ay təmam) ماه تمام.
آیتن: (Aytən) در وجود ماه.
آی توْختاش: (Ay toxtaş) مه پیکر.
آی توْخقا: (Ay toxqa) زیبای چاق و تپل.
آی تومار: (Ay tumar) مه پیکر.
آیتون: (Aytun) ماه شب.
آیجا: (Ayca) مهسان.
آیجان: (Aycan) مه پیکر.
آی جرن: (Ay cərən) آهوی مهوش.
آی جمال: (Ay cəmal) مهوش.
آی جورا: (Ay cura) مهوش.
آیچا: (Ayça) هلال ماه.
آیچالا: (Ayçala) هلال ماه.
آیچاوار: (Ayçavar) هلال ماه.
آی چولپان: (Ay çulpan) مه پیکر.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [03.12.18 17:38]
#تاریخ
«جایگاه «تانری» در جهان بینی ترکان باستان
تنگری یا تانری مکان مرکزی و نخستین را در خداشناسی ترکان دارد.  «گؤی تانری» (خدای آسمانی)خدای بزرگ ترکان به حساب می آید چرا که به باور آنان پهنة آسمان کامل، یکپارچه و واحد است. واژه «دینگیر» در مبان سومریان، «چنلی» در میان هونها و «تیان» در میان چینی ها به معنای آسمان بکار می رفت. آسمان جایگاه و نمود تانری است. برای ترکان آفتاب، ماه و ستاره و ... خدا نبودند بلکه تنها عناصری بسیار گرامی بودند. تانری همة پهنة آسمان بود که بر کائنات فرمان می راند. باور به «گؤی تانری» اساس یکتاپرستی ترکان راتشکیل می دهند. گؤی تانری دنیوی است. اوست که شفق را خاموش می کند، به گیاهان و انسانها حیات می بخشد و هر زمان خواست بازپس می گیرد. اوست که خاقان را بر ملت ترک می گمارد و هم اوست که به خاقان نیرو می بخشد. ترکان علاوه بر اینکه همواره یکتاپرست بوده اند هرگز بت پرست نبوده اند. آنان «تانری» را در میان مشهودات تجسم نمی کردند و برای او معبد نمی ساختند. خاقانهای ترک فرامین خود را با نام خدای بزرگ آغاز می کردند: «منگو تنگرینین گوجودور» (به نیروی خداوند متعال).
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [04.12.18 08:51]
#ضرب_المثل
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم، یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم: گؤیده آختاریردیم یئرده الیمه دۆشۆبسن.

پرویز شاهمرسی, [05.12.18 10:01]
#قاعده
صفت نسبی: آن است که کسی یا چیزی را بجایی یا چیزی نسبت دهند. علامتهای آن:
-(لو)، (لی)، (لوک)، (لوق) و (لیق)بعد از اسم و (کی) بعد از قید. مانند:
زونوز ← زونوزلو، تبریز ← تبریزلی
ایل (سال) ← ایللیک (سالانه)
قیش (زمستان) ← قیشلیق (زمستانه)
گون (روز) ← گونلوک (روزانه)
دوْن (قبا- پیراهن) ← دوْنلوق (پیراهنی)
دونن (دیروز)  ←  دوننکی (دیروزی)
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [06.12.18 07:29]
#بازیهای_محلی_آذربایجان
آغاج آتما  (Ağac atma)(چوب اندازی): این نام در اصل به معنای تقسیم گوسفندان با انداختن چوب در میان آنهاست. همچنین نام یک بازی است که با چوبدستی انجام می‎دهند. بازیکنان هدفی را در نظر می‎گیرند و با چوبدستی خود سعی می‎کنند که آن را بزنند. طرز پرتاب چوبدستی شباهت بسیاری به عمل چوپانان دارد. بدین ترتیب که چوبدستی را طوری پرتاب می‎کنند که چرخش کنان بطرف هدف حرکت کند. به این پرتاب «تولازلاما» گفته می‎شود.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [07.12.18 08:29]
#ترکیب
آب میوه: سیخمالا (Sıxmala).

پرویز شاهمرسی, [07.12.18 08:30]
#اصطلاح
آت باغری چارتداتماق: شق القمر کردن.

پرویز شاهمرسی, [08.12.18 05:43]
#اوغلان_آدلاری
آغچی: (Ağçı) تورباف.  
آغچین: (Ağçın) مردی دارای سخن معتبر. باناموس.
آغ خان: (Ağ xan) نام خدای نیکی و روشنی در دین شمنها.
آغ دمیر:(Ağ dəmir) آهن کوبیده.
آغ دومان: (Ağ duman) مه سفید.
آغریتمیش: (Ağrıtmış) دلاور.
آغ سوْپا: (Ağ sopa) نیروی پاک.
آغ سوْم: (Ağ som) پول نقره.
آغ سوْنقور: (جان)(Ağ sonqur) شاهین سفید.  
آغ شامان: (Ağ şaman) روحانی پاک.
آغ قارا: (Ağ qara) جو گندمی.
آغقان: (Ağqan) پاکخون. اصیل.
آغلامیش: (Ağlamış) جلایافته. مبرّا.
آغمال: (Ağmal) ثروت حلال.
آغمان: (Ağman) پاکدامن. مرد سفید چهره. بهانه. مرکز ثقل. پاکیزه. قصور.
آغمیق: (Ağmıq) شناخته شده. نامدار.
آغ وئرگی: (Ağ vergi) پاک نهاد.
آغیز بوک: (Ağız bük) رازدار.
آغ یوْل: (Ağ yol) درستکار.
آغ یؤن: (Ağ yön) درستکار.
آفتاندیل: (Aftandil) قلب وطن.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [09.12.18 16:08]
#فرهنگ_مردم_آذربایجان
چیلله باسماق: حالتی که زن زائویی بدون خبر دادن، به نزد زن زائوی دیگری برود یا نوزادی را که چله اش درآمده به نزد نوزادی ببرند که به چله نرسیده است یا تازه عروسی بی خبر به نزد تازه عروس دیگر برود یا کسی که دعا یا ضامن نامه به همراه دارد، به نزد زائو و نوزادی برود که چله اش درنیامده است. در این صورت زن زائو یا تازه عروس گفته شده، دیگر باردار نمی شود. برای درمان این وضعیت، آیین چیلله تؤکمک را انجام می دهند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [10.12.18 17:30]
#ضرب_المثل
آب را میل جانب پستی است: سو آخار یولون تاپار.

پرویز شاهمرسی, [12.12.18 08:10]
#قاعده
صفت مقیاسی: آن است که اندازه را بیان نماید. علامت آن (ایم) و (اوم) است که بعد از ریشة فعل می‎آید.
ایچ (بنوش) ← ایچیم (جرعه)
اود(ببلع) ← اودوم (به اندازة یک بار بلعیدن)
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [13.12.18 10:08]
#تاریخ
ترکان پیش از اسلام با جسد مردگان چه می کردند؟
ترکان پیش از اسلام از ادیانی مانند بودا و مانی و مسیحیت تأثیر پذیرفته بودند. اگرچه در میان ترکان سکا نمونه هایی از مومیایی کردن دیده شده است ولی این امر در میان دیگر ترکان دیده نمی شود. منابع چینی از سوزاندن اجساد توسط ترکان خبر می دهند. در گورستانهای حفاری شده، هیچ اثری پیدا نشده است. کتیبة اورخون می گوید روح یا جان انسان پس از مرگ تبدیل به پرنده می شود. دربارة شخص مرده گفته است: «اوچدو»(پرواز کرد). حتی پس از پذیرش اسلام نیز ترکان غربی بجای اینکه بگویند : «او مُرد»می گفتند: «او شونقار بولدو» ( او شاهین شد).
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [14.12.18 09:04]
#ترکیب
آب نبات: سوجوق(Sucuq). توْپ شکر (Top şəkər).

پرویز شاهمرسی, [14.12.18 09:05]
#ترکیب
آت بوْی: (At boy) بلند قد. لندهور.

پرویز شاهمرسی, [15.12.18 17:47]
#قیز_آدلاری
آی چیچک: (Ay çiçək) گل ماه.
آی چیخدی: (Ay çıxdı) ماه برآمد.
آی چیراق: (Ay çıraq) مهوش.
آیچیل: (Ayçıl) مهتاب. ماه در آب.
آی چیمن: (Ay çimən) سبزة ماه.
آیچین: (Ayçın) برای ماه.
آی چینار: (Ay çınar) مهوش.
آی خالی: (Ay xalı) خال ماه.
آی خانیم: (Ay xanım) مهبانو.
آی خوْشدو: (Ay xoşdu) ماه نیکو.
آی خومار: (Ay xumar) مهوش.
آیدا: (Ayda) در وجود ماه. گلی خوشبوی که کنار درّه‌ها می‌روید.
آیدا آی: (Ayda ay) ماه در ماه.
آیدا گول: (Ayda gül) گل در ماه.
آیدار: (Aydar) پرچم. پرچم گل.
آیدان: (Aydan) آفریده شده از ماه. زیبا چهره‌ای که از ماه آمده. مهوش.
آیدانا: (Aydana) ماه دانه.
آیدانای: (Aydanay) ماهتر از ماه.
آیدان قالی: (Aydan qalı) میراث ماه.
آیدان گلمیش: (Aydan gəlmiş) مسافر ماه.
آیدان گلن: (Aydan gələn) مسافر ماه.
آیداوار: (Aydamar) مهوش.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [16.12.18 16:31]
#فرهنگ_مردم_آذربایجان
چیلله تؤکمک: چله ریختن. اعمالی که برای درمان وضعیت «چیلله باسما» انجام می شود و در معروفترین آن از گندم و جو و سنگ هر کدام 40 عدد را با 40 قاشق آب را در ظرفی ریخته و بوسیلة یک دختر باکره از بالای ناودانی که رو به قبله باشد، غربال گذاشته و بر سر تازه عروس ریزند. این اعمال را برای زن نازا نیز انجام دهند.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [18.12.18 09:03]
#تاریخ
دین در میان ترکان باستان
ترکان باستان به دین و کتاب دینی «نوم» می گفتند. آنان بزرگان دینی خود را «تویون» و کاهنان و ساحران را «قام» می نامیدند. واژه «شمن» نیز از همین واژه پدید آمده است. «شمنیسم» نام نوعی علم طب مربوط به دین و کهانت بود. شمنیسم پیشتر در دورة توتمیسم نام یک دین بود. پس از دورة تویونیسم بصورت یک سحر درآمد. بدین ترتیب «شمنیسم» در حیات ترکان نه به عنوان یک نمود دینی بلکه به عنوان یک نمود جادویی درآمد. اروپاییان به اشتباه همة ساختارهای دینی ترکان باستان را «شمنیسم» نامیده اند. درست تر آن است که باید دین ترکان را پس از ورود به صحنة تاریخ بصورت «تویونیسم» یا «نوم» نامید. ترکان باستان برای جادو واژه «یالوی» و «یات» را بکار می بردند. آنها سنگ یشم را «یادا داشی» (سنگ جادو) می نامیدند. ترکان ملتها را از نظر دین به چهار دسته تقسیم می کردند: 1- ترک 2- تات 3- تاتار 4- تاپقاج.
@parvizshahmarasi

پرویز شاهمرسی, [19.12.18 08:33]
#قاعده
صفت لیاقت: آن است که شایستگی چیزی را برای منظوری بیان نماید. علامتهای آن که بعد از ریشة فعل می‎آید عبارتند از :
(مالی)، (ملی)، (آسی)، (اسی) و (اونج)
یاشا (زندگی کن) ← یاشامالی (سزاوار زیستن)
گول (بخند) ← گولمه لی (خنده دار)
اوْخون (خوانده شو) ← اوْخوناسی (قابل خواندن)
وئر (بده) ← وئره سی (قابل دادن)
قوْرخ (بترس) ← قوْرخونج (ترسناک)
@parvizshahmarasi