ایران و تاریخچه نام ایران به روایت منابع پارسی3
نامهای ایران
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
نامهای حاوی «کشورعجم»، فرستادهشده از پادشاه امپراتوری عثمانی (سلطان عبدالمجید خان) به فتحعلیشاه قاجار
نام کنونی ایران از واژه پارسی میانه ērān و پهلوی aryān آمدهاست.[۱] این واژه در لغت به معنای «ایرانیان» و «زرتشتیان» است. استفاده از این کلمه دستکم به هزاره اول پیش از میلاد بازمیگردد؛ هرچند تا پیش از دوران ساسانی، از آن برای اشاره به مردم ایران به کار میرفت و استفاده از آن برای اشاره به یک سرزمین جغرافیایی و یک واحد سیاسی، از قرن سوم میلادی و دوران شاپور یکم آغاز شد.[۱] «انیران» متضاد این واژه و به معنای ناایرانی و غیر زرتشتی است.[۲]
تا نوروز سال ۱۳۱۴ خورشیدی، در جهان غرب بیشتر از Persia برای اشاره به کشور ایران استفاده میشد که این واژه از نام منطقه پارس که استانی در جنوب ایران است، گرفته شدهاست. در نوروز این سال، رضاشاه پهلوی از دولتهای خارجی درخواست کرد که بجای persia، تنها «ایران» در نوشتههای رسمی مورد استفاده قرار بگیرد.[۳] به دلیل مشکلاتی که پس از این تصمیم به وجود آمده بود، محمدرضاشاه پهلوی در سال ۱۹۵۹ میلادی اعلام کرد که استفاده از هر دو واژه ایران و Persia در نوشتههای رسمی مانعی ندارد.[۴]محتویات۱ واژه۲ دوران باستان۳ دوران میانه۴ دوران معاصر۵ پارس۶ دو نام در غرب۷ نام ایران در اشعار ادیبان پارسیگو۸ جستارهای وابسته۹ یادداشتها۱۰ منابعواژه
واژه ایران شکل جمع نام «ایر» است که «ایر» فرم پارسی میانه و پارسی نو واژههای airya (اوستایی) و ariya (پارسی باستان) است. قدیمیترین نوشتهای که این کلمه بدین صورت در آن به کار رفتهاست، اوستاست که آن را به شکل airyānąm ضبط کرده که airyānąm خود شکل جمع airya است.[۵][۶] همچنین چهار مرتبه نیز در سنگنبشتههای هخامنشی دیده شدهاست. داریوش یکم، به عنوان مثال، خود را «ایرانی، از چهر ایرانی»[یادداشت ۱] معرفی میکند که چهر (پارسی باستان: ciça) به معنای «تبار» است.[۷]
«ایران» که در پارسی نو به کار میرود، از واژه پارسی میانه ērān آمده که نخستین بار در سنگنبشته اردشیر یکم ساسانی در نقشرستم مورد استفاده قرار گرفتهاست. اردشیر در این سنگنگاره خود را در نگارش پارسی میانه ardašīr šāhān šāh ērān و در نگارش پهلوی ardašīr šāhān šāh aryān خوانده که هر دوی اینها به معنای «اردشیر، شاهنشاه ایرانیان» است.
اشکال مفرد ēr- و ary- که به ترتیب نامهای جمع ērān و aryān را ساختهاند، از شکل ایرانی باستان *arya- میآیند که که در نوشتههای اوستایی، مادی-هخامنشی و کوشانی-اشکانی، بهعنوان نامی برای مردمان ایرانی به کار رفتهاست و همچنین بسیار محتمل است که اردشیر نیز از این واژه در همان سنت پیشین خود استفاده کرده باشد.[۸][۹][۱۰]دوران باستان
چنانکه گفته شد، گرچه استفاده از «ایرانی» به دوران اوستایی بازمیگردد، اما نخستین استفاده از شکل کنونی این واژه، در سنگنبشته نقشرستم اردشیر یکم ساسانی دیده شدهاست.[۹] او بر روی سکههایش خود را «بَغ (خداوندگار) مزداپرست، اردشیر، شاهنشاه ایرانیان» نامیدهاست. شاپور یکم، فرزند و جانشین اردشیر، پس از گسترش مرزهای شاهنشاهی و فتح سرزمینهای غیر ایرانی، خود را «شاهنشاه ایرانیان و انیرانیان» خواند که این عناوین تا سقوط شاهنشاهی ساسانی توسط تمام جانشینان او به کار رفت.[۱۱]
نمونه سکه ساسانی در دوران بهرام اول با عنوان «شاهنشاه ایران و انیران»
با وجود اینکه ایران در ادبیات ساسانی به مردمان ایرانی اشاره دارد، در همان نوشتههای اولیه ساسانی از آن به عنوان یک نام جغرافیایی نیز استفاده شدهاست.[۹] در سنگنبشته شاپور یکم در کعبهزرتشت، شاه امپراتوری خود را به دو بخش «ایران» و «انیران» تقسیم کردهاست. همچنین شاپور شاهنشاهی خود را «ایرانشهر» () نامیده که تمام قلمروی او، صرف نظر از ایرانینشین بودن یا نبودن، را شامل میشدهاست.[۹] در یک سنگنبشته که سی سال پس از شاپور و توسط کرتیر حک شدهاست، واژه «انیرانشهر» نیز به چشم میخورد؛ درحالی که شاپور ارمنستان و قفقاز را نیز بخشی از «ایران» قلمداد کرده بود، کرتیر آنها در «انیران» دستهبندی کردهاست که دلیل آن میتواند زرتشتی نبودن این سرزمینها باشد. در کتابچه متاخر «شهرستانهای ایرانشهر»، آفریقا و عربستان – که در دوران متاخر توسط شاهنشاهان ساسانی فتح شده بودند – نیز بخشی از ایرانشهر به حساب آمدهاند.[۱۲][۱۳] با وجود اینکه ایران در ادبیات ساسانی اشاره به مردمان ایرانی دارد، اما با تقسیم ایرانشهر به دو بخش «ایران» و «انیران»، به نظر میرسد که این واژه بار جغرافیایی نیز پیدا کردهاست. هر دوی این واژگان در نوشتههای مانی نیز به چشم میخورند و همچنین شاهنشاهان ساسانی از ایران در نام شهرهایی که بنا مینهادند نیز استفاده میکردند؛ مانند Ērān-xwarrah-šābuhr، یعنی شکوهِ ایرانِ شاپور.[۱۴] «ایران آمارگر»، «ایران دبیربد» و «ایران اسپهبد» از جمله مناصبی هستند که نام ایران در آنها به کار رفتهاست.[۹][۱۵]
نقشه ایران و توران در دوره قاجاریه. نقشه آدولف اشتیلر اولین نقشه اروپایی که بجای پرشیا، از ایران استفاده کردهاست.
از آنجایی که ērānšahr در نوشتههای پیشا-ساسانی پیدا نشدهاست (که به عنوان مثال میتوانست در پارسی باستان به شکل *aryānām xšaθra- به کار رود)، تاریخدانان اینگونه برداشت میکنند که این مسئله یکی از ابتکارات ساسانیان بودهاست. در نگارش یونانی سنگنبشته سه زبانه شاپور یکم، «شهر» که به معنای شاهنشاهی است، ethnous ترجمه شده که در یونانی باستان به معنای «ملت» به کار میرود. هرچند، ایده یک ملت ایرانی برای یونانیان مسئله تازهای نبود. هردوت، تاریخنگار معروف یونانی در تواریخ خود مینویسد که «مادها را Arioi نیز مینامند» که این همان کلمه «ایرانی» است. استرابون در قرن یکم پیش از میلاد، به نوشتههای اراتوستن، از نویسندگان یونانی معاصر اسکندر، ارجاع میدهد که «[در سرزمینهای شمال سند] آریانا گستردهاست که شامل بخشهایی از پارس، ماد، بلخ و سغد میشود؛ زیرا این مردمان همگی به زبانی تقریباً یکسان صحبت میکنند.» داماسکیوس از اودموس رودسی نقل میکند که «مغها و همه آنها تبار ایرانی (áreion) دارند.» دیودور سیسیلی، تاریخنگار هم عصر سزار و آگوستوس، زرتشت را یکی از ایرانیها (Arianoi) توصیف میکند.دوران میانه
برای فاتحان مسلمان، واژههای ایران و ایرانشهر کلمات آشنایی نبودند و آنها در عوض از «العجم» و «الفرس» (پارسیان) برای اشاره به سرزمینهای ایرانی غربی، مناطقی که تقریباً امروزه برای با کشور کنونی ایران است، استفاده میکردند. نکته دیگری که در این مسئله تأثیرگذار بود، این بود که ایران و ایرانشهر برای مسلمانان یادآور زرتشتیان و ساسانیانی بود که آنها را شکست داده بودند. در واقع با وجود اینکه آغوش مسلمانان برای سنن ایرانی که میتوانست برایشان سودمند باشد باز بود، آنها هیچ روی خوشی به بار ملی و مذهبیای که در «ایران» وجود داشت، نشان نمیدادند. در کنار اینها، کلمه «انیران» – که مسلمانان را نیز در بر میگرفت – نیز وجود داشت که نمیتوانست برای آورندگان دین جدید خوشایند باشد.[۱۶]
با ظهور عباسیان در میانههای سده هشتم میلادی و پایان سیاستهای اموی مبنی بر برتری اعراب نسبت به سایر مردمان، هویت ایرانی نیز رفته رفته رو به احیا شدن گذاشت.[۱۷] نمود این مسئله را میتوان در انتقال پایتخت از سوریه به میانرودان – جایی که بیش از هزار سال پایتخت شاهنشاهی ایران بود و میراث بزرگ ایرانیای را به دوش میکشید – دید. همچنین با سقوط بنیامیه، در بسیاری از مناطق ایران شرقی حکومتهای خودگردانی نظیر طاهریان، صفاریان و سامانیان، و حکومتهای زیاری، آل کاکویه و آل بویه در غرب و مرکز ایران، سر برآوردند. این دولتها از کلمه «ایران» به عنوان نشانی از پیوند خود با شاهنشاهان باستانی ایرانی استفاده میکردند؛ چنانچه که در نهایت حتی عنوان «شاهنشاه» نیز توسط امرای آلبویه مورد استفاده قرار گرفت. این سلسلهها با فضایی که به اهل قلم دادند، زمینهساز احیای ایده ایران شدند.[۱۷]
بهترین نمونه از مردان اهل قلم، فردوسی است. کسی که شاهنامه را بر اساس نوشتههای ساسانی و داستانهای حماسی ایرانی سرود. در شاهنامه فردوسی، جهان با آفریده شدن نخستین پادشاه ایران آغاز میشود و از بدو طلوع آفرینش، ایران مورد تهدید نیروهای اهریمنی که قصد دارند تا به این کشور و مردمش آسیب برسانند، قرار دارد. بیشتر داستانهای شاهنامه، ریشه در ایده ایران از دید شاهنشاهان ساسانی و تفکرات ایرانگرایانه آنها دارد.[۱۷]
از آنجایی که مسلمانان به بخشهای غربی ایران بلاد فارس میگفتند و ایرانیان نیز آن را معادل عربی نام ایران در نظر میگرفتند، در برخی مواردِ نخستین سدههای اسلامی، نظیر کتاب تاریخ سیستان که از ایران به عنوان یکی چهار بخش ایرانشهر یاد میکند، دیده شده که کلمه ایران در همان معنای اسلامی آن، یعنی سرزمینهای ایرانی غربی به کار رفتهاست. گرچه هیچگاه این دیدگاه نتوانست به رقیبی بر بار معنایی کلاسیک ایران، یعنی تمام سرزمینهایی که مردمان ایرانی در آنها زندگی میکنند، تبدیل شود. استفاده از واژه ایران در مفهوم ساسانی آن، یعنی اشاره به گروهی از مردم و نه به یک کشور، در نوشتههای زرتشتی قرون اسلامی نیز دیده میشود. در دینکرد، یک کتاب مزدایی مربوط به سده نهم میلادی، از ایران برای اشاره به مردم ایرانی و از انیران برای اشاره به غیر ایرانیان استفاده شدهاست. در همین کتاب، هر یک از سرزمینهای ایرانینشین «ēr deh» خوانده شده که صورت جمع آن به صورت ērān dehān است. در کارنامگ ارتخشیر پاپگان (کارنامه اردشیر، پسر بابک) که نسخه فعلی آن مربوط به قرن نهم میلادی است، از کلمه ایران در عناوین لشکری و کشوری، نظیر شاه ایران، ایران سپهبد استفاده شدهاست و خود کشور ایرانشهر خوانده شده. در ارداویراف نامه در کنار ایرانشهر، از ērān dahibed نیز استفاده شدهاست. گرچه چنین استفادههایی، یعنی استفاده از ایران برای اشاره به مردم و نه کشور، در نوشتههای زرتشتی پساساسانی بسیار کمیاب است و معمولاً این کلمه به عنوان نام کشور مورد استفاده قرار گرفتهاست. در بندهشن ērānag نیز به چشم میخورد که به معنای سرزمین ایرانی است.[۹]
در ادبیات زرتشتی قرون وسطی، و همچنین ادبیات غیرزرتشتی نخستین سدههای ورود اسلام به ایران، مزداپرستی و ایرانی بودن مترادف یکدیگر قرار دارند. در نوشتههای زرتشتی، پیروان ادیان دیگر نه «غیرزرتشتی»، که «غیر ایرانی» نامیده شدهاند. به عنوان مثال، در ایادگار زریران، کلمه ērīh به چشم میخورد که به معنای «ایرانی بودن» است و متضاد آن an-ērīh است. همچنین کلمه ēr-mēnišnīh، دارای منش ایرانی، نیز دیده میشود که an-ēr-mēnišnīh به عنوان متضاد آن در نظر گرفته شدهاست. البته در همه متون اینگونه نیست. به عنوان مثال، دینکرد مزداپرستان را «ایرانیتر» مینامد. نوشتههای مزدایی قرون اسلامی، ایرانویج را مرکز جهان، یا منطقهای که زرتشت در آن تبلیغ مزداپرستی را آغاز کرد، به تصویر میکشند.[۱۸]
مفهوم «ایرانی بودن» در محاکمه افشین در سال ۸۴۰ نیز دیده میشود. به گفته طبری، افشین که حاکم اسروشنه در سغد، در تاجیکستان امروزی، با این اتهام روبرو شدهاست که در تلاش بوده که روح قومی-ملی ایرانی را زنده کند. این گزارش طبری نشان میدهد که نه تنها مفهوم ایرانی بودن حتی در میان مسلمانان سدههای نخست اسلامی زنده بودهاست که افرادی در تلاش برای احیای آن بودهاند.[۱۹]
یک اسکناس قجری با تصویر ناصرالدین شاه، چاپ شده توسط بانک شاهنشاهی ایران.دوران معاصر
نوشتار(های) وابسته: ممالک محروسه ایران
در دوران صفوی، بیشتر سرزمینهای شاهنشاهی ساسانی سابق مجدداً یکپارچگی سیاسی خود را بازیافتند و از همین رو، فرمانروایان صفوی خود را «شاهنشاه ایران» خواندند. از این عنوان توسط عثمانیان و گورکانیان نیز برای اشاره به فرمانروایان ایرانی استفاده میشد. حتی پیش از ظهور صفویان، سلاطین عثمانی در نامههای خود به فرمانروایان آققویونلو، آنان را «شاهنشاه ایران»، «سلطان ایرانزمین» و «شاه ممالک ایران» مینامیدند.[۲۰] یا نمونه دیگر، استفاده از عنوان «افتخار تمام ممالک ایران» توسط تیمور لنگ در نامه خود به امرای مظفری است. استفاده از عنوان شاهنشاه ایران در دوران سلسلههای بعدی و تا انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد.[۲۱]
در سال ۱۹۳۵ میلادی، دولت ایران از کشورهای خارجی درخواست کرد که تنها از نام «ایران» برای اشاره به این کشور استفاده کنند. تا پیش از آن، استفاده از واژههای مرتبط با پارس (نظیر Persia در انگلیسی و Perse در فرانسوی) برای نامید ایران در زبانهای اروپایی رایج بود و تنها همسایگان فارسیزبان ایران، نظیر عثمانی، هند و خاناتهای آسیای میانه، بودند که از نام ایرانی آن استفاده میکردند. با این حال، کلمه ایران تا پیش از آن نیز برای اروپاییان تماماً بیگانه نبود. ژان شاردن، جهانگرد فرانسوی عصر صفوی، در خاطرات خود از سفر به ایران مینویسد: «پارسیان از یک نام دیگر برای اشاره به کشور خودشان استفاده میکنند که آن نام را به دو شکل متفاوت Iroun و Iran تلفظ میکنند. [...] این کلمه، و یک کلمه دیگر یعنی توران، با تاریخ باستانی این کشور پیوند دارد. [...] حتی امروزه، فرمانروای پارس را Padsha Iran (پادشاه ایران) خطاب میکنند.»[۲۱] کلمه ایران در مقالات دانشنامه بریتانیکا که پیش از درخواست دولت ایران نگارش شدهاند، نیز دیده میشود.پارس
در نوشتههای یونانی که تا پیش از سده پنجم پیش از میلاد نوشته شدهاند، از کلمه ماد برای اشاره به امپراتوری ایران شدهاست و تمام ایرانیان مادی خوانده شدهاند؛ از این زمان، واژگانی نظیر Pérsēs (Πέρσης) ،Persikḗ (Περσική) و Persís (Περσίς) که از نام منطقه پارس در جنوب ایران گرفتهاند، رفته رفته به نام رایج برای اشاره به ایرانیان و امپراتوری هخامنشی در نوشتههای یونانی تبدیل شدند.[۲۲] دلیل استفاده از این اسم برای اشاره به تمام قلمروهای ایرانی و سرزمینهای ایرانینشین، این بود که کوروش بزرگ، از منطقه پارس برخاست و سرزمینهای اطراف را فتح کرد.[۲۳][۲۴] بعدها، رومیان نیز از همین کلمه (به شکل Persia در لاتین) برای اشاره به امپراتوری ایرانیان استفاده کردند و این واژه از لاتین به تمام زبانهای اروپایی راه پیدا کرد.
در نوشتههای متاخرتر یهودی نظیر کتاب استر، شاهنشاهی هخامنشی با نام 'Paras u Madai' ([دولت] پارس و ماد) مورد خطاب قرار گرفتهاست.[۲۵] بلاد فارس نیز نام رایج در میان اعراب برای اشاره به ایران بودهاست و تا به امروز نیز مورد استفاده قرار میگیرد.دو نام در غرب
نوشتههای موجود نشان میدهد که اروپاییان با هر دو نام ایران و پارس آشنا بودهاند. در ویرایش سال ۱۷۶۵ آنسیکلوپدی تحت نظر دیدرو و دالامبر، مدخلی به نام ایران وجود دارد که دربارهٔ آن اینگونه نوشتهاند:[۲۶]
ایران، (جغرافیا) نامی که شرقیها بهطور عمومی بر روی پارس میگذارند، و بر منطقه ای خاص از پارس، بین ارس و کور، که شهرهای اصلی اش ایروان و نخجوان هستند.
— لویی دُ یُکور
باوجود استفاده از کلمه ایران یا کلمات مشابه توسط خودِ ایرانیان دستکم از دوران زرتشت، اما آغاز استفاده رسمی از این واژه توسط اروپاییان به سال ۱۹۳۵ میلادی بازمیگردد. در میانههای سده بیستم میلادی، رضاشاه پهلوی از دولتهای خارجی درخواست کرد که در نوشتههای سیاسی، تنها از کلمه ایران استفاده شود. پس از دریافت این درخواست، دولت بریتانیا آن را در مجلس عوام بررسی کرد.[۲۷]
در بیست و پنجم دسامبر [سال ۱۹۳۴]، وزارت امور خارجه پارس (Persian Ministry for Foreign Affairs) در یادداشتی از سفارت ما در تهران درخواست کرده که از روز ۲۱ مارس، به جای واژههای پارس و پارسی، از ایران و ایرانی استفاده شود. به فرستاده اعلی حضرت در تهران گفته شده که با درخواست آنان موافقت شود.
— ایراد شده در مجلس عوام بریتانیا
از آنجایی که املای نام دو کشور همسایه که توسط متفقین اشغال شده بودند، یعنی ایران و عراق، در زبانهای اروپایی شبیه به یکدیگر است، وینستون چرچیل در جریان کنفرانس تهران از دولت ایران درخواست که ملل متحد (متفقین) برای جلوگیری از سردرگمی، از همان نام قدیمی Persia استفاده کنند؛ این درخواست توسط دولت ایران پذیرفته شد. با این حال، آمریکاییها – از آنجایی که دخالت کمی در عراق داشتند – به استفاده از نام ایران در زمان جنگ ادامه دادند.
در سال ۱۹۵۹ میلادی، در پی اینکه استفاده از نام محلی به جای نام بینالمللی، باعث شده بود تا گمراهیهای به وجود آید، کمیتهای به رهبری احسان یارشاطر تشکیل شد تا این مسئله مجدداً بررسی شود. نتیجه آن بود که قرار شد تا مجدداً از Persia به جای ایران در زبانهای خارجی استفاده شود و محمدرضاشاه نیز آن را تأیید کرد. اما از آنجایی که در درخواست گفته شده بود که استفاده از هر دو کلمه مجاز است، استفاده از Persia دیگر در نوشتههای سیاسی رایج نشد.[۲۸] با این حال، این کلمه کماکان در رابطه با مسائلی که به فرهنگ و تاریخ ایران مرتبط است، مورد استفاده قرار میگیرد.نام ایران در اشعار ادیبان پارسیگونام شاعرقرن میلادیایرانتورانپارسیفارسیدریخراسانپهلویرودکینهم و دهم۱ ۶ فرخی سیستانینهم و دهم۱۶۱۱۵ ۱۰۱ابوسعید ابوالخیردهم۱ ۲ فردوسیدهم و یازدهم۸۰۰ +۱۵۰ +۱۰۰+ ۲۲۵۲۹اسدی طوسییازدهم۵۱۵۱ ۱ مسعود سعد سلمانیازدهم۲۳۲۱۹ ۱۱۳ منوچهری دامغانییازدهم۵۳۴ فخرالدین اسعد گرگانییازدهم۱۵۱۰۱۲۲۱۲۸۳ناصرخسرویازدهم۱۱۱۹ ۲۷۹۲سنایییازدهم و دوازدهم۱۱۱۱۴ ۱۳ مهستی گنجوییازدهم و دوازدهم ۱ ۱ انوریدوازدهم۱۳۳۲ ۱۲۰ خاقانیدوازدهم۲۱۴۱۱+۴۰۱۸۰نظامی گنجویدوازدهم۳۷۲۱۲ ۲+ ۱۲۵۶امیرخسرو دهلویسیزدهم و چهاردهم۲۷۶ ۱۳ سعدیسیزدهم۱۱۶+ ۷ مولویسیزدهم و چهاردهم۱۱۲۹ ۶ حافظچهاردهم ۶۹ ۱+ ۱ عبید زاکانیچهاردهم۱۱۴ ۱ محتشم کاشانیشانزدهم۱۲۹۳ ۴ صائب تبریزیهفدهم۱۰۷۳ ۵ اقبال لاهورینوزدهم و بستم۱۹۴۳ ۱ پروین اعتصامینوزدهم و بیستم۲ جستارهای وابستهعجمکتاب اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودانفهرست کشورها بر پایه جمعیتیادداشتها ariya ariyaciçaمنابع MacKenzie, David Niel (1998), "Ērān, Ērānšahr", Encyclopedia Iranica, vol. 8, Costa Mesa: Mazda, p. 534. Gignoux, Phillipe (1987), "Anērān", Encyclopedia Iranica, vol. 2, New York: Routledge & Kegan Paul, pp. 30–31. Yarshater, Ehsan Persia or Iran, Persian or Farsi بایگانیشده در ۲۰۱۰-۱۰-۲۴ توسط Wayback Machine, Iranian Studies, vol. XXII no. 1 (1989) Majd, Hooman, The Ayatollah Begs to Differ: The Paradox of Modern Iran, by Hooman Majd, Knopf Doubleday Publishing Group, 23 September 2008, شابک ۰۳۸۵۵۲۸۴۲۶, 9780385528429. p. 161 "IRAN". Retrieved 2011-01-14. William W. Malandra (2005-07-20). "ZOROASTRIANISM i. HISTORICAL REVIEW". Retrieved 2011-01-14. In the Avesta, the airiia- are members of the ethnic group of the Avesta-reciters themselves, in contradistinction to the anairiia- (the "non-Arya"). The word also appears four times in Old Persian: One is in the Behistun inscription, where ariya- is the name of a language (DB 4.89). The other three instances occur in Darius I's inscription at Naqsh-e Rustam (DNa 14–15), in Darius I's inscription at Susa (DSe 13–14), and in the inscription of Xerxes I at Persepolis (XPh 12–13). In these, the two Achaemenid dynasties describe themselves as pārsa pārsahyā puça ariya ariyaciça "a Persian, son of a Persian, an Ariya, of Ariya origin." — The phrase with ciça ("origin, descendance") assures that ariya is an ethnic name wider in meaning than pārsa and not a simple adjectival epithet[1] Schmitt, Rüdiger (1987). "Aryans". Encyclopedia Iranica. 2. New York: Routledge & Kegan Paul. pp. 684–687. MacKenzie, David Niel (1998), "Ērān, Ērānšahr", Encyclopedia Iranica, vol. 8, Costa Mesa: Mazda, p. 534. Bailey, Harold Walter (1987). "Arya". Encyclopedia Iranica. 2. New York: Routledge & Kegan Paul. pp. 681–683. Archived from the original on 3 March 2016. Retrieved 8 September 2019. Vesta Sarkhosh Curtis, Sarah Stewart, Birth of the Persian Empire: The Idea of Iran, I.B.Tauris, 2005, شابک ۹۷۸۱۸۴۵۱۱۰۶۲۸, page 5 Markwart, J.; Messina, G. (1931), A catalogue of the provincial capitals of Eranshahr: Pahlavi text, version and commentary, Rome: Pontificio istituto biblico. Daryaee, Touraj (2002), Šahrestānīhā ī Ērānšahr. A Middle Persian Text on Late Antique Geography, Epic, and History. With English and Persian Translations, and Commentary, Mazda Publishers. Gignoux, Phillipe (1987), "Anērān", Encyclopedia Iranica, vol. 2, New York: Routledge & Kegan Paul, pp. 30–31. Gnoli, Gherardo (1989), The Idea of Iran: an essay on its origin, Serie orientale Roma, vol. LXI, Rome/Leiden: Istituto italiano per il Medio ed Estremo Oriente/Brill. Stausberg, Michael, "Der Zoroastrismus als Iranische Religion und die Semantik von 'Iran' in der zoroastrischen Religionsgeschichte", Zeitschrift für Religions- und Geistesgeschichte, 63: 313–331. Ashraf, Ahmad (2006), "Iranian identity III: Medieval-Islamic period", Encyclopedia Iranica, vol. 13, pp. 507–522. Stausberg, Michael, "Der Zoroastrismus als Iranische Religion und die Semantik von 'Iran' in der zoroastrischen Religionsgeschichte", Zeitschrift für Religions- und Geistesgeschichte, 63: 313–331. Ashraf, Ahmad (2006), "Iranian identity III: Medieval-Islamic period", Encyclopedia Iranica, vol. 13, pp. 507–522. Ashraf, Ahmad (2006), "Iranian identity III: Medieval-Islamic period", Encyclopedia Iranica, vol. 13, pp. 507–522. Chardin, John (1927), Travels in Persia, 1673-1677, London: Argonaut, p. 126, fasc. reprint 1988, Mineola: Dover. Liddell and Scott, Lexicon of the Greek Language, Oxford, 1882, p 1205 «The History of Persia - Google Books». The use of the name was gradually extended by the ancient Greeks and other peoples to apply to the whole Iranian plateau.[۱] «Religion and Politics in Russia». «Enccre/ICE - Interface de Consultation de l'Édition numérique collaborative et critique de l'Encyclopédie». enccre.academie-sciences.fr. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۳-۲۴. HC Deb 20 February 1935 vol 298 cc350-1 351 Yarshater, Ehsan Persia or Iran, Persian or Farsi بایگانیشده در ۲۰۱۰-۱۰-۲۴ توسط Wayback Machine,Iranian Studies, vol. XXII no. 1 (1989)منبع:https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 ایرانویج
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاداز سلسله مباحثمزدیسنا
مباحث اولیه[نمایش]
ایزدان و دیوان[نمایش]
کتاب و عبادت[نمایش]
روایت فلسفی و دینی[نمایش]
تاریخ و فرهنگ[نمایش]
پیروان[نمایش] درگاه مزدیسنانبو
بر اساس اوستا، ایرانیان باستان خاستگاه خود را اَیریَنِم وَیجَ یا ایرانویج (اوستایی: اَریَنَ وَئیجَه (airyana waējah),[۱] پارسی میانه: ایرانویج (ērānwēz),[۲] سغدی مانوی: آریانا وَئیجه (airyana waējah),[۳] پارتی: آریانویجن(ʾryʾnwyjn)[۴]) مینامیدند، ویچه ، ویجه و بیجه همگی از یک ریشه و به معنای سرزمین می باشد که به روی هم بعضی آن را به معنی «گسترهٔ آریائیان» یا «سرزمین رودهای آریایی، چشمههای آریایی» است.[۵] این واژه بعدها در متون پهلوی تبدیل به ایرانویج (ērānwēz) شد. (ēr) به معنی «آریایی (آزاده، شریف و اصیل)» است. بنابر اوستا، نخستین مسکن اقوام آریایی است.[۶]
گر چه بسیاری ایران ویج را خاستگاه ایرانیان باستان میدانند اما امیل بنونیست معتقد است واژه " waējah " ، مشخصا به معنی "گسترش " ( stretch) است .در این حالت عبارت "ایران ویج " معنای " گسترش آریایی " است. اگر این نظر درست باشد ، بنابرین " ایران ویج "، مسکن ایرانیانی است که در مرز این رود بزرگ زندگی میکرده اند و شامل سرزمین همه ایرانیان نمیشود ، بلکه به طور مشخص محدوده جغرافیایی مزدیسنان آغازین است. [۷]محتویات۱ محل جغرافیایی۲ در متون اوستایی۳ جستارهای وابسته۴ پانویس۵ منابعمحل جغرافیایی
دربارهٔ محل ایرانویج اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را سرزمین صرفاً اساطیری دانستهاند. در دانشنامه ایرانیکا ، در مبحث محدوده جغرافیایی اوستا ، چنین گفته شده که تعیین محدوده جغرافیایی بر اساس داده های اوستا ، غیر ممکن است زیرا گر چه متون اوستایی ، نکات مفیدی بیان میکنند اما مقایسه آنها با کتیبه های ایران باستان شواهد دیگری ارائه می دهد ، از سوی دیگر جغرافیای اوستایی ، آمیزه ی از اسطوره و تاریخ است که به اسطوره بیشتر تمایل دارد. [۸]
با این احوال برخی پیشنهادهایی برای جایگاه جغرافیایی آن ارائه کردهاند. محلهای پیشنهادی از خوارزم بر ساحل دریاچه آرال در شمال ازبکستان تا آذربایجان، یا تا جنوب یا شمال غرب افغانستان گسترده است. اخیراً فُگِلسانگ محل ایرانویج را شمال سرزمین باستانی سُغد، در شمال رود سیحون دانسته،[۹]
به عقیده مایکل ویتزل در کتاب خانه آریاییان، نمیتوان محل دقیق «خانه آریاییان» را در متون اوستا یافت و باید به کتاب های دیگری که در آن دوره نوشته شده مراجعه کرد و بر اساس وندیداد که بخشهای تحریف شده اوستا است[۱۰] به این نتیجه میرسد که محل آن در وندیداد ،ایران شرقی ، افغانستان و زمینهای اطراف آن است.[۱۱] در حالیکه این جغرافیا در یشت نوزدهم که قدیم تر است، مکان دیگریست. مایکل ویتزل معتقد است که جغرافیای ایرانویچ، بر اساس برداشتهای شخصی نویسندگان متون مختلف اوستا، از محل زندگی یا قلمرو شان ، تعریف شده است. او در صفحات آغازین مقاله " سرزمین آریاییان " اظهار می دارد گفتگو در باره مکان جغرافیایی ایرانویج ، میتواند سالها ادامه یابد مگر اینکه ما جغرافیای این سرزمین را با توجه به محلِ زندگی نویسندهِ آن متن اوستاییِ مورد نظر، مورد مطالعه قرار دهیم. [۱۲]. همچنین در صفحه ۹ این مقاله ذکر میکند که هنگام صحبت از ایرانویج باید توجه کرد در مورد یک سرزمین افسانه ای اسطوره ای ، گفتگو میشود که مکان بسیاری از شهرهای شانزده گانه آن، مبهم است و می تواند در جایی میان خوارزم در اطراف دریاچه آرال تا آذربایجان و ری در ایران کنونی و یا در بخشهای شمال غربی و جنوبی افغانستان، گسترده بوده باشد. [۱۳]. او در پایان مقاله ، پس از بررسی جغرافیای سرزمین آریاییها در متون مختلف اوستا ، قدیمی تر (یشت نوزدهم بخش ۶-۱) و جدیدتر مانند وندیداد و نیز تطبیق شرایط اقلیمی ذکر شده ، (که ده ماه زمستان بسیار سرد و دو ماه تابستان خنک دارد) با جغرافیای این مناطق ، چنین نتیجه می گیرد که باید ایده پیدا کردن جغرافیای سرزمین آریایی ها در متون اوستا یی را رها کرد و به جای آن به برداشت نویسندگان آن متون از ایرانویج ، با توجه محدوده سرزمین یا قلمرو خودشان ، پرداخت. در وندیداد آشکارا مشهود است که اسامی شهرها ، توسط فردی نگاشته شده که ملهم از احساسات میهنی بومی خود، شرق ایران بزرگ ، افغانستان و سرزمینهای اطراف آن ، را به عنوان سرزمین آریایی ها می پندارد در حالیکه این محدوده با توجه به اسامی کوهها و جغرافیای آنها در یشت نوزدهم یا سی و دوم ، کاملا جای دیگری است. [۱۴] [۱] ، [۲]
در فرگرد یکم وندیداد، بند ۳و۴ آمده است:
بهترین ناحیهای که اورمزد آفرید ایرانویج است. اما پتیاره آن زمستان دیوآفریده دهماهه و انواع مار پردار و بیپر است. خوشی این ناحیه به حدی است که اورمزد میگوید اگر سرزمینهای دیگر را نمیآفرید، مردم به ایرانویج میرفتند و جایی برای سکونت باقی نماند. در اساطیر ایرانی زمین به هفت پاره یا اقلیم بخش شد. اقلیم میانی خونیرَس نام دارد که به اندازه آن شش اقلیم دیگر است. ایرانویج در خونیرَس قرار دارد. اورمزد در ایرانویج چیزهای زیادی را آفرید. رودهای وه دائیتی، داراجه، گاو اِیوداد یا یکتاآفریده، گیومرث، کوههای ابرز و اوسِندام و راس و پل افسانهای چینوَد در آنجاست. نخستین حیوانات که دو گاو نر و ماده بودند و همه انواع گیاهان در ایرانویج آفریده شدند. ایرانویج امنترین جای خونیرَس است به طوری که وَرِجَمکَرد در آنجا ساخته شده است. سرور ایرانویج یکی از بیمرگان، یعنی ونجدبیش، است. زردشت در ایرانویج ظهور کرد. طبق روایات متاخر ایرانویج در آذربایجان است. میگویند خورشیده به اندازه ایرانویج است. در اعتقادات ایرانی، ایرانویج آرمانشهر ایرانیان است. در مینوی خرد، مشخصات این آرمانشهر بدین شرح آمده است و پیداست که اورمزد ایرانویج را از دیگر جایهای و روستاها بهتر آفرید و نیکیاش این است که زندگی مردم در آنجا سیصد سال است و زندگی گاوان و گوسفندان صدوپنجاه سال و درد و بیماری کم دارند و دروغ نمیگویند و شیون و مویه نمیکنند و دیو آز به تن آنان کمتر مسلط است و ده مرد از نانی که میخورند سیر میشوند و به هر چهل سال از زنی و مردی فرزندی زاده شود و قانونشان بهی و دینشان پوریوتکِشی است و چون بمیرند پارسایند و رد (سرور) آنان گوبدشاه است و از ایزادن سرور و پادشاهشان سروش است.[۱۵]در متون اوستایی
یکی از مشکلات سخت و قدیمی در مطالعات اوستایی، تبیین Airyana Vaēǰah (پهلوی: Ērānwēz؛ یعنی «سرزمین آریاییها») و اولین ناحیه شانزدهگانه در فرگرد یکم وندیداد، که مشتق شده از airyanəm vaēǰō vaŋhuyā dāityayā «گسترش آریاییها از Vaŋuhī Dāityā» است؛ آنجا که Vaŋuhī Dāityā (به معنی «Dāityā خوب») که اسم رودخانه است که مرتبط با دین (یا «داد»: (dāta-)) است. ایده Airyana Vaēǰah هممعنی با airyō. šayana- در یشت ۱۰٫۱۳، یا گروه airyā daiŋ́hāvā «سرزمین آریاییها» که در یشتها تکرار شدهاست، نیست. در حقیقت، این، فقط، اشاره به سرزمین آریاییها است، همانطور که فصل او کتاب وندیداد آشکارا دیده میشود. بدین معنی که «سرزمین سنتی» یا «سرزمین باستانی» ایرانیان نیست. Airyana Vaēǰah فقط سرزمین زرتشت (Zaraθuštra) و زرتشتیان است. بنابر عقیده رایج زرتشتیان، ایرانویج Ērānwēz مرکز دنیا است. بر روی ساحل رودخانهاش Weh Dāitī (اوستایی: Vaŋuhī Dāityā)، اولین «گاو نر یگانه» (پهلوی:gāw ī ēw-dād؛ اوستایی: gav aēvō.dāta) و اولین انسان، گیومرد به معنی «زندگانی فانی» (پهلوی: Gayōmard؛ اوستایی:Gayō.marətan) پدید آمدند. آنجا Čagād ī Dāidīg «نوک دادگری»، نوک کوه (البرز) که در اوستا hukairya «از کردار نیک» برآمد. پل چینود در آنجاست و همچنین در آنجا زرتشت و ییمَه Yima مشهور شدند. با گردآوری همه این دادهها، نشان میدهد که زرتشتیان ایده Airyana Vaēǰah را به سنت عقیدتی که یکی از مرکز جهان، جایی که نوک کوه (البرز) برآمده است، را افزودند. این حقیقت که Airyana Vaēǰah در منطقه کوهستانی واقع شده، شرایط طاقتفرسای آب و هواییاش (وندیوداد ۱٫۲٫۳) را شرح میدهد که بهتر از آن است که فرض کنیم، با منقطه خوارزم تطابق میکند. این تعجبآور نیست اگر ما تناسبی بین ایده ایرانی «نوک کوه» (البرز) و ایده هندی کوه مرو (Meru) یا (Sumeru) در نظر بگیریم. مانویها، Aryān-waižan را با ناحیه بر کوهپایه Sumeru برابر دانستهاند؛ جایی که ویشاسپ بر آن حکومت میکرد و متون ختنی، برابری کوه Sumeru در افسانه بودایی با «نوک کوه البرز» (یا ttaira haraysä) در عقیده سنتی اوستایی، ثبت کردهاست. همه این موارد، ما را بدین ایده رهنمود میسازد که Airyana Vaēǰah، اختراع زرتشتیان است که ماسک جدیدی به ایده سنتی گیتیشناسی هندوایرانی داده است. بنا بر هر برآوردی، تطبیق Airyana Vaēǰah با خوارزم، به کلی بیاساس و پایه است، چه ناحیه خوارزمی که ما میشناسیم، چه «خوارزم بزرگتر». از آنجایی که رودخانه «داد»، در کل به آسانی قابل شناسایی نیست، محتملترین فرضیه این است که آن را با رودخانه سیحون یا بلکه رودخانه هیرمند، که در آن زمان به نظر میرسد که در سنت عقیدتی زرتشتیان، رقابت جالبی با آمودریا داشتهاست، برابر بدانیم.[۱۶]جستارهای وابستهایرانشهر (ساسانیان)فهرست آثار تمدنی ایران در سایر مناطق جهانایران بزرگپانویس مالاندرا، مقدمهای بر دین ایران باستان، 250. مالاندرا، مقدمهای بر دین ایران باستان، 250. MacKenzie، ĒRĀN-WĒZ، 536. MacKenzie، ĒRĀN-WĒZ، 536. رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، 9. مالاندرا، مقدمهای بر دین ایران باستان، 250. «ایران ویج». «AVESTAN GEOGRAPHY». رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، 9-10. Bleeker, C.J (1978). "Wer war Zarathustra". Persica. 7: 32. M. Witzel, p. 48, “The Home Of The Aryans” M. Witzel, p. 1 , “The Home Of The Aryans” M. Witzel, p. 9, “The Home Of The Aryans” M. Witzel, p. 47 ,p.48, “The Home Of The Aryans” مالاندرا، مقدمهای بر دین ایران باستان، 250. Gnoli، AVESTAN GEOGRAPHY، 44-47.منابعرضایی باغبیدی، حسن (۱۳۸۸). تاریخ زبانهای ایرانی. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۰۲۵-۸۴-۳.رضایی باغبیدی، حسن (۱۳۸۶). «آریایی، زبانها». دانشنامه ایران. ۲. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص. ۶۳۱–۶۳۵. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۰۲۵-۵۹-۱.سینایی، مریم (۱۳۸۶). «آریایی». دانشنامه ایران. ۲. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص. ۶۱۹–۶۲۷. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۰۲۵-۵۹-۱.لکوک، پیر (۱۳۸۹). کتیبههای هخامنشی. ترجمهٔ نازیلا خلخالی. تهران: نشر فرزان روز. شابک ۹۶۴-۳۲۱-۱۳۳-۹.مالاندرا، ویلیام (۱۳۹۱). مقدمهای بر دین ایران باستان. ترجمهٔ خسرو قلیزاده. تهران: کتاب پارسه. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۷۳۳-۳۵-۸ مقدار |شابک= را بررسی کنید: checksum (کمک).نیولی، گراردو (۱۳۸۷). آرمان ایران. ترجمهٔ سید منصور سیدسجادی. تهران: مؤسسه فرهنگی و هنری پیشین پژوه. شابک ۹۶۴-۸۳۳۲-۲۲-۳.Gnoli, G (1989). "AVESTAN GEOGRAPHY". Encyclopædia Iranica. III. New York: Bibliotheca Persica Press. Retrieved ۲/۱/۲۰۱۳. Check date values in: |تاریخ بازبینی= (help)MacKenzie, D. N (1998b). "ĒRĀN, ĒRĀNŠAHR". Encyclopædia Iranica. ۸. New York: Bibliotheca Persica Press. Retrieved ۲/۱/۲۰۱۳. Check date values in: |تاریخ بازبینی= (help)فرهنگ ایران باستانحاشیهٔ برهان قاطع، پورداودمنبع:https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%88%DB%8C%D8%ACواژۀ ایران از کجا آمده است؟ ۱۶٫۰۱٫۱۳۹۴ساسانیان۸FacebookGoogle+Twitter
۲۴۳رتبهدهی
خاستگاه ایرانیان بنا بر متن اوستا، مکانی به نام «ائیریانم وئجو» (airyanәm vaējo) است که در زبان پهلوی «ایرانویج» (ēranvej) و در زبان سغدی مانوی «آریانا وَئیجه» (airyana waējah) شده است. اوستا در بخش وندیداد از مکانی به نام «ایرانویج» نام میبرد که مرکز اصلی تجمع و سکنای ایرانیان است.
واژه «ایرانویج» واژه ای مرکب است که از دو جزء ترکیب یافته است: جزء نخست آن «ایران» و جزء دوم آن «ویچ» است. ویچ به معنی تَخمه و نژاد است؛ از این رو، ایرانویچ به معنی تَخمه و نژاد ایرانیهاست. هنگامی که جایی به این نام نامیده میشود به ناچار میبایستی آنجا جایگاه نژاد ایرانی باشد و ایرانیان از آنجا برخاسته باشند.
اکنون باید دید «ایرانویچ» از نظر جغرافیایی در کجا واقع شده است. در وندیداد که بخشی از اوستاست چنین آمده است: «نخستین جا و سرزمینی که من، اهورامزدا، آفریدم ایرانویچ بود که از رود ونگوهی دائیتی آبیاری میشود. اهریمن پرمرگ در آنجا مار آبی و زمستان دیو آفریده است. در آنجا ده ماه زمستان و دو ماه تابستان است» (وندیداد، فرگرد یکم).
تأکید وجود سرمای شدید در سرزمین خاستگاه ایرانیان در متن ویدیداد یا وندیداد ناخاسته ذهن را به افسانۀ جمشید و بروز سرمای کشنده و بسیاد شدید در روزگار پادشاهی وی هدایت می کند. آنگونه که در روایات ملّی آمده است؛ در روزگار فرمانروایی جمشید بر جهان، سرمای بسیار کشنده و شدیدی سراسر گیتی را فرا گرفت و او برای در امان نگه داشتن نسل حیوانات، گیاهان و انسان ها از مر گ، از هر گونه جانوری یک جفت را برگزید و در قلعۀ خود جای داد. براین اساس به جز ساکنان قلعۀ یا دژ او سایر موجودات از سرمای طاقت فرسا و کشنده، جان باختند.
معلوم میشود که خاستگاه ایرانیها جای سردی بوده است که از آنجا به خاطر سرما و به سبب نداشتن چراگاه کوچ کردهاند. درباره جای جغرافیایی ایرانویچ بعضی دانشمندان آن را در آسیای مرکزی میدانند و آن را در خوارزم جستجو میکنند. نوشته دیگری هم که این فرضیه را تأیید میکند این است که در وندیداد آمده که ایرانویچ در کنار رود ونگوهی دائیتی واقع شده، و در متون پهلوی، رود ونگوهی دائیتی همان وهرود است که رود جیحون باشد. ایرانیان که به فلات ایران کوچ کردند این فلات را هم ایران نامیدند. واژۀ «ایران» در اوستایی به صورت airya و در فارسی باستان ariya و در سانسکریت به صورت «آریه»آمده است، در اوستا هم نام قوم ایرانی است و هم به معنی «نجیب و شریف» است.درباره محل ایرانویج اختلاف نظر وجود دارد. بعضی از پژوهشگران آن را سرزمینی اساطیری و غیرواقعی دانستهاند برخی نیز پیشنهادهایی برای جایگاه جغرافیایی آن ارائه کردهاند؛ از خوارزم بر ساحل دریاچه آرال در شمال ازبکستان تا آذربایجان، یا تا جنوب یا شمال غرب افغانستان.
مانویان ناحیۀ «آریا ویژن» Aryān-waižan را با ناحیه بر کوهپایه Sumeru برابر دانسته اند؛ جایی که ویشاسپ بر آن حکومت می کرد و متون ختنی، برابری کوه Sumeru در افسانه بودایی با «نوک کوه البرز» (یا ttaira haraysä) در عقیده سنتی اوستایی، ثبت کرده است. برخی از محققان نیز براین باورند که ایران ویچ Airyana Vaējah، اختراع زردشتیان است که ماسک جدیدی به ایده سنتی گیتیشناسی هندوایرانی داده است.
واژه اوستایی airya در زبان پارتی aryan و در پهلوی ساسانی ērān شده است. همین واژه به صورت «انیران» aniran در پهلوی و در شاهنامه به معنی «غیرایرانی و غریبه و خارجی» است. در متن باستانی «یادگار زریران» که احتمال دارد در اواخر دوره اشکانی تألیف شده باشد، واژۀ «ایرانشهر» ēranšahr به معنی کشور ایران آمده است. واژۀ «ایرانشهر» به معنی سرزمین ایرانیان در دورۀ ساسانی شایع بوده و مورد استفاده همگان قرار داشته است(برای اطلاع بیشتر درباره ایرانویچ رجوع شود به کتاب ایرانویچ، نوشته دکتر بهرام فرهوشی، از انتشارات دانشگاه تهران).
واژه «ایران» در سنگ نوشته های ساسانی نیز به کار رفته است. در کتیبه اردشیر بابکان این واژه به زبان فارسی میانه یا پهلوی ساسانی، به صورت ēran و به پارتی aryān نقر شده است. در کتیبه شاپور اول ساسانی نیز واژۀ «ایران» به زبان پهلوی ēran و پارتی aryān آمده است. پس از شاپور اول در سنگ نوشته های دیگر شاهان ساسانی همانند نرسی، شاپور دوم و شاپور سوم نیز این شیوه تکرار شده است(یادداشت خانم دکتر بدرالزمان قریب).
منبع:http://sassanids.com/واژۀ-ایران-از-کجا-آمده-است؟