بیلدیریش, [17.12.20 17:38]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 21

      علی رغم اعتراف به وجود صداقت و صمیمیّت در گفتار مقامات ترکیّه، فروغی باز هم راهی برای نگرانی باز می گذارد و همچنان دولت ایران را از آینده می ترساند:
      « اگر این عناوین را هم صمیمی بدانیم، ممکن است بگوییم این عقیدۀ دولت امروزی ترک است. از کجا یک روز کسانی بر سر کار نیایند که عقیدۀ مخالف داشته باشند. » (مقالات فروغی، ج 2، ص 61)
      گذشت زمان نشان داد هر دولتی در ترکیّه سر کار آمد؛ خللی در حسن همجواری دو کشور ایجاد نشد و اندیشۀ دایی جان ناپلئونی فروغی در بارۀ ترکیّه انگیزه ای جز ترک ستیزی این فراماسون و نوکر انگلیس نداشت.
      فروغی برای پیشبرد مقولۀ ترکیّه هراسی از در دیگری وارد گشته، میل ترکیّه به سیادت بر ملل شرقی و تلاش این کشور برای اثرگذاری و نفوذ معنوی در ملل مشرق و ایران را پیش می کشد:
      « این احتمال را هم که مرتفع بدانیم؛ قسم دیگری ممکن است پیش بیاید که احتمالش قوی تر است و تصوّر می کنم از حالا این خیال در بعضی دماغ های ترکی وارد باشد و آن این است که ترک ها خود را فوق سایر ملل و لااقل فوق ملل مشرق می دانند و نظری که در بارۀ خودشان و سایر مشرق زمینی ها دارند؛ نظر آنست که قبل از جنگ آلمان ها نسبت به سایر اروپایی ها و ملل دیگر داشتند؛ یعنی، خود را مستحق سیادت بر ملل مشرق می دانند و پس از آنکه تفوّق اقتصادی و علمی و صنعتی و تمدّنی خود را مسلّم کردند؛ در صدد برخواهندآمد که اگر بزور نباشد؛ برضا و رغبت سایر ملل مشرق را تابع و زیر بلیط خود قرار دهند و از حالا هواهای ملل اروپایی در سر دارند و اگر ما مثل گذشته غافل و خواب باشیم و ترک ها به پختگی و متانت کار کنند؛ نظر بهم کیشی و مناسبات زبانی و نژادی و تمدّنی و غیرها که در بین بوده و هست و می توان به وسیلۀ تبلیغات و تدابیر دیگر قوت داد؛ این خطر ممکن است پیش بیاید و کسی هم جلوگیری نمی تواند بکند، زیرا که امری معنوی و طبیعی است. » (همان، ج 2، ص 61)
      اندیشۀ سیادت بر ملل شرقی یا ملل مسلمان از سوی ترکیّه به مثابۀ یک عامل مهم و مؤثّر نقش بزرگی در تلاش این کشور برای تقویت خود ایفا کرد. اگرچه همۀ جنبه های زندگی سیاسی و اجتماعی ترکیّه دلپذیر نبود، ولی می توان نشانه های پیروی از یک سیاست روشن و معقول از زمان تشکیل جمهوری ترکیّه را در رفتار سیاستمداران این کشور مشاهده کرد. مجموعۀ این رفتارها و راهبردهای در پایان قرن بیستم در میان کشورهای منطقه و مسلمان موقعیّت ممتازی به این کشور بخشید و ترکیّه را از حالت کشوری شکست خورده و درون گرا به یک بازیگر مهم در عرصۀ رقابت های منطقه ای و بین المللی تبدیل کرد.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [18.12.20 18:49]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 22

      فروغی اعلام می دارد که با فرض صحیح یا غلط بودن نگرانی هایش در بارۀ مطامع ترکیّه؛ یک نکتۀ قطعی و غیر قابل انکار وجود دارد و آن اینکه:
      « این نگرانی های من بجا باشد یا نباشد، یک مطلب مسلّم است که هیچ ملّتی بدون لیاقت و قابلیّت دوام نمی کند و اقل مسائل این است که استقلال ظاهری یا معنوی خود را از دست می دهد. در آتیه لشکرکشی و جنگ و جدال با توپ و تفنگ کم کم منسوخ می شود، امّا کشمکش معنوی هیچ وقت از بین مردم مرتفع نخواهدشد. هر قومی که خود را لایق و مستعد می سازد؛ مخدوم می شود و ملّت بی لیاقت خادم خواهدبود، چنانکه افراد مردم به حسب استعداد و لیاقت بعضی آقا و جماعتی نوکرند و چون این ترتیب طبیعی و مقرون به عدالت است؛ چاره هم ندارد. » (مقالات فروغی، ج 2، ص 62)
      دولت های ایرانی می توانستند از حسّ رقابت و به تعبیر فروغی کشمکش معنوی میان ایران و ترکیّه به عنوان یک عامل پیش برنده و حرکت آفرین استفاده کنند، لیکن بی تدبیر های وحشتناک و اسف بار یک صد سال گذشته در ایران مانع استفاده از این عامل تحرّک آفرین گشت، تا ایران به میزان بسیار زیادی عرصۀ رقابت را به ترکیّه واگذار کند.
      فروپاشی اتّحادجماهیرشوروی و پدیدار شدن پنج کشور در آسیای میانه و سه کشور در قفقاز میدان تازه و خوبی برای رقابت ایران با ترکیّه فراهم کرده بود و انتظار این بود ایران به دلیل نفوذ معنوی و تاریخی بیشتر لااقل در آسیای میانه گوی رقابت را از ترکیّه برباید، لیکن به دلیل همان بی سیاستی ها و نبود دوراندیشی ها عرصه ای را که بیشتر به ایران تعلّق داشت به ترکیّه واگذار کرد. در قفقاز هم همۀ تخم مرغ هایش در سبد کشور ضعیف، بی منفعت و در عین حال مردم آزار ارمنستان گذاشت.
      اکنون نفوذ معنوی، اقتصادی و سیاسی ترکیّه در کشورهای منتزع از شوروی سابق حتّی در میان کشورهای اسلامی و منطقۀ غرب آسیا از ما بیشتر است و این اتّفاق نتیجۀ رفتارهای خود ماست.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [19.12.20 18:35]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 23

      در همین مقدّمۀ محمّدعلی فروغی نکات دیگری هم درج گشته که از جهاتی قابل توجّه و اشاره است. یکی از این نکات گفتاری است که او در باب «ابن سینا» می آورد. فروغی در بخشی از مقدّمۀ خود می نویسد که ترجمۀ کتاب شفا را در سال 1311 آغاز کرده و در سال 1316 که برابر با نهصدمین سال وفات ابن سینا بوده به پایان رسانده است.
      او اضافه می کند که در این سال برنامه های بزرگداشتی از سوی کشورهای ایران، ترکیّه، افغانستان و برخی کشورهای عربی برای ابن سینا برگزار شد. او از کشورهای خارجی به خاطر برگزاری مراسم بزرگ داشت ابن سینا سپاس گزاری می کند، لیکن در باب ترکیّه در کنار سپاس گزاری گله گزاری هم کرده؛ می نویسد:
      « مردم ترکیه هم کاری به سزا کردند که بزرگترین فیلسوف شرق را از خویش بیگانه ندانستند و به تجلیل او مبادرت کردند. تنها نغمۀ ناسازی که شنیده شد و مایۀ شگفتی گردید؛ این بود که بعضی در آن موقع در بیانات خود؛ مخصوصاً ایرانی بودن او را منکر شدند و لازم دانستند به دلیل ثابت کنند که ابن سینا ایرانی نبوده است. » (مقالات فروغی، ج 2، صص 132 ـ 131)
      منظور فروغی از انکار ایرانی بودن ابن سینا، همان ترک معرّفی کردن او می باشد که در نظر وی و همۀ شووینیست های ایرانی ترک بودن با ایرانی بودن قابل جمع نیست و هر گاه در اثبات ترک بودن شخصیّتی می کوشیم، لاجرم او را از ایرانی بودن ساقط می گردانیم.
      فروغی استدلال برخی گویندگان و نویسندگان اهل ترکیّه در بارۀ اثر فارسی نداشتن ابن سینا را رد می کند. این رد او دو جنبه دارد. در وهلۀ اوّل می کوشد نداشتن اثر فارسی را امری معمول و طبیعی جلوه دهد و بگوید بسیاری از دانشمندان ملل مختلف ایرانی و ترک و هندی آثار خود را به عربی نوشته و به زبان مادری خود اثری برجای نگذاشته اند. در وهلۀ دوم هم با آوردن دلایل و نشانه هایی می کوشد داشتن اثر فارسی ابن سینا را به درجۀ قبول نزدیک سازد.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [20.12.20 18:38]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 24

      فروغی سعی می کند دلایلی در رد ترک بودن ابن سینا بیاورد و ولادت او در شهر ترک نشین بخارا از مادری بخارایی را برای ترک دانستن او غیر کافی قلمداد کند. او بخارا را از مراکز عمدۀ ایرانیت معرّفی می کند و برای تعیین زبان به اصطلاح ایرانی برای بخارا خود را به در و دیوار می کوبد.
      یک بار از قول الاقالیم اصطخری بخارا را سغدی زبان معرّفی می کند و بار دیگر از قول کتاب های جغرافی اروپایی اکثریّت بخارا را فارس زبان به شمار می آورد. او حتّی زبان فارسی را در روزگار خود هم در زبان مردم بخارا می گذارد و در این راه از نوشته های خود ابن سینا که البتّه هیچ تصریحی بر فارس بودن یا غیرترک بودن او ندارد؛ مثال می آورد تا مبادا کسی ابن سینا را ترک نداند.
      یک عروه الوثقای او برای فارس بودن ابن سینا بلخی بودن پدر اوست. این در حالی است برخی شخصیّت های برخاسته از بلخ ترک بوده اند. بزرگ ترین مثال در این باره مولوی است که اجدادش در بلخ ساکن بودند و پدر او در نوجوانی مولوی، راه مهاجرت از بلخ و رفتن به آسیای صغیر را پیش گرفت.
      از نظر فروغی حتّی اگر بخارا شهری ترک نشین هم قلمداد شود؛ باز دلیل کافی برای انتساب برخاستگان از این شهر به جامعۀ ترک محسوب نمی گردد. او می نویسد:
      « بر فرض که شبهه را قوی بگیریم و بخارا را از بلاد ترک بشماریم؛ باز هم دلیل نمی شود که هر کس در بخارا زاده و بزرگ شده؛ ایرانی نباشد؛ خاصّه این که معلوم است که پدرش از جای دیگر است و پس از کودکی همۀ عمر را در بلاد ایران گذرانیده و نزد امرای ایرانی به وزارت رسیده است. » (مقالات فروغی، ج 2، ص 136)
      انتساب بخارا به بلاد ترک فرض نیست؛ یک واقعیّت محض است. این مسئله حتّی در متون فارسی هم مورد اشاره قرار گرفته است منتهای مراتب شووینیست های معاصر میل کرده اند بخارا را فارس زبان معرّفی کنند و از نظر ایشان همین میل و اراده برای قلب ماهیّت بخارا و انتساب آن شهر به فارس بودن کافی است و پژوهشگر را از مراجعه به سند و منبع بی نیاز می سازد! رد ادّعای فروغی و طوایف شووینیست ایرانی چندان سخت نیست. آنها باید به این سؤال جواب دهند که اگر بخارا در نظر ایشان فارس نشین و از مراکز عمدۀ ایرانیّت بوده، الآن آن مردم فارس کجا هستند؟!

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [21.12.20 18:26]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 25

      در باب لفظ «بخارا» که شووینیست های وطنی آن را با اطمینان تمام فارسی دانسته و جامعۀ آن را به ایرانی و به عبارت بهتر فارس بودن منتسب می دارند؛ باید گفت:مؤلّف فرهنگ فارسی غيات اللّغات به نقل از لطايف گويد: « نام شهري از توران مشتق از بخار كه به معني علم است، چون در آن شهر علما و فضلاي بسيار بودند؛ به بخارا موسوم گرديد.» مؤلّف غياث اضافه می کند: « بخارا به معني علم در كتب ديگر به نظر نيامده. » (غیاث اللّغات، غیاث الدّین رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، چاپ اوّل، 1363، ص 119)
      جويني هم گويد: « اين لفظ بخارا به لغت بت پرستان ايغور و ختاي نزديك است، كه معابد ايشان كه موضع بتان است «بخار» گويند و اشتقاق «بخارا» از بخار است، كه به لغت مغان، مجمع علم باشد.» (نقل از: پژوهشی در اعلام تاریخی و جغرافیایی تاریخ بیهقی، دکترسیّداحمد حسینی کازرونی، تهران، چاپ اوّل، 1374، ص 211)
      میرزامهدی خان استرآبادي گويد: «بخارا: اسم شهريست مشهور از ممالك توران و مؤلّف حبيب السّير گفته كه اشتقاق لفظ آن مأخوذ از بخار است و معني بخارا به لغت مغولي «مجمع علم» باشد.» (سنگلاخ، میرزامهدی خان استرآبادی، به کوشش روشن خیاوی، تهران، چاپ اوّل، 1374، ص 83)
      اغلب کتب لغت مشهور فارسی لفظ «بخارا» را ترکی و به ندرت مغولی دانسته اند و معناهایی چون علم یا معدن علم برای آن ذکر کرده اند. قول دکترمعین در بارۀ انتساب آن به سانسکریت ریشه در عادت عمومی این لغت نویس به مرتبط کردن کلمات ترکی به زبان های دیگر داشته و چندان قابل اعتنا نیست. ادّعای تلفّظ مغولي نام ايراني «ويهار» يا «بهار» نیز نکتۀ فاقد سندیّتی  است که دکترسیّداحمد حسینی کازرونی مؤلّف کتاب «پژوهشی در اعلام تاریخی و جغرافیایی تاریخ بیهقی» به نقل از کتاب «فرهنگ لغات شاهنامه» ذکر کرده و خود توضیح اقناعی بر آن اضافه نکرده است. (رک: پژوهشی در اعلام تاریخی و جغرافیایی تاریخ بیهقی، ص 211)

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [22.12.20 17:40]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 26

      فروغی نوشته ای با عنوان «پیام به نمایشگاه صنعتی ایران در لنینگراد» دارد که شرح آن در جلد دوم مقالات فروغی به نقل از مجلۀ «ایران نو» چاپ کلکته در آبان 1314 آمده است. زمان صدور این پیام اواخر دورۀ دوم نخست وزیری او در عهد رضاخان است و او در مقام رئیس الوزرا اقدام به صدور این پیام نموده است. او در این نوشته ضمن ستایش از مقام ارجمند ایران در فنّ و صنعت در گذشته و بیان جلوه های گوناگون صناعت گذشتۀ ایران، قرن سیزدهم هجری را دورۀ سقوط و نزول صنعت ایران دانسته؛ می نویسد:
      « مائۀ سیزدهم هجری قمری برای ایرانیها یکی از دوره های انحطاط کلّی در هر رشته از رشته های امور زندگانی و تمدّنی بوده است و این انحطاط البتّه بامور صنعتی هم عارض شده و تا چند سال پیش؛ یعنی، زمانی که بواسطۀ ظهور دولت اعلیحضرت شاهنشاه پهلوی این مملکت دورۀ حیات جدیدی از سر گرفت؛ آن انحطاط مداومت داشت. » (همان، ج 2، ص 227)
      سرتاسر قرن سیزدهم هجری مشتمل بر دورۀ حاکمیّت سلسلۀ قاجار بود. حاکمیّت قاجارها که بنیان آن در آخرین سال های قرن دوازدهم هجری گذارده شده بود، در سرتاسر قرن سیزدهم و حتّی تا نیمه های قرن چهاردهم هجری تداوم پیدا کرد. انتخاب قرن سیزدهم برای ادّعای انحطاط کلّی ایران در همۀ رشته های زندگانی و تمدّنی مرهمی بر سوزش ها و حسادت ها از این نوکر بی آبروی انگلیس و ستایندۀ سلسلۀ خیانتکار پهلوی است. او در پی تلقین دورانی تاریک و سیاه برای ایران در عصر قاجاری است و در این راه حتّی از اتّفاقات جزئی هم نمی گذرد.
      او در پیام خود برای برگزاری یک نمایشگاه صنعتی هم به جای طرح مباحث فنّی استفاده های نژادی، ملّی گرایانه و فارسی گرایانه می برد، تا در خیال خباثت آلود خود به صورت توامان در ذم قاجار و مدح پهلوی گام بردارد. گویی در نظر وی رضاخان لات منش بی سواد، ید بیضا و نفس مسیحا داشته و توانسته در ده سال سلطنت خود تا برگزاری نمایشگاه لنین گراد، به عقب ماندگی تاریخی و چند قرنی ایران در زمینۀ صنعت خاتمه داده و ایران را در مسیر پیشرفت صنعتی قرار دهد.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [24.12.20 22:39]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 27

      گذاردن «فارسی ستایی» در دهان مردمانی از ملل مختلف از دیگر ترفندهای فروغی می باشد. افراط فروغی در پرو بال دادن به کتاب شاهنامه او را به مرز دروغ بافی هم کشاند و باعث شد او در ادّعایی عجیب از زبان آتاتورک شاهنامه را سند مالکیّت و ورقۀ هویّت مردم ایران معرّفی کند. حبیب یغمایی در مقدّمه ای که بر کتاب گلستان تصحیح شده از جانب محمّدعلی فروغی نوشته است؛ بعد از ستایش توامان از گلستان سعدی و محمّدعلی فروغی، از زبان او می گوید:
      « وقتی دیگر ضمن بحث از «ملیّت» فرمود که آتاتورک به من گفت: شما ایرانی ها قدر ملیّت خود را نمی شناسید و معنی آن را نفهمیده اید و نمی دانید که ریشه داشتن و حق آب و گل داشتن در قسمتی از زمین چه نعمتی عظیم است و ملیّت وقتی مصداق پیدا می کند که آن ملّت را بزرگان ادب و حکمت و سیاست و در معارف و تمدّن بشری سابقۀ ممتد باشد. شما قدر و قیمت بزرگان خود را نمی شناسید و عظمت شاهنامه را درنمی یابید که این کتاب سند مالکیّت و ملیّت و ورقۀ هویّت شماست و من ناگزیرم برای ملّت ترک چنین سوابقی دست و پا کنم. » (گلستان سعدی، به اهتمام محمّدعلی فروغی، تهران، چاپ سوم، 1361، ص دو ـ یک)
      باید دانست فروغی در مواقعی که لازم باشد برای به کرسی نشاندن مدّعای خود دروغ به هم می بافد. دوم اینکه آتاتورک آدم ساده لوحی نبود که این گونه بی محابا علیه قومیّت و زبان خود و له قومی که در حال تبدیل شدن به یک رقیب، بل دشمن اسطوره ای بود؛ حرفی بزند. یک نکته را هم نباید از نظر دور داشت. فروغی یک ترک ستیز بود و با این ادّعای بی پایه هم می خواست برای قومیّت خود تأییدی از یک همسایۀ معتبر بتراشد و هم قوم ترک را به بی ریشه بودن منتسب دارد. مجموعۀ اینها معنایی جز این نداشت که فروغی دروغ می گفت.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [25.12.20 20:07]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 28

      محمّدعلي فروغي در سال 1306 زماني که در يك مأموريّت سياسي در تركيّه به سر مي‌برده؛ نامه‌اي كه از تركيّه براي هم‌فكران خود در ايران مي فرستد. متن این نامه در مجلّۀ یغما در سال 1306هم چاپ می گردد. وی در آن نامه ضمن گوشزد كردن ضرورت «نشر معارف ايراني و ايران زباني در آذربايجان و دور كردن مردم آنجا از خصوصيّات غير ايراني» [!] را گوشزد مي‌كند و مي‌نويسد:
        « حاجت به توضيح نيست كه نشر معارف ايراني و ايران زباني در آذربايجان و دور كردن مردم آنجا از خصوصيّات غير ايراني چقدر لازم است. » (زبان فارسي در آذربايجان، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنیاد موقوفات دکترمحمود افشار (شماره 25)، چاپ اول، 1368، ص 134)
      معارف ايراني در آذربايجان وجود داشت و حتّي خيلي چيز‌ها نخست در آذربايجان پديد مي‌آمد و سپس در ديگر نقاط ايران شايع مي‌گشت. آنچه فروغي از آن به معارف ايراني تعبير مي‌كرد، همان معارف و مظاهر باستان گرايي و فارسی گرایی بود. مقصود وي از ايران‌زباني هم معلوم بود و او از این تعبیر نشر زبان فارسي در آذربايجان را اراده کرده بود. به عبارت روشن‌تر او زبان تركي را غير ايراني و ايراني بودن ايرانياني را كه به زبان تركي صحبت مي‌كردند؛ مخدوش مي‌دانست و لازم می دید اين گروه زبانی براي احراز هويّت ايراني، زبان خود را از تركي به فارسي تغيير دهند.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [27.12.20 00:01]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 29

      در این نامۀ مورد اشاره، فروغی از تقلید ایرانیان از اقدامات ترک ها در حوزه های سیاسی و فرهنگی انتقاد می کند و نگران آن است که در ایران هم گروهی در امر تغییر خط از ترکیّه تقلید کرده؛ حکم به تغییر خط از عربی به لاتین دهند:
      « متأسّفانه ابناء وطن ما از خود رأی مستقیم و مستقل ندارند و در غالب امور مقلّدند و مخصوصاً از ترکها خیلی تقلید می کنند و حال آنکه اکثر اقدامات ترکها یا اساساً برای ما بی مورد است، یا کیفیّت اجرای آن مناسب حال نیست. بنابراین می ترسم چون این روزها مسئلۀ تغییر خط در ترکیّه مطرح است؛ به زودی این مسئله در ایران هم باز گل بکند. » (زبان فارسي در آذربايجان، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنیاد موقوفات دکترمحمود افشار (شماره 25)، چاپ اول، 1368، ص 124)
      وي خواستار پرهیز از تغییر خط در ایران شده، سپس از تغيير خط در ترکیّه ابراز مسرّت كرده و مي گويد:
       « به عقيدة من بايد ما يك مدّت عوض شدن خط تركها و ابقاي خطّ حاليّة خودمان را براي مصالح سياسي مغتنم بشماريم و استفاده كنيم؛ يعني، اختلاف خطّي را كه بين تركهاي تركيّه و تركهاي آذربايجان حادث مي‌شود؛ وسيلة دور شدن آذربايجاني‌ها از تركهاي تركيّه و مزيد بينونيّت بين آنها قرار دهيم. » (همان، صص 127 ـ 124)

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [27.12.20 17:56]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 30

      فروغي در نهايت نامۀ خود، راهكارهايي براي تدريس زبان فارسي در آذربايجان ارائه مي‌دهد. از نظر او استفاده از همان روش های تدریس در نقاط فارسی زبان ایران برای آذربایجان مناسب نیست و باید روش کارآمدتری به کار گرفته شود. او می نویسد:
      « این اوقات من به یک نکتۀ مهمّی در خصوص کیفیّت تعلیمات در آذربایجان برخوردم که لازم می دانم متصدّیان امور معارف و تعلیمات را متوجّه آن کنم و این نکته در ضمن مذاکره با یک نفر خانم ایرانی در پاریس بر من معلوم شد، که دخیل در عمل دارالمعلّمات تبریز است و آن اینست که در مدارس ابتدائی آذربایجان تعلیم خط و قرائت فارسی را با همان شیوه که در ولایات فارسی زبان معمول است؛ می کنند و توجّه ندارند که طفل آذربایجانی که فارسی نمی فهمد؛ او را به قرائت فارسی واداشتن به کلّی غلط است؛ معذّب می شود و دیر یاد می گیرد. ضمناً ذهنش هم از فارسی متأذی و رنجیده می گردد. ... می توان بیم داشت که به این طریق زحماتی که ما برای ترویج زبان فارسی در آذربایجان می کشیم؛ نتیجۀ معکوس خواهدداد، یا لااقل نتیجه اش دیر و ضعیف به دست خواهدآمد. » (زبان فارسي در آذربايجان، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنیاد موقوفات دکترمحمود افشار (شماره 25)، چاپ اول، 1368، صص 136 ـ 135)
      پر واضح است که مقصود فروغی از این توصیه ها، دلسوزی او برای آذربایجان یا کاستن از دشواری ها برای مردم این ایالت نبوده و هدف اصلی او کمک به پیشرفت فارسی آموزی، ترویج فارسی در آذربایجان و پیشبرد سیاست فارسی سازی زبان مردم آذربایجان بوده است.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [28.12.20 18:39]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 31

      فروغی در ادامۀ نوشتۀ خود روش تدریس خاصی برای آموزش فارسی در آذربایجان پیشنهاد می کند و پیروی از روش تدریس مورد اشارۀ خود را برای فارسی زبانان هم مناسب می داند، لیکن از قبولاندن آن به متصدّیان تعلیم و تربیت و معلّمان اظهار یأس می کند، امّا اصرار دارد این روش حتماً در آذربایجان مورد استفاده قرار بگیرد:
      « نسبت به اطفال آذربایجانی جدّاً این پیشنهاد را می کنم و اگر پذیرفته شود؛ یقین دارم که موفقیّت سریع کامل حاصل خواهدشد، به شرط اینکه معلّمین و مدیران مدارس بفهمند و بدانند چه باید کرد. » (زبان فارسي در آذربايجان، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنیاد موقوفات دکترمحمود افشار (شماره 25)، چاپ اول، 1368، ص 137)
      امّا نکته ای که در پایان نامۀ خود اضافه می کند؛ از جهات بسیاری جالب است. او در پايان نامه مي‌گويد:
      « البتّه اين مشروحه را از تركها و نامحرم‌ها پنهان خواهيدداشت که با بودن اینجانب در ترکیّه مکشوف شدن آن مناسبت ندارد. » (همان، ص 137)
      مقصود فروغی از ترک ها مقامات سیاسی و فرهنگی ترکیّه هستند، لیکن در باب «نامحرم ها» به نظر می رسد مرجع ضمیر فروغي در این تعبیر مردم ترک زبان ایران یا لااقل برگزیدگان آذربایجانی باشند. معلوم نیست در حالی که نامه در مجلّۀ یغما چاپ شده و انتشار عام یافته؛ فروغی چگونه توقّع داد نوشته های ناخوشایند او از دید ترک و نامحرم پنهان بماند.
      فروغی در مقام يك رجل سياسي و فرهنگي و مردي كه سابقه و لاحقة نخست‌وزيري دارد؛ بخش اعظم ملّت ایران؛ یعنی، ترک ها را در تعيين سرنوشت و مقدّرات خود نامحرم خطاب مي‌كند و در نظر او در ايران ترك و نامحرم شأن يكساني دارند.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [29.12.20 18:41]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران ۳۲

      فروغی نامة ديگري هم در اين باره به وزارت خارجة ايران ارسال داشته كه در اين نامه هم نکات قابل تأمّلی قید می کند و مي‌نويسد:  
      « من در ايران طرفدار تغيير خطّ فارسي از عربي به لاتين بودم. در اينجا به تازگي خطّ لاتين به جاي خطّ قديم عربي رسمي شده و در نتيجه ارتباط فرهنگي ترك‌هاي تركيّه با ترك‌هاي ايران قطع شده است و اين همان چيزي است كه ما مي‌خواستيم. اگر در ايران هم خطّ لاتين به جاي خطّ عربي انتخاب شود؛ باز اين رابطه برقرار خواهدشد و اين براي ما خطرناك است. در ايران اقليّت‌هايي مانند زرتشتي، ارمني، آسوري و يهودي وجود دارند، ولي تعدادشان كم است و براي ايران خطر محسوب نمي‌شوند، امّا اقليّت‌هاي ترك، كرد و عرب تعدادشان زياد و خطرناك‌اند؛ بويژه تركان ايران از همه خطرناك‌ترند؛ دولت بايد هميشه اين خطر را مدّ نظر قرار دهد. » (هیئت، دکترجواد، نقدی بر کتاب«روشنفکران آذری و هویّت ملّی و قومی» تألیف آقای علی مرشدی زاد، وارليق، پاييز 1385، شمارة 142، ص 110)
      اينكه مطرح بودن زبان تركي و آموختن آن زمينة سوء استفاده‌هاي بسيار است؛ يك توهّم مطلق و يك دستاويز ساخته و پرداختة ناشي از خود بزرگ بيني و زياده خواهي می باشد. لابد دشمنان ما مي‌خواهند از اين امر سوء استفاده كنند، لیکن واقعيّت اقوام امري جدا از سوء استفادة خارجي است. چه آنها بخواهند از اين مسئله سوء استفاده بكنند و چه نخواهند، اقوام وجود خارجي دارند.
      اگر مي‌خواهيم مانع سوءاستفادۀ بیگانگان شویم؛ بايد شرايط را آن‌چنان عادلانه و ايده‌آل بسازيم كه اصولاً آنها قادر به سوء استفاده نباشند و يا حتّي بالاتر از آن استفاده از نيروي خارجي به نفع اقوام ما نباشد. اگر سامان اجتماعي و ادارة سرنوشت هر محلّي به دست خود آنها باشد و قدرت مركزي عامل پايداري چنين وضعيّتي باشد؛ ديگر دخالت خارجي عليه اقوام خواهدبود و اقوام از اين دخالت ضرر خواهندكرد.
      مشاركت اقوام در سرنوشت كشور دخالت خارجي را به عاملي عليه اقوام تبديل مي‌كند، امّا قدرت مركزي اگر به منزلة مرجع ستمي عليه اقوام باشد؛ طبيعي است كه اقوام دخالت خارجي را به سود خود خواهندديد. بايد مكانيسم كار تغيير کند و به گونه‌اي عمل گردد كه اقوام آمال و آرزوهاي خود را در داخل كشور و حكومت مركزي جستجو كنند؛ نه در خارج از كشور.
 
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [30.12.20 21:30]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 33

      ناسیونالیت های باستان گرا و فارسی گرا در ایران شخصیت هایی هستند که در دوران جدید و معاصر زیسته و  تحت تأثیر ناسیونالیسم پدید آمده در اروپای قرن نوزدهم یا تعالیم و القائات ایران شناسان و مستشرقان سیاسی کار غرب یا مأموران سیاسی فرنگ بوده اند. با توجّه به تفاوت آرا، مواضع، دورۀ زندگی و عملکردهای منتسبان به این گروه؛ می توان به نسل بندی شخصیت های این جریان فکری پرداخت.
      نسل اوّل به نحوی بنیان گذاران این مشرب فکری هستند و می توان کسانی چون میرزاملکم خان، جلال الدین میرزا قاجار، سلیمان میرزا قاجار، میرزاآقاخان کرمانی، میرزافتحعلی آخوندزاده، زین العابدین مراغه ای و چند نفر دیگر را جزء نسل نخست جریان ملی گرایی فارسی در ایران دانست.
      نسل دوم شامل کسانی چون میرزاحسن خان مشیرالدوله، محمدحسین فروغی، سلیمان میرزا اسکندری، محمدخان قزوینی، عارف قزوینی، میرزاده عشقی، سیدحسن تقی زاده، صادق رضازاده شفق، عباس اقبال آشتیانی، علی اکبر دهخدا و تا حدودی محمدعلی فروغی، سیداحمد کسروی، ملک الشعرای بهار و محمدعلی جمال زاده می شود که حد واسطی بین نسل اول با نسل بعدی به شمار می آیند.
      نسل سوم را می توان شامل کسانی دانست که در دورۀ رضاشاه و بعد ار کودتای 1299 شمسی تربیت می شوند، یا این دوره را زمان مناسبی برای شکوفا شدن استعدادهای فارسی گرایانه و ترکی ستیزانۀ خود می یابند. از این گروه می توان به محمود افشار، سعید نفیسی، ابراهیم پورداود، پرویز ناتل خانلری، محمدامین ادیب توسی، مجتبی مینوی، عبدالله مستوفی، یحیی ذکاء، تقی ارانی، محمّد مقدم، جمال الدین فقیه، محمدرضا شعار و تعدادی دیگر اشاره کرد.
      تعیین دقیق دورۀ هر نسل به میزان بسیار زیادی نسبی است و ممکن است در این باره هر کسی سلیقۀ خود را داشته باشد. مثلا سیدحسن تقی زاده از شخصیت های ساخته و پرداخته شده دورۀ مشروطه و متعلق به نسل دوم است، لیکن حیات او تا حوالی 1347 ادامه یافته و با اعضای نسل سوم نیز، هم دورگی دارد. در یک توضیح کلی یا تقسیم بندی متفاوت می توان نسل اول را متعلق به دوران آغاز کار سلسلۀ قاجار تا قبل از مشروطه دانست. دورۀ دوم را متعلق به عصر مشروطه تا آغاز سلطنت رضاخان تصور کرد و دورۀ سوم را ناسیونالیست هایی دانست که در عهد رضاشاه ظهور کردند و حیات فرهنگی ایشان از دهۀ 1320 تا 1360 طول کشید.
      محمّدعلی فروغی را به اعتباری می توان جز نسل دوم بنیان گذاران ناسیونالیسم فارسی گرا ایران به شمار آورد. با این وجود میزان اثرگذاری فروغی در تدوین آرمان های این گروه و عملی ساختن آن آرمان ها فراتر از تقسیم بندی تاریخی شخصیّت های ناسیونالیست می باشد

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [31.12.20 19:03]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران ۳۴

      چنانکه پیشتر اشاره شد محمّدعلی فروغی را می توان جز نسل دوم بنیان گذاران ناسیونالیسم فارسی گرای ایران به شمار آورد. با این وجود میزان اثرگذاری فروغی در تدوین مطالبات و منویّات این گروه و عملی ساختن آرمان های ناسیونالیست های ایرانی فراتر از تقسیم بندی تاریخی یا نسل بندی شخصیّت های ناسیونالیست می باشد.
      نسل نخست تا حدود زیادی مانیفست فکری ناسیونالیسم فارسی گرای ایرانی را ترسیم کرده بودند. نسل دوم خواسته های ملّی گرایانۀ نسل اوّل را با سیاست ترکی ستیزی و ترکی زدایی در ایران تلفیق کرده و به لطف تلاش برای تصاحب کرسی های حکومت و توفیق کامل در این راه، موفّق شدند زمینۀ کاملاً مساعدی برای تأمین خواسته های خود فراهم سازند.
      در این میان محمّدعلی فروغی به دلایلی همچون آشنایی لازم با گفتمان ناسیونالیسم فارسی گرا، ورود به عالم سیاست و حکومت، حضور در تشکیلات فراماسونری و به تبع آن فراهم ساختن زمینۀ حضور مستمر خود در مناصب دولتی توانست اقدامات عملی بیشتر و مؤثّرتری در جهت تبدیل فارسی گرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی به سیاست و ایدئولوژی رسمی حکومت به عمل آورد.
      او به همراه گروهی دیگر از پیروان این اندیشه به دستیاری انگلستان موفّق به ساقط کردن قاجار و روی کار آوردن پهلوی شدند و به پاداش این مجاهدت همگی بهره ای از مناصب دولتی یافتند. خود فروغی به ریاست دولت موقّت انتقالی و سپس رئیس الوزرائی سلسلۀ جدید دست یافت و در 4 اردیبهشت 1305 مراسم تاجگذاری رضاشاه را برپا ساخت.
      فروغی در مراسم تاج گذاری رضاخان، طی نطقی که به تعبیر گروهی از مورّخان «تملّق آمیز» و به تعبیر درست تر گروه دیگری از تاریخ نویسان؛ «ترسیم ایدئولوژی شاهنشاهی» و «باستان گرایی» بوده است، آشکارا چرخش نظام پهلوی و سیاست دولت را که در دست خود او بود، به سمت زدودن اسلام و احیای ایران باستان نشان می دهد.
      آنچه او ترسیم می کند و قدرت رضاخان را در جهت تحقّق آن به کار می گیرد؛ تکمیل کردن تفکّر جدایی دین از سیاست، روی آوردن به عهد باستان، تفکّرات نژادی، فارسی ستایی و ترکی زدایی از ایران است. ترسیم این رویکرد به عنوان برنامۀ فرهنگی سلسلۀ جدید، علاوه بر مقابله با اسلام از ترکی ستیزی فروغی و پیروان نحلۀ فکری او مایه می گیرد، چرا که میدان دار غالب تاریخ ایران در دوران اسلامی قوم ترک بوده و همین امر به تقویت ستیز با دوران اسلامی تاریخ ایران از جانب ناسیونالیست های ایرانی یاری می رساند. ستیز با اسلام، ترک و عرب و بی توجّهی به قومیت های غیرفارس از دامن این سیاست جدید زاده می شود.
 
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [01.01.21 17:45]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 35

      طلیعۀ سخن فروغی در نطق تاج گذاری رضاشاه؛ بیست و پنج قرن پیش را سرآغاز همه چیز برای ایران قلمداد می کند، سپس سراغ افسانه ها و سلاطین داستانی را می گیرد و بعد از آن، از کوروش و داریوش یاد کرده؛ چین و هند تا روم و یونان را برای آنها تصرّف می کند. او سخن خود را با ذکر اسامی شاهان عهد ساسانی چون اردشیر و شاپور و انوشیروان و خسرو پرویز پی می گیرد و از ثروت و حشمت و جلال بی نظیر آنها سخن می گوید.
      آن گاه هم که به عصر بعثت و ذکر دین و پیامبر می رسد از آن واقعه تنها حدیث جعلی نازیدن پیامبر به ولادت در عصر انوشیروان عادل را به یاد می آورد! در مرور سلاطین عهد اسلام از سامانی و دیلمی یاد می کند، امّا از سلاطین نامدارتر و دارای ملکی افزون تر چون غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان چیزی به خاطر نمی آورد. فروغی از سر ناچاری و به لحاظ شهرت و اعتبار سلاطینی چون شاه اسماعیل و شاه عبّاس و نادرشاه در میان مردم ایران؛ ذکر خیری از آنها به میان می آورد.
      فروغی حکایت سلاطین نامدار تاریخ ایران را به رضاخان گره زده و در بیانی که با وجود بهره داشتن از فصاحت و بلاغت؛ مشحون از تملّق و مداهنه است؛ به ستایش از شاه نو زبان می گشاید. او در نطق معروف خود، رضاخان میرپنج را «پادشاهی پاک زاد و ایران نژاد»، «وارث تاج و تخت کیان»، «ناجی ایران»، «احیاگر شاهنشاهی باستان»، «پرورندۀ خدمتگزاران لایق» و «شکوفا کنندۀ قابلیّت و استعداد ملّت» می خواند. گویی از نظر او سلاطین قاجار و صفوی و خوارزمشاهی و سلجوقی و غزنوی ایرانی نیستند و تازه بعد از هزار و چهار صد سال ایران تازه استقلال یافته است.
      انتخاب نام «پهلوی» هم از ابتکارهای فروغی بود تا رضاخان از سابقۀ خود به عنوان «خان» و «میرپنج» و «سردار سپه» فاصله بگیرد و خود را «شاه شاهان» و جانشین کوروش و داریوش و انوشیروان بداند. نطق فروغی در مراسم تاج گذاری رضاخان تمامی عناصر ایدئولوژی «شووینیسم»، «باستان گرایی»، «آریایی بازی» و «پارسی گرایی» و تا حدود قابل توجّهی «ترک ستیزی» را در بر دارد.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [02.01.21 18:35]
✳️ محمدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران ۳۶

      به عقیدۀ برخی صاحب نظران یکی از اهداف عمدۀ فروغی از ترویج فکر «ایران باستان» و تنظیم «ایدئولوژی شاهنشاهی» پیوند مجدّد دو قوم ایرانی و یهود بوده است. نفوذ خزندۀ صهیونیسم در فرهنگ ایران از دوران رضاشاه آغاز شد و یکی از اهداف «باستان گرایی» فروغی، القای پیوندهای کهن دو قوم ایرانی و یهود در قبال توحّش اعراب بود.
      در این دوره چنین القا شد که گویا بین آیین کهن ایرانیان و دین یهود وجوه اشتراک فراوان بوده است و همانگونه که کوروش منجی قوم ستم دیدۀ یهود [!] بود، ایران کنونی نیز باید حامی و نجات بخش قوم آوارۀ یهود باشد!
      این تبلیغات هدفی جز جدایی مردم ایران از مردم مسلمان منطقه و ایجاد هم دردی با مهاجرین یهودی در فلسطین و یا حدّاقل بی تفاوتی را پی نمی گرفت. توجّه داشته باشیم که برخی از متنفّذ ترین عوامل ایرانی بریتانیا چون قوام الملک شیرازی و ذکاءالملک فروغی طبق روایات مشهور یهودی الاصل بوده اند.
      پس از شهریور 1320 مجدّداً یهودگرایی به شکل مرموز در میان روشنفکران غرب گرای ایران ترویج شد. در بهمن 1327؛ سه ماه پیش از اعلام تأسیس رسمی دولت اسرائیل، مهندس حسین ملک در مجلّۀ «اندیشۀ نو» مقاله ای با عنوان «کیبوتص» نگاشت و «سوسیالیسم کیبوتصی» را مورد تحسین قرار داد؛ سوسیالیسمی که با سرمایۀ بارون ادموند روچیلد ساخته می شد. هم زمانی انتشار این مقاله در ایران با حوادث خونین فلسطین نمی تواند تصادفی باشد.
      در اردیبهشت ماه 1328 دولت اسرائیل اعلام موجودیّت کرد و هشت ماه بعد ایران آن را به رسمیّت شناخت. خلیل ملکی، برادر حسین ملک، در بهار 1332 در مجلّۀ «علم و زندگی» مقالاتی به سود کیبوتص های اسرائیل منتشر کرد.
      در نیمۀ دوم دهۀ 1330 و آغاز دهۀ 1340 با برنامه ریزی و نقش فعّال اندیشمندان وابسته به ساواک، ترویج مدینۀ فاضلۀ اسرائیلی به شکلی بی سابقه و بی پرده در مطبوعات آغاز شد.
      در این زمان هیئت های مختلفی از ایران به اسرائیل اعزام گردیدند. از جمله تعدادی از روشنفکران صاحب قلم چون خلیل ملکی، جلال آل احمد، سعید نفیسی و داریوش آشوری عازم اسرائیل شدند. خلیل ملکی و داریوش آشوری و همفکران شان در بازگشت به تبلیغات خود به سود سوسیالیسم کیبوتص ادامه دادند؛ سعید نفیسی به سرودن چکامه له یهود و علیه اعراب روی آورد، ولی آل احمد با نگارش مقالاتی به افشای ماهیّت دولت اسرائیل پرداخت. (رک. تاریخ تهاجم فرهنگی غرب، نقش روشنفکران وابسته ـ محمّدعلی فروغی «ذکاءالملک»، چاپ پنجم، 1386، شمارۀ 2، صص100 ـ 98)
 
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [03.01.21 17:44]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 37

      تألیف کتاب سه جلدی «ایران باستان» توسّط فراماسونی چون حسن پیرنیا پسر میرزانصرالله خان مشیرالدّوله از بانیان فراماسونری در ایران و بنیان گذار مدرسۀ سیاسی؛ در راستا تحقق منویّات فروغی صورت می گیرد و بعد از آن به تدریج اقدامات متعدّد دیگری از قبیل: زرتشتی بازی، دست کاری آثار باستانی و نوشتاری، برگزاری جشن های دوهزاروپانصد سالۀ شاهنشاهی، جایگزینی تاریخ شاهنشاهی به جای تاریخ هجری شمسی و ... در جهت تحقّق بندهای ایدئولوژیک نطق فروغی در عهد رضاشاه و محمّدرضاشاه انجام می گیرد.
      خطابۀ محمّدعلی فروغی در مراسم تاجگذاری رضاشاه پهلوی در روز یکشنبه چهارم اردیبهشت 1305 شمسی از نظر تعیین خطوط کلّی عملکرد حکومت پهلوی در زمینه های فرهنگی، زبانی و حتّی سیاسی بسیار حائز اهمیّت است. فروغی نمایندۀ یک جریان فرهنگی و سیاسی بود که از مدّت ها پیش در اثر تعلیمات مستشرقین و ایران شناسان سیاست باز و جاعل غربی تربیت شده و به امید در اختیار گرفتن قدرت روزگار گذرانده بودند و اکنون آن روزگار موعود برای ایشان فرارسیده بود و موفّق شده بودند یک پادشاه ظاهراً فارس و از تخمۀ ایرانی [!] را به جای یک پادشاه ترک بر اریکۀ شاهی مستقر سازند.
      هم فروغی و هم گروه ناسیونالیست های هم فکر و همکار او به خوبی بر مراتب بی قابلیّتی رضاشاه واقف بودند، لیکن به دو دلیل موجّه برای خودشان برای به سلطنت رساندن او و سپس در ستایش از مراتب فضل و کمال و درایت او کوشیدند. آنها در وهلۀ اوّل در چهرۀ رضاشاه ترکی بلد و دارای اجداد ترک، انوار سلطنت یک پادشاه منتسب به نژاد پاک و خالص ایرانی و آریایی را می دیدند که سرانجام بعد از روزگاری طولانی توانسته بود ننگ حاکمیّت سلاسل بیگانۀ ترک را از ایران کم کند!!
در وهلۀ دوم عادات و روحیّات رضاشاه می توانست جاده صاف کن سیاست های نژادی و فرهنگی این گروه باشد و تمام موانع را از سر راه آنها برای پیشبرد اهدافشان بردارد. از طرف دیگر رضاشاه به این گروه مدیون بود و طبع مستعدی هم برای تأثیرپذیری از دمدمه های ایشان داشت. راز و رمز ستایش های ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی از این شاه خشن و بی¬فرهنگ همین بود. فروغی حتّی در روزهایی که مورد غضب واقع گشته و دامادش اسیر توطئۀ دستگاه امنیّتی رضاشاه قرار گرفته و جانش را از دست داده بود و دخترش متعاقب این حادثه خودکشی کرده بود؛ دست از حمایت و ستایش از رضاشاه و مجیزگویی او برنداشت، چرا که احساس می کرد پیروان مفکورۀ نژادپرستی، آریایی بازی و ترکی ستیزی همچنان به رضاخان نیاز دارند.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel✳️

بیلدیریش, [04.01.21 18:34]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 38

نکات و ملاحظاتی در بارۀ خطابۀ فروغی در تاج گذاری رضاشاه
      محمّدعلی فروغی که افتخار نخستین رئیس الوزرای خاندان پهلوی را از آن خود کرده بود؛ در خطابۀ خود در مراسم تاج گذاری رضاشاه در اردیبهشت 1305 به نحوی ایدئولوژی و مانیفست سلطنت پهلوی را معیّن کرد و بنیانی را گذارد که بعد از حدود یک قرن همچنان در حال عمل و تأثیرگذاری است.
      او سخنرانی خود را با شعری از فردوسی آغاز می کند و با توصیف تاج و تختی که آن را یادگار «سلاسل عدیدۀ ملوکان نامدار» و «جمعی کثیر از سلاطین عظیم الشأن» است می نامد؛ ادامه می دهد؛ سلاطین و ملوکانی که از نظر او از دیر زمانی آوازۀ این سرزمین را در دنیا به نیکی بلند نموده و قوم ایرانی را به مدارج عالیۀ مجد و شرف رسانیده اند. فروغی شاهان داستانی ایران از قیبل جمشید و فریدون و کیکاووس و کیخسرو را نقطۀ آغاز توصیف سلاطین پرشکوه تاریخ ایران قرار می دهد و نام آنها را به کوروش و داریوش پیوند می زند، آنگاه از چین و هند تا روم و یونان را جولانگاه رشادت و شهامت ایرانیان ساخته و آثار برجای مانده از ایشان را گوشزد می کند.
      او زیرکانه از اشکانیان در می گذرد و کوروش و داریوش را به اردشیر و شاهپور ذوالاکتافی پیوند می زند که سر به سر امپراتوران روم می گذاشته اند!
      خسرو انوشیروان ظاهراً عادل هم از این مرور نام ها برکنار نمی ماند، تا فروغی با ذکر حدیث جعلی منتسب به پیامبر در باب ولادت در عصر پادشاهی عادل، عدالت انوشیروان را با بیان پیامبر گرامی اسلام در هاله ای از تقدّس جاودانی سازد. وی خسروپرویز و حشمت و جلال او را هم گوشزد می کند.
      از دوران اسلامی امرای سامانی و دیلمی مانند نصر بن احمد و عضدالدّوله را نام می برد امّا گویا قبل از آنها و بعد از آنها نه البتکینی بوده نه محمودی نه مسعودی، نه طغرلی نه الب ارسلانی نه ملکشاهی نه سنجری و نه جلال الدّینی! در کلام فروغی تا وصف شاه اسماعیل، از سلاطین ترک خبری نیست و از شاه اسماعیل و شاه عباس و نادرشاه هم نام می برد، چون چاره ای جز این ندارد.
      فروغی از فراز و نشیب زندگی دول و امم گفته و آن را امری لابد می پندارد تا از این راه کمالاتی دیگر برای قوم خود ساخته و بگوید در پی دوران پستی و انحطاط؛ رادمردان سترگی در ایران رخ نموده اند که دورۀ سربلندی و سعادت را برای اهل این سرزمین تجدید کرده اند. او ظهور اردشیر بابکان بعد از ضعف و فتور اشکانی؛ ظهور اسماعیل صفوی بعد از تطاول مغولان و ظهور نادرشاه افشار در دنبالۀ فتنۀ افغان را به عنوان امثلۀ این قضیّه نام می برد و البتّه نزدیک ترین ناجی به زمان خود؛ یعنی، آقامحمّدخان را ابداً به خاطر نمی آورد. با این تفاصیل لابد در نظر فروغی رضاخان چهارمین ناجی بزرگ است که بعد از فتنۀ قاجار آمده تا ایران را سر و سامانی دهد!

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [05.01.21 20:07]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 39

      فروغی در خطابۀ خود می گوید مردم به خاطر تاج گذاری رضاخان در همه جای کشور در حال رقص و پایکوبی هستند. شاید در آن روز در برخی جاها کسانی در حال جشن و پایکوبی بودند، امّا رقص و پایکوبی دول خارجی به خاطر رسیدن رضاخان به پادشاهی ایران چه صیغه ای است که فروغی ذکر آن را لازم شمرده؛ می نویسد:
      « دوستان خارجی ما نیز با شوق و ذوق وافر در این شادمانی شرکت می نمایند. » (مقالات فروغی، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1355، ج 2، ص 233)
      البتّه فروغی اینجا را راست گفته است. حتماً در لندن جشن برپا بود. آنها در حال شکستن گردو با دم خود بودند. خوشحال بودند به جای احمدشاه دمکرات منشی که با وجود واقع شدن در موضع ضعف، در مقابل ایشان ایستاد و قرارداد 1919 را امضا نکرد؛ شاهی مستبد و در عین حال مطیع و سر به راه در برابر انگلیس نشسته و دوران طلایی غارت تمام عیار و بزن بکوب فرا رسیده است!
      فروغی راز شادی ملّت ایران و دوستان خارجی را هم برملا می کند و می نویسد:
      « تنها برای آن نیست که یک پادشاه نو به تخت این سلطنت کهن پای می نهد و تاج کیانی بر سر می گذارد، بلکه برای آن است که باین ملّت ستمدیده بشارت رسیده است که بار دیگر آب رفته بجوی آمده و بخواست خداوندی روزگار حرمان و محنت سپری شده و ایّام سربلندی و عزّت روی نموده است. » (همان، ج 2، ص 233)
      ملّت ایران در طی شانزده سال رگه های پرشماری از این بشارت ها و این آب های به جوی برگشته در سایۀ این شاه نو و این تاج کیانی را در مسجد گوهرشاد، آمپول های پزشک احمدی، نخبگان آرمیده در قبر و زندان، تمدید دوران غارت نفت ایران، کشیدن چادر از سر مردم مؤمن، غارت آثار باستانی از سوی فرنگیان در ظلّ عنایات سلطان قدر قدرت، پر کردن بانک های انگلیسی از پول مردم ایران، مصادرۀ زمین های مردم برای شاه دیوانۀ ثروت، ساختن تاریخ مجعول، برگزاری مراسم کلاه گذاری ها و کلاه برداری ها، ناسزاگویی ها به مردم آذربایجان و آن حماسه سازی ها در سوم شهریور 1320را مشاهده کرده؛ به خوبی و با تمام وجود لمس نمودند.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [06.01.21 18:17]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 40

      در نظر محمّدعلی فروغی مردم ایران حق داشتند خوشحال باشند، چرا که با رسیدن رضاخان به سلطنت، پادشاهی بالاستحاق بر تخت شاهی ایران تکیه زده بود:
      « مبشّر این نوید و علل این مژده که جان فشاندن بر آن رواست؛ عملیّات محیّرالعقول ذات مقدّس ملوکانه است که در گشودن ابواب خیر بر روی این ملّت در مدّتی قلیل راهی طویل پیموده و در موقعی که هیچگونه ترقّب و انتظاری نبود، بلکه علائم یأس و نومیدی از همه طرف هویدا بود؛ دست همّت از آستین غیرت درآورد و وسایل قدرت و دولت و سعادت ملّت را از سرحدّ عدم باقلیم وجود ساییده؛ به مدارج عالیه ارتقاء داد و به این موجب وارث بالاستحقاق تاج کی و تخت جم گردید. » (مقالات فروغی، ج 2، صص 234 ـ 233)
      شاید فروغی حق داشته رضاشاه را شاه بالاستحقاق بنامد. ما را چه به شاه دمکرات و مؤدّب و درس خوانده و معتقد به قانون و پارلمانتاریسم همچون احمدشاه! نخبگان و برگزیدگان سیاست و فرهنگ ما که محمّدعلی فروغی، سیّدحسن تقی زاده، ملک الشّعرای بهار، علی اصغر حکمت، سعید نفیسی، علی دشتی و امثال اینها باشند، لابد شاهمان هم باید یک لات بازاری و زورگو و شوشکه کش باشد، تا کشور را از تجربه و تدبیر و اندیشۀ مردان استخوان خردکرده تهی کند، تا در بزنگاه های تاریخی از تصمیم بازمانیم، یا با اتّخاذ بدترین تصمیم ممکن، برای کشور و مردم فاجعه خلق کنیم.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [07.01.21 19:00]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 41

      محمّدعلی فروغی در نطق تاجگذاری، رضاخان را پادشاهی پاک از نژاد خالص ایرانی معرّفی کرده، می گوید:
      « ملّت ایران می داند که امروز پادشاهی پاک زاد و ایرانی نژاد دارد که غمخوار او است و مقام سلطنت را برای هوای نفس و عیش و کامرانی خویش احراز ننموده، بلکه در ازای زحمات و مجاهدت فوق العاده اش در راه احیای ملک و دولت و برای تکمیل اجرای نیّات مقدّسۀ خود در فراهم ساختن اسباب آسایش ابناء نوع و آبادی این مرز و بوم دریافته است. » (مقالات فروغی، ج 2، ص 234)
      این سخن معنایی جز این ندارد که از نظر فروغی احمدشاه و قاجاریانی که نسل اندر نسل در آذربایجان و گرگان ساکن بوده و برای ایران جنگیده و کشور را احیا کرده اند؛ ایرانی نبوده اند و اینک به اعتبار تکلّم گاه و بیگاه رضاخان میرپنج به فارسی؛ یک پادشاه ایرانی نژاد روی کار آمده است؛ شاه ایرانی نژادی که البتّه اصالت آذربایجانی داشت؛ ترکی را مثل بلبل حرف می زد و هم خودش، هم پسرش و هم نوه اش دو رگه ترک و فارس بودند.
      همۀ اینها یک چیز را گواهی می کنند و آن اینکه ایرانی بودن و ایرانی نژادی این ناسیونالیست ها و باستان گرایان وطنی تا چه حد مصنوعی، قراردادی و دست ساز است و همۀ بازی های سیاسی ـ نظامی اواخر قرن سیزده و اوایل قرن چهارده شمسی برای خلع قدرت و حکومت از دست ترک و سپردن آن به عنصر فارس بوده که با طراحی انگلیسی و دستیاری کارچاق های داخلی به نتیجه رسید.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [08.01.21 18:36]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 42

      فروغی با بیانی ریاکارانه و فریب کارانه تلاش می کند پذیرش سلطنت ایران از جانب رضاخان را یک فداکاری تمام عیار جلوه دهد و وانمود کند که رضاخان با بلندنظری تمام، به خاطر آسودگی خیال رعیّت از آرامش و استراحت خود صرف نظر کرده و پادشاهی ایران را برای بهبود حال ملّت با اکراه و اجبار پذیرفته است:
      « ملّت ایران می داند که ذات شاهانه با آنکه وظیفۀ خود را نسبت به وطن بطور وافی و اکمل قبلاً ادا فرموده اید و پس از تحمّل این همه متاعب و به کار بردن آن اندازه مساعی بر حسب قاعده حقّاً برای وجود مبارک نوبت استراحت و فراغت رسیده؛ معهذا آن ضمیر منیرانی از خیال رعیّت آسوده نیست و دائماً در فکر بهبودی احوال آنان است و اگر هر آینه بواسطۀ موانع طبیعی با فقدان وسایل و اسباب در انجام منظور همایونی راجع به اصلاح امور مملکتی اندک تأخیر و تأنّی حاصل شود، خاطر مقدّس مکدّر و قلب مبارک متألّم می گردد. » (مقالات فروغی، ج 2، ص 234)
      بازی های سیاسی ـ نظامی رضاخان و در کنار آن اقدامات مشاوران داخلی و خارجی او برای رساندن این خونخواره به سلطنت ایران، حتّی در نوشته های طرفداران او که در روزگار سلطنتش بهره ای از مناصب دولتی یافتند؛ درج شده و با لاطائلاتی از نوع گفته های فروغی قابل لاپوشانی نیستند.
      روی کار آوردن سلسلۀ پهلوی برای فروغی و خیل هم فکران نژادپرست و باستان گرای او هدف و نقطۀ پایان نبود، بلکه وسیله ای برای هموارسازی مسیر پیشبرد اهداف سیاسی و فرهنگی این گروه بود. از همین رو بود که با وجود بدعهدی و نامهربانی رضاشاه با برخی از اعضای گروه ناسیونالیست های ایرانی؛ من جمله خود فروغی؛ گروه موصوف همچنان در نقش مدافع و ستایشگر رضاخان انجام وظیفه کرده و بر مجموعۀ اقدامات فرهنگی و سیاسی دوران او صحّه گذاردند.
      آنها ضمن ایفای نقش عقبۀ فکری و سیاسی برای سلسلۀ جدید، برنامۀ کار این حکومت را معیّن می کردند و ایران را در راه باستان گرایی، فارسی گرایی و ستیز با زبان و فرهنگ اقوام غیرفارس ایرانی پیش می بردند.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [08.01.21 19:32]
[Forwarded from غروب آنلاین | گروه رسانه ای]
[ Photo ]

بیلدیریش, [09.01.21 18:33]
✳️ محمّدعلی فروغی، ترک ستیز و بنیان گذار ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای دولتی در ایران 43

      ناسیونالیست های ایرانی؛ از جمله خود فروغی برای توجیه وجود سلطنت پهلوی به مذّمت قاجار و اوضاع ایران در دوران این سلسله پرداخته و با ترسیم دورانی تاریک از عهد قاجار و رسوخ دادن این اعتقاد در صفحات تاریخ، روی کار آمدن پهلوی را برای ایران آغازی در پایان تلقّی نمودند. خود فروغی به کرّات به انتقاد از اوضاع ایران در زمان قاجار پرداخت و با تأکید بر وخامت امور در زمان قاجاریان، از رضاشاه تصویر یک فرشتۀ نجات برای ایران ترسیم کرد و ملّت ایران را به سپاس گزاری این نعمت بزرگ فراخواند!
      فروغی اصرار بسیار داشت تا خود را شخصیّتی به دور از تمایلات نژادگرایانه و نژادپرستانه و علاقه مند به همۀ انسان ها نشان دهد و چنان وانمود کند که به هیچ عنوان طرفدار تخفیف و تحقیر نسبت به دیگر اقوام نیست. او ادّعا می کرد به اصول حقوق بشر و حق حیات دیگران پایبند است. (مقالات فروغی، ج 1، ص 175) در مقام ادّعا اظهار می داشت که تفاوت ها و اختلاف شعب را به رسمیّت می شناسد. (همان، ج 1، ص 176) او از خود چهره ای پلورالیست ترسیم کرده و برای ضروری بودن استقلال اقوام و ملل فلسفه می تراشید که «استقلال اقوام و ملل برای ترقی نوع بشر لازم است.» (همان، ج1، ص 176) حتّی بر این امر واقف بود که اگر قومی استقلال خود را از دست داد و تابع قوم دیگر شد، کم کم در او مستهلک می شود. (همان، ج1، ص 176)
      با وجود اینکه فروغی به دفعات دور بودن خود از تعلّقات نژادی و تفاخر به استخوان های پوسیده را اعلام داشت، لیکن این کار جز ادّعایی پوچ چیز دیگری نبود و او در میدان های عمل معلوم می دارد که به این فضایل تعلّق خاطری ندارد. می توان گفت در اینجا هم همۀ دعواها بر سر لحاف ملانصرالدّین بوده است. فروغی همۀ مباحث نظری دلنشین خود را در پایان به مزبلۀ نژادپرستی و مداحّی از مستبد خونریز زمان کشانده و معلوم می کند هدفش از مجموع مقدّمه چینی ها ایجاد زمینۀ لازم برای مقبول بودن سخنان بی بنیان و اندیشۀ نابکار خود او بوده است.
      به لطف بنیانی که عقبۀ فکری و سیاسی جریان ناسیونالیسم فارسی گرا و ترکی ستیز گذاردند و روی کار آمدن رضاخان به نقطۀ عطف تاریخی آن بدل شد، سیاست باستان ستایی و فارسی سازی جامعۀ ایران و تلاش برای محو دیگر گروه های زبانی و قومی که اتّفاقاً اکثریّت جامعۀ ایران را شامل می شدند، به یک سنّت لایتغیّر بدل گشت و اتّفاق بزرگی چون انقلاب اسلامی هم نتوانست در دیوار بلند این سیاست نامعقول رخنه ای ایجاد کند.
      اکنون قریب یک قرن است که جامعۀ ما با این معضل سیاسی فرهنگی دست و پنجه نرم می کند و با وجود تلاش های بسیار دلسوزان هیچ نشان آشکاری از تعدیل سیاست مورد اشاره و ضرورت احترام گذاردن بر حقوق زبانی و فرهنگی مردم غیرفارس ایران و پذیرفتن اختلاف شعب و قبائل مشاهده نمی شود.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel