✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 3
بیلدیریش, [03.04.21 21:04]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 51
مشکل دیگر در این بخش آن است که نفیسی ادّعا می کند شاه عبّاس طوایف ترک زبان ساکن در آذربایجان را به دلیل عدم مقابله با عثمانی و نیز سازگاری و هم جوشی با عثمانی از آن ناحیه کوچاند! اگر طوایف ترک آذربایجان مرید صفویان و بازوی نظامی ایشان در تأسیس سلسلۀ پادشاهی و مدافعه از سلطنت و قلمرو ایشان بوده اند؛ این عدم جدیّت در مقابله با دولت عثمانی یا احساس علاقه به عثمانی آن هم با وجود تشیّع ایشان و تسنّن عثمانی در کجای داستان قرار می¬گیرد؟
اگر از این هم بگذریم آن تواریخ سه گانه و آن اختلاف فاحش در تاریخ استقرار قاجارها در استرآباد کجا می رود؟ از طرف دیگر بالاخره انگیزۀ شاه عباس در این کوچاندن چه بوده است؟ تکیه بر قدرت و وفاداری قاجارها برای حفظ قلمرو یا خیانت قاجارها و هم جوشی آنها با عثمانی؟
تلاش برای انتساب قاجارها به ترکان ساکن در نواحی غربی خزر امری غیرضروری به نظر می آید. نفیسی توان بسیاری برای اثبات غربی بودن ترکان ایران و عثمانی صرف می کند. بخصوص او بر روی ترکان ساکن در ایران تمرکز بسیاری کرده و می کوشد اعتقاد خود را به درجۀ قبول و قطعیّت نزدیک سازد. در بارۀ هدف اصلی او از این همه اصرار می توان احتمال گونه نکانی از لا یه لای نوشته های او بیرون کشید و انگیزۀ او را ولو به تخمین و حدس معلوم کرد.
نخستین انگیزۀ نفیسی شاید این باشد که او غرب یا شمال غرب ایران را یک ناحیۀ حاشیه ای فرض کند و از این طریق نظرها را بر عدم سکونت ترکان در بخش های اصلی سرزمین ایران جلب نماید و از این رهگذر به گمان خود ایران را همچنان سرزمین پاک و خالص اقوام آریایی باقی نگه دارد.
علاقۀ نفیسی به شنا کردن در جهت خلاف جریان آب هم می تواند انگیزه ای قلمداد شود. به طور معمول نفیسی به برداشت ها و دریافت های متفاوت و مغایر با دریافت همگانی اعتقاد دارد و شاید با تأکید بر غربی بودن ترکان ساکن در ایران می کوشد به این علاقه و نیاز باطنی خود پاسخ دهد.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [05.04.21 22:34]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 52
سعید نفیسی به مانند دیگر ناسیونالیست های باستان گرا، فارسی گرا و ترکی ستیز ایرانی در بارۀ دین و مذهب و کمابیش زبان صفویان به همان قرائت مشهور این گروه وفادار مانده است. او هم اعتقادی به تشیّع صفویان ندارد و معتقد است، تشیّع ایشان عارضی و نتیجۀ طمع ورزی سیاسی بوده است:
« شاه اسمعیل ... نسبش بپنج پشت بشیخ صفی الدّین اردبیلی عارف مشهور اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم می رسید که حنفی بود و در نواحی اردبیل و طالش و قسمتی از دشت مقان که در آن زمان گشتاسفی می گفتند؛ طریقه ای از تصوّف را رواج بسیار داده بود که بمناسبت نام وی آنرا طریقۀ صفویّه گفته اند. و پس ازو فرزندانش تا زمان سلطان حیدر پسر سلطان خلیل که پدر شاه اسمعیل باشد، از مریدان بسیاری که خاندانشان درین نواحی داشته اند؛ بهره مند می شده اند و سرانجام شاه اسمعیل همین مریدان را مسلّح کرد و با خود یار کرد و بدستیاری آنان بسلطنت ایران رسید. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 23)
تلاش برای اثبات سنّی بودن اسلاف شاه اسماعیل و صفویان یکی از وجوه مشترک نویسندگان فارسی گرای معاصر ایران است. نویسندگان ایرانی با تأسّی به کسانی چون کسروی کوشیده اند ترک بودن، سیّد بودن و شیعه بودن این خاندان را انکار کنند. تفاوت نفیسی با دیگران در این است که لحن و بیان او در باب زبان صفویان ملایم تر است، هر چند که در نهایت به تلویح ترک بودن صفویان هم رد می کند.
نکتۀ دیگر این است که نفیسی ولو پوشیده و غیرصریح شاه اسمعیل و اسلاف او را ترک نمی داند:
« مادر شاه اسمعیل حلیمه دختر اوزون حسن پادشاه معروف آق قویونلو بود و وی از کودکی بزیان مادرش که زبان ترکی بود؛ کاملاً مأنوس شده و زبان طبیعی و خانوادگیش بود و بهمین جهت هنوز وی یکی از بهترین شاعران زبان ترکی غربی یا آذربایجانیست و نخستین کسیست که بدین زبان شعر گفته است و خطایی تخلّص می کرده. » (همان، ص 23)
نتیجۀ گفتۀ نفیسی این است که شاه اسماعیل تحت تأثیر زبان مادرش ترکی را آموخته و گر نه زبان اصلی یا مثلاً زبان پدر او غیر از ترکی بوده است. البتّه در این میان قید «زبان طبیعی و خانوادگی» اوضاع را قدری بغرنج می کند و این بخش را هم به دیگر اظهارات غیر دقیق و قابل تأویل نفیسی نزدیک می سازد. این سبک نوشتن در بیشتر آثار او جاری می باشد و باعث می شود آثار او ارزش علمی قابل توجّهی نداشته و به ندرت محلّ مراجعه و استناد دانش پژوهان باشد.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [06.04.21 22:57]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 53
در نظر سعید نفیسی عامل اصلی حضور ترکان در شمال غربی ایران، پیشروی اسلاوها به سوی جنوب و راندن ترکان از جانب ایشان به سمت ایران و آناتولی است. نکتۀ تحفه و طرفه در اینجا آن است که او از ذکر این حکایت حسن استفاده ای هم می کند و با کرامتی که مختص طوایف ناسیونالیست فارسی گرا و باستان گرای وطنی است، ایران را سرزمین طبیعی و موروثی آریاییان ایرانی قلمداد می کند:
« پیشرفت های سلاوها [اسلاوها] بسوی جنوب ترکانی را که در پشت کوه قفقاز در مرز شمال غربی ایران بوده اند؛ بسوی ایران رانده و اندک اندک از کوه قفقاز گذشته و وارد خاک ایران آن روز و سرزمین طبیعی و موروثی آریاییان ایرانی شده اند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 85)
بزرگواران آریایی باز از جمله سعید نفیسی معلوم نکرده اند در کجا، کدام محضر، کدام دفترخانه و نزد کدام دبیر یا میرزایی شش دانگ سرزمین ایران به نام آریاییان سند خورده، تا اسلاف آنها هم مالک موروثی این سرزمین گشته باشند!
خود این به اصطلاح آریایی ها به ادّعای خود نفیسی از سر افلاس و گرسنگی و به قصد زنده ماندن از پامیر آمده اند. چگونه است این از پامیر آمدگان مالک اصلی و موروثی شده اند و دیگرانی که از نواحی نزدیک تر و آبادتر آمده و برای حفظ و اقتدار این سرزمین بیشتر زحمت کشیده اند، از این امتیاز بی بهره مانده اند؟!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [07.04.21 23:12]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 54
قاجارستیزی در نوشته های سعید نفیسی
سی سالگی نفیسی با روی کار آمدن رضا پهلوی به عنوان پادشاه ایران مقارن بود. بر اساس یک سنّت غیرحسنه سلسله های پادشاهی ایران دمار از روزگار سلسله های قبل از خود و آثار بر جای مانده از آنها درمی آوردند. آنها ضمن بد جلوه دادن پادشاهان یا سلسله های پادشاهی قبلی، به قدر امکان رسوم، نشانه ها و در مواقعی حتّی ابنیۀ برجای مانده از آنها را هم در معرض هدم و نابودی قرار می دادند.
این اصل در زمان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی هم پابرجا ماند و رضاشاه و مردان سیاسی و فرهنگی او هر چه بیشتر در جهت نفرت انگیز جلوه دادن سلاطین این سلسله کوشیدند. حتّی دستگاه های متولّی آثار باستانی هم مأموریت یافتند در باب آثار زندیه و ماقبل آن اهتمام بیشتری ورزیده و نسبت به مرمّت یا حفظ آثار تاریخی، ابنیۀ فرهنگی و میراث معنوی برجای مانده از عصر قاجار چندان سخت گیر نباشند.
در حوزۀ تاریخ نیز مورّخان وطیفه یافتند تا آنجا که می توانند در تخطئۀ سلسلۀ قاجار و تقبیح اتّفاقات دوران آنها بکوشند. این رویّه هم با سنّت مورد اشاره سازگاری داشت و هم با روحیّۀ ناسیونالیستی و ترکی ستیزی حکومت جدید و عقبۀ فکری آن جور درمی آمد. نفیسی که دوران تحصیل و تجربه اندوزی و قلم ورزی را در عهد قاجار طی کرده بود در دوران جدید به خدمت فرهنگی حکومت جدید درآمد و به عنصری تندرو در موضوعات باستان گرایانه و ترکی ستیزانه بدل گشت.
بر همین اساس ترسیم چهره ای نادلپذیر از عهد قاجار در دستور کار نویسندگان آن دوره قرار گرفت و نفیسی به عنوان یکی از پیروان این سیاست به تدوین تاریخ بخشی از دوران سلسلۀ قاجار پرداخت و در این تاریخ پردازی ضمن تکیه بر دیدگاه نژادگرایانه و آریایی بازانه، به اصل تقبیح این سلسله و اقدامات پادشاهان آن وفادار ماند.
نفیسی وظیفه داشت از سلاطین قاجار چهره ای بیگانه، خونریز، خیانتکار، بی کفایت، زن باره، لئیم و عقب مانده ترسیم نماید و این مأموریت را کمابیش در کتاب «تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر» به انجام رساند. در ادامۀ سخن فرازهایی از عقده گشایی های نفیسی علیه سلسلۀ قاجار نقل و در معرض داوری خوانندگان قرار خواهدگرفت.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [08.04.21 22:45]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 55
نکتۀ اوّل در بارۀ نوع نگاه نفیسی به سلسلۀ قاجار، بیگانه انگاری این سلسله است. گویی تلقّی نفیسی از حکومت صفوی یک حکومت ایرانی است که در نقطۀ مقابل ترکان، حتّی ترکان خود ایران قرار دارد و لاجرم ترکان ساکن در آذربایجان که جانشین این حکومت ایرانی شده اند؛ به نحوی یک حکومت غاصب به شمار می آیند. او در تشریح اوضاع نابه سامان آذربایجان بعد از شکست ایران از قوای روس در جنگ دوم و اشغال تبریز از سوی نیروهای روسی به نیابت از مردم نتیجه می گیرد:
« پس از مدّت دراز و بیش از صد سال که از پایان دورۀ صفویّه گذشته بود، ایرانیانی که دورۀ شکوه و جلال پادشاهی ایشان را در نظر داشتند و ایشان را از بازماندگان پیامبر و پادشاهان بحق می دانستند و در ضمن حوادث ناگوار این صد سالۀ پس از انقراض سلطنت آن خاندان را بیاد می آوردند؛ مخصوصاً قاجارها را از خود بیگانه می دانستند و این شکست های دورۀ فتحعلی شاه را یک نوع کیفر آسمانی می شمردند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 2 ص 144)
نویسنده اعتقاد خود و گروه هم فکران خود را در بیگانه انگاری قاجار بر مردم زمان فتحعلی شاه تعمیم می دهد و در نقطۀ مقابل آن صفویان را یک سلسلۀ ایرانی محسوب می دارد و البتّه معلوم نمی کند چگونه در مواجهه با دو حکومت ترک با خاستگاه کمابیش مشترک به خودی بودن یکی و بیگانه بودن دیگری معتقد است. با لحاظ کردن نگاه خاصّ ناسیونالیست های فارسی گرا و آریایی باز نسبت به زبان باستان آذربایجان و جعل زبان موهومی به نام آذری برای گذشتۀ این دیار و آنگاه آذری دانستن صفویان تا حدود زیادی دلیل خودی پنداشتن این سلسله روشن می گردد.
برخی آریایی بازان ایرانی هم به کرد بودن صفویّه اعتقاد دارند و از این طریق هم این سلسله را به آب کر آریایی بودن متّصل می کنند و البتّه معلوم هم نمی کنند چرا این سلسلۀ مثلاً کرد با وجود برجای گذاشتن آثار نوشتاری متعدّد، ردّی از کرد بودن خود برجای نگذاشته، بلکه شاهان آن به ترکی سخن می گفتند و به ترکی شعر می سرودند و ترکی زبان دربار و قشون و ادب ایشان بوده است.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [09.04.21 20:22]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 56
سعید نفیسی بر پایۀ همان نگاه بیگانه انگارانه نسبت به طایفۀ قاجار اعتقاد دارد، آنها نسبت به حکومت کشوری دیگر؛ یعنی، عثمانی احساس نزدیکی بیشتری می کرده اند و در پی همراهی با آن کشور بوده اند:
« در همان آغاز که شاه اسمعیل طوایف ترک زبان را در آذربایجان بپشتیبانی سلطنت خاندان خود جلب کرد؛ چندی نگذشت که چادرنشینان مسلّح در آذربایجان ناامنی و پریشانی فراهم کردند و مخصوصاً در بیشتر تاخت و تازهای ترکان عثمانی بخاک ایران بواسطۀ رابطۀ همزبانی و هم نژادی که با ایشان داشتند؛ همدست می شدند و راه را بر ترکان عثمانی می گشودند. در 914 که شاه اسمعیل دست آخرین بازماندۀ سلسلۀ آق قویونلو را کوتاه کرد؛ در صدد برآمد که ترکان چادرنشین آذربایجان را هم دفع کند، امّا گرفتاریهای دیگر باو مجال نداد. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1 ص 24)
شاه اسماعیل به کمک همین ترکان آذربایجانی بر سر کار آمده بود و بعد از آن هم ترکان این ناحیه حامیان و مدافعان اصلی دولت و سرزمین او بودند. نظر نفیسی معنایی جز این ندارد که بپذیریم شاه اسماعیل از همان آغاز در پی سست کردن پایه های قدرت خود بوده است! نفیسی در خیال خود ایران و حکومت صفوی را به پیروی از تصوّرات و تخیّلات مرسوم در بین او و همفکرانش ایرانی و در واقع فارس و ملحقات آن فرض کرده و از این راه یک تفاوت و تباین ساختگی بین مردم ایران و عثمانی و در کنار آن مردم ترک و غیر ترک ایران ایجاد می کند.
نفیسی قاجارها را در این حوادث ناامن کنندۀ اوایل کار صفوی دخیل دانسته و ادّعا می کند:
« پیداست که قاجارها درین حوادث و تاخت و تازها دست داشته اند و بهمین جهت یگانگی و هم نژادی خود را با قراقویونلوها و آق قویونلوها همیشه تکرار کرده و حتّی آنرا مایۀ افتخار دانسته و سلطنت خود را دنبالۀ طبیعی و ارثی سلطنت آنها شمرده اند. » (همان، ص 24)
نفیسی این ادّعا را مقدّمه ای برای اقدام دیگر صفویان قرار می دهد و می کوشد کوچاندن قاجارها به استرآباد و مرو را تدبیری برای مقابله با خیانت و همراهی ادّعایی قاجارها با عثمانی ها قرار دهد! ذکر یک نکته هم ضروری است. کسانی که با سبک و بیان نفیسی آشنایی دارند، می دانند که نفیسی کلمۀ «پیداست» را به طور معمول در هنگام جمع بندی ها و نتیجه گیری های خود که عمدتاً بر میل و توقّع او و نه اسناد و منابع تکیه دارند؛ به کار می برد.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [10.04.21 22:22]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 57
نفیسی از طرف دیگر با پیش کشیدن واقع شدن آذربایجان بر سر راه تجارت شرق و غرب در عهد صفوی، ترکان آذربایجانی را عامل ناامنی این مسیر تجاری دانسته می گوید:
« آذربایجان که در سر راه تجارت شرق و غرب بود؛ میدان تاخت و تاز این طوایف چادرنشین ترک شده بود. بهمین جهت شاه اسمعیل از همان آغاز که بدین مانع برخورد در صدد شد ترکان را ازین راه تجارت شرق بغرب بردارد، امّا از 914 که خاندان آق قویونلو را برانداخت تا 930، درین شانزده سال مجال نکرد این کار را پیش ببرد. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 24)
او معتقد است شاه اسمعیل و سلاطین بعد از او؛ یعنی، شاه طهماسب، شاه اسمعیل دوم و سلطان محمّد خدابنده به واسطۀ گرفتاری های متعدّد فرصت حل مشکل ترکان خائن و طرفدار عثمانی را پیدا نکردند [!] و این مهم بر عهدۀ شاه عبّاس افتاد تا در 995 یا 996 (و نه بین سال¬های 1015 تا 1027 یا مثلاً 1077 تا 1105 در عهد شاه سلیمان) قاجارها را به گرگان و خراسان و قشقایی ها را به فارس و برخی شاهسون ها را به مرکز ایران و افشارها را به مشرق و گروهی دیگر از ترکان را به اطراف همدان و قزوین و قم و ساوه و کرمان براند.
معلوم نیست سلسله ای که با قدرت همان ترکان آذربایجان تشکیل شده و ادامۀ حیات و گسترش قلمرو و قدرت دفاعی خود را هم منحصراً مدیون آنها بوده، چگونه با پشتیبانان، هم تباران و شرکای خود از در دشمنی درمی آید و به نفی بلد ایشان دست می زند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [11.04.21 20:03]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 58
نفیسی مسئلۀ تبعید قاجارها به استرآباد را در جای دیگری هم تکرار می کند. او واقعۀ کوچاندن قاجارها به ناحیۀ گرگان برای دفع حملات ترکمن ها را دفع فاسد به افسد قلمداد قلمداد کرده،می نویسد:
« در مدّت نهصد سال همیشه دفع ترکمانان و جلوگیری از تاخت و تازشان یکی از مهمترین کارهای دولت های ایران بوده است. صفویّه یکی از چاره هایی که اندیشیدند، این بود که چادرنشینان قاجار را از آذربایجان باسترآباد و حوالی آن ببرند و بدین وسیله دو سود ببرند؛ یکی آنکه ایشان را از همسایگی ترکان عثمانی که همزبان و همنژادشان بودند؛ دور کنند و نگذارند دیگر با هم بسازند و آذربایجان و نواحی اطراف را در خطر اندازند و دیگر آنکه در برابر ترکمانان که نسبت بایشان بیگانه بودند، ایستادگی کنند و باصطلاح دفع فاسد بافسد کرده باشند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 27)
برای این بخش نامی جز غلیان حماقت نمی توان نهاد. معلوم نیست در میان طوایف مختلف ترک ساکن در ایران و آذربایجان چرا او قاجارها را برای داشتن احساس مشترک با عثمانی برگزیده است. مسئلۀ دفع ترکمانان و جلوگیری از تاخت و تازشان به عنوان یکی از مهمترین کارهای دولت های ایران در نهصد سال بعد از اسلام را چگونه می توان توجیه کرد؟ کدام دولت؟ این دولت های ایرانی دقیقاً کدام دولت ها هستند؟ اعراب؟ ترکان؟ مغولان؟ نفیسی و شرکا که حاکمیت عرب و ترک و مغول را حاکمیت بیگانگان و اشغالگران می نامند؛ چگونه از وجود دولت های ایرانی سخن می گویند؟ گویی در نظر ایشان یک دولت ایرانی آریایی در فارس یا خراسان یا ری نشسته و در تمام این مدت بر تمام فلات ایران فرمان می رانده است!!
همین فراز هم به خوبی نشان می دهد که نفیسی یک مورّخ به معنای واقعی و آکادمیک آن نیست. او به میزان بسیار بالایی علایق و آرمان های خود را در قضاوت ها و نتیجه گیری هایش دخیل می سازد. وی برای نگرش به تاریخ دریچه ای جز نژادگرایی و آریایی پرستی ندارد و این علائق نژادی مهم ترین و اثرگذارترین معیار او در تحلیل وقایع تاریخی به شمار می آیند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [12.04.21 19:56]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 59
سعید نفیسی در ذکر وقایع دوران قیام آقامحمدخان و تلاش او برای تسلط بر ایالات و ولایات ایران ذکری از علی خان افشار سرکردۀ افشارهای آذربایجان به میان می آورد و در توصیف وقایع رخ داده بین او و آقامحمّدخان می کوشد، به نوعی شاه قاجاری را به ترک و فارس بازی متهّم کند. او با ذکر پریشانی اوضاع بعد از مرگ کریم خان زند می نویسد:
« علی خان افشار که سرکردۀ طوایف افشار در آذربایجان بود، پریشانی اوضاع را غنیمت شمرد و بداعیۀ سلطنت برخاست و گروهی هم برو گرد آمدند. آقامحمّدخان نامه ای باو نوشت و با کمال فروتنی از وی دعوت کرد که با یکدیگر ملاقات کنند و در آن نوشته بود که طوایف ترک و مغل که در ایرانند؛ باید با یکدیگر متّحد شوند و نگذارند که ایرانیان خود بسلطنت برسند. علی خان همواره از حیله و بی اعتباری مواعید آقامحمّدخان هراسان بود و بهمین جهت دعوتش را نپذیرفت. آقامحمّدخان با سپاه خود بجنگ او رهسپار شد و چنان وانمود می کرد که بجنگ می رود، امّا چون باو نزدیک شد؛ یکی از برادرانش را که همراهش بود؛ نزد علی خان فرستاد و او در حضور سران ایل افشار از جانب آقامحمّدخان پیغام داد که نباید دو ایل ترک با یکدیگر بجنگند و مجالی بدشمنان بدهند که بر ایشان چیره شوند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 47)
نفیسی منبع و مأخذ برای تأیید ادّعای خود ذکر نمی کند؛ از این رو می توان در بارۀ نادرستی اصل مطلب اظهار شده از جانب او تردید روا داشت. نوشتۀ نفیسی معنایی جز این ندارد که ترکان ایران بعد از چند قرن و شاید چند هزاره زیستن در این کشور، هنوز حس ایرانی بودن را پیدا نکرده اند. کلمۀ ایرانی هم در لسان این قبیل نویسندگان معنای روشنی دارد. فارس و در صورت ناچاری و معطّلی متکلّمین زبان های هم ریشه با زبان فارسی ایرانی هستند و ترک حتّی اگر قرن ها یا هزاره ها در این کشور زیسته باشد و به قاعدۀ چندین بار این کشور متلاشی شده را از نو با نام ایران احیا کرده باشد، باز هم توفیری در غیر ایرانی او حاصل نمی گردد!!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [13.04.21 20:35]
✳️ نژادگریی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 60
نفیسی در پیروی از عادت عمومی نویسندگان فارسی گرای معاصر ایران نگاه مثبتی به پادشاهان و سلسله های ترک ایران ندارد و گاه برای ابراز این مخالفت و دشمنی، حقایق را نیز وارونه جلوه می دهد. در باب اتّفاقات مربوط به اوایل سلطنت فتحعلی شاه و اشاره به اقدامات مدّعیان سلطنت و دشواری های حادث شده در گرجستان و آذربایجان آن سوی ارس، نفیسی به جای علل اصلی، سلاطین قاجار را مسبّب بروز دشواری ها بخصوص در گرجستان و آذربایجان دانسته؛ می نویسد:
« دشوارتر از همه نگاهداری ایالات سرحد شمال غربی ایران در قفقاز بود، زیرا که کشتار بسیار جان گزای عمش در جنگ گرجستان همۀ نصارای آن سوی ارس را از ایران خشمگین و هراسان کرده بود و سلاوهای شمال که درین موقع دیگر با ایشان هم خاک شده بودند و اندیشۀ جهانگیری داشتند؛ ازین اتّفاق که در میان ایرانیان و نصارای دست نشانده شان افتاده بود؛ ببهانۀ پشتیبانی ازیشان هر چه بیشتر بهره مند شدند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 75)
مشاهده می شود که نفیسی به جای علل اصلی؛ یعنی، زیاده خواهی روسیّه و تمایلات گریز از مرکز گرجیان و ارمنیان مسیحی، نوع رفتار بنیانگذار سلسلۀ قاجار را عامل گرایش ارامنه و گرجیان به روسیّه معرّفی می کند، در حالی که همراهی این دو قوم و تلاش آنها برای نزدیک ساختن خود به دربار روسیّه پیش از به قدرت رسیدن آقامحمّدخان آغاز گشته بود.
نفیسی در عمل چشم خود را به سابقۀ طغیان ها و تمایلات این دو قوم به هم کیشان خود در اروپا می بندد، تمایلی که مسبوق به سابقه بوده و بخصوص ارامنه از زمان جنگ های صلیبی به همراهان مسیحیان اروپایی تبدیل گشته بودند. این گفته به معنی نادیده گرفتن رفتارهای خشن آقامحمّدخان در تاخت و تازهای خود در اقصی نقاط ایران، من جمله در تفلیس نیست، لیکن نادیده گرفتن علل اصلی و آغاز مشکل از سوی گرجیان و بعدها ارامنه نشان از نگاه مغرضانۀ نفیسی نسبت به قاجارها دارد.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [14.04.21 23:35]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 61
سعید نفیسی با وجود مقصّر قلمداد کردن قاجاریه در بروز رفتارهای خائنانه و گریز از مرکز از سوی ارامنه و گرجی ها؛ خود به مواردی از تمایل ارامنه و دیگر مسیحیان ایران نسبت به روسیّه اشاره می کند. از جمله او به شادمانی مسیحیان ساکن اورمیّه و استقبال ایشان از قوای روسی در هنگام تصرّف این شهر از سوی روس ها اعتراف می کند، لیکن هیچ موضع مخالف یا نکوهش آمیزی در قبال این رفتار مسیحیان بروز نمی دهد. (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 2، ص 166)
او در بیان تمایل مسیحیان ساکن ناحیۀ اورمیه برای مهاجرت به روسیّه هم هیچ نشانی از خشم و دل آزردگی را نمایان نمی سازد و نشانی از خائنانه دانستن اقدام ارامنه نسبت به ایران، در نوشته های نفیسی مشاهده نمی¬گردد. (همان، ص 172) حتّی تمایل امپراتور روسیّه برای کوچاندن ارامنۀ ایران به ایروان هم به هیچ عنوان احساسات ملّی نفیسی را جریحه دار نمی سازد تا احیاناً به سرزنش اقدام ضدّ ملّی ارامنه بپردازد. (همان، ص 175) احساسات ملّی نفیسی تنها در هنگام مشاهدۀ حماسه سازی ها و جانفشانی های سرباز و سردار و شاه ترک قاجاری برای مدافعه از ایران جریحه دار می گردد.
نفیسی در توصیف سیرت پادشاهان ترک، خصوصاً شاهان قاجار هم از آن نگاه کلّی خود علیه ترک تبعیّت می کند و در نوشته های او بخصوص آقامحمّدخان و فتحعلی شاه تقریباً هیچ وجه مثبتی ندارند. از این گذشته او همۀ تدابیر سیاسی و نظامی فتحعلی شاه را به باد انتقاد می گیرد. در نظر او نه جنگ مردانه با روسیّه و نه تدابیر سیاسی برای یاری گرفتن از دشمنان روسیّه، هیچ کدام امتیازی برای فتحعلی شاه و دربار قاجار حاصل نمی کند.
نفیسی چانه زنی فتحعلی شاه برای کاهش غرامات جنگی با روسیّه و اصرار او برای دریافت کمک مالی از انگلستان به عنوان یک متّحد در برابر روسیّه را هم به خسّت و لئامت فتحعلی شاه مربوط می سازد. (رک. همان، ص 80)
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [15.04.21 20:15]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 62
متهّم کردن همۀ سلسله های ترک پانصد سال اخیر به رنجاندن همسایگان و دخیل دانستن این امر در بروز مشکلات عصر فتحعلی شاه هم از ترفندهای دیگر نفیسی علیه سلاطین ترک می باشد و او در این راه صفوی و افشاری و قاجاری نمی شناسد و همه را از دم تیغ تهمت خود می گذراند:
« وضع ایران بیشتر از این حیث دشوار بود که پادشاهان صفوی مدّت نزدیک بدویست و پنجاه سال در هر چهار سوی ایران جنگ کرده بودند و همۀ همسایگان ایران، مانند دولت عثمانی و دولت روسیّه و حکومت بخارا و افغانستان و هندوستان و تازیان ساکن خلیج فارس از ایران رنجش بسیار داشتند. سیاست مذهبی صفویّه که ایران را در برابر تجاوز آل عثمان نجات داد، تعصّب شدیدی در ایران فراهم کرد که در میان ایران و همۀ همسایگانش چه ترکان عثمانی و چه ازبکان و افغانها و چه ارمنیان و گرجیان دشمنی سختی پیش آورده بود و پس از آن نادرشاه و آقامحمّدخان این کینه در میان ایرانیان و نصاری را سخت تر کرده بودند و از طرف دیگر آن دشمنی در میان ازبکها و افغانها و مردم خاک عثمانی نیز وخیم تر شد. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، صص 82 ـ 81)
نفیسی، هم در این فراز و هم در تشریح جنگ های ایران با همسایگان یا طغیان کنندگان تابع ایران در دورۀ قاجار، از چنین تفکّری تبعیّت می کند. مهم ترین و حتّی تنهاترین معیار نفیسی در قضاوت ها تمایلات نژادگرایانه و آریایی بازانۀ او می باشد و بر همین اساس وی با حکومت های ترک حاکم بر ایران سر سازگاری ندارد و مواجهۀ او با این سلسله ها از نوع مواجهه با یک نیروی اشغالگر است. اقدامات نظامی حکومت های ترک ایرانی در برابر همسایگان عمدتاً جنبۀ دفاعی داشته و برای راندن همسایگان از نواحی متصرّفی ایران از سوی آنها انجام گرفته است.
در نواحی تابع ایران هم اقدامات نظامی حکومت های صفوی، افشاری و قاجار بیشتر ناظر بر سرکوب طغیان و اعادۀ حاکمیّت دولت ایران بر نواحی مزبور بوده است، لیکن نفیسی به دلیل مشکل داشتن با خود سلسله های ترک، حتّی اقدامات دفاعی و اعادۀ حاکمیّت را هم مورد حمله و تقبیح قرار می دهد.
در تشریح بیشتر وقایع سیاسی و نظامی عصر قاجار نفیسی به طور معمول در صف کشورهای بیگانه یا اقوام گریز از مرکزی چون ارامنه و گرجی ها و افغان ها جای می گیرد و از نگاه آنها به اتّفاقات نگریسته و تحلیل می کند و می کوشد توجیه گر حوادثی باشد که علیه ایران عصر قاجاری رخ می دهد.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [16.04.21 22:14]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 63
نفیسی در بیان علل تمایلات جدایی طلبانه اقوام مورد اشاره، می کوشد با یک تیر سه نشان بزند و خیانت نصارای گرجی و ارمنی را نتیجۀ رفتارهای پادشاهان صفوی، افشاری و قاجار کند:
« در زمان فتحعلی شاه بزرگترین خطر از سوی شمال غربی ایران و قفقاز پیش آمد، زیرا که نصارای این ناحیه مخصوصاً در نتیجۀ تاخت و تازهای شاه عبّاس و نادرشاه و آقامحمّدخان روزبروز از ایران رنجیده تر شده بودند و هنگامی که سلاوهای روسیّه فاصله میان خود و ایشان را برداشتند و بدیشان همسایه شدند و این رنجش و کینه و دشمنی را دیدند، سیاست خاصّی پیش گرفتند که برای ایشان بسیار سودمند و برای ایران بسیار زیان آور بود، بدین معنی که امپراطور روسیّه خود را پشتیبان رسمی نصارای قفقاز دانست و بدین وسیله سرانجام آن نواحی زرخیز از دست ایران رفت. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 82)
در این بخش هم همان نگاه کینه توزانه و نژادگرایانه خودنمایی می کند. تنها تفاوت در اینجاست که علاوه بر قاجار؛ صفویان و افشاریان را هم در رنجاندن ارامنه و گرجیان شریک می سازد تا ضمن پاشیدن آبی بر آتش کینۀ خود علیه سلسله های ترک ایران، با ارمنی ها و گرجی ها که در آثار دیگر خود آنها را در زمرۀ آریاییان آورده¬ ست، اظهار همدردی کند.
این خط دفاع از گرجی و ارمنی در جای جای نوشته های او خودنمایی می کند. وی در شرح واقعۀ گریبایدوف به حضور زنان گرجی و ارمنی در تهران هم اشاره ای می¬کند. تعدادی از زنان گرجی و ارمنی به دستیاری سرنوشت سر از تهران درآورده و تعدادی از آنها ضمن اسلام آوردن به نکاح مردانی از اهالی تهران درآمده و صاحب فرزندانی هم شده بودند.
نفیسی نخست اسلام آوردن این زنان را از سر ترس و اجبار دانسته، سپس زندگی آنان در خانه های شوهران ایرانی را «سرشکستگی اسارت و بردگی» نامیده و با ترسیم عزّت نفسی وافر برای آنها، از آرزوی ایشان برای رسیدن به آزادی و بازگشت به خانه و زادگاه خود سخن گفته بود. (همان، ج2 صص 194 ـ 193) جالب است که او برای دفاع از گرجی و ارمنی حتّی هم وطنان تهرانی خود را هم آماج حملات خود می سازد و از آنها چهره ای مخوف، خشن، مستبد و برده دار ترسیم می کند.
در تصویر ساخته و پرداختۀ نفیسی از این واقعه زنان گرجی و ارمنی همچون فرشتگانی زیبا و بی گناه اسیر دست این مردان زمخت و بدعنق ایرانی هستند که لاجرم هر شنونده ای باید از اقدام گریبایدوف در نجات این زنان از دست مردان ایرانی شاکر و ممنون باشد!!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [17.04.21 21:41]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 64
نکتۀ قابل توجّه دیگر در این فراز از نوشته های نفیسی آن است که او سه تن از پادشاهانی را که در زمرۀ مقتدرترین سلاطین ایران و فخر تاریخ ایران در دورۀ اسلامی هستند و در روزگار خود ایران را به اوج اقتدار و صلابت رسانده بودند؛ هدف حمله و تخطئۀ خود قرار می دهد تا با آشکاری تمام عدم پایبندی خود به اصول لازم تاریخ نگاری را در معرض دید بگذارد. او فقط یک نژادپرست کینه توز است و همین که از رهگذر تمایلات نژادپرستانه به وادی ترک ستیزی داخل می شود، بدون لحاظ کردن خدمات سلاطین ترک به ایران، به اظهارات نادرست آمیخته با دشمنی، علیه آنها دست می یازد تا معلوم کند درد او درد وطن و سرزمین یا قدرت و وسعت آن نیست.
وطن نفیسی یک وطن ذهنی و خیالی و اسطوره ای است؛ وطنی که در آن جدالی همیشگی بین خیر مطلق (آریایی و زبان فارسی) در برابر شرّ مطلق (ترک و زبان ترکی) در جریان است و او خود را موظّف می داند جنگ و جدال های این وطن ذهنی را بر پایۀ همان نگاه نژادی خود تجزیه و تحلیل کند.
بر اساس همین نگرش نفیسی جنگ با حکمرانان افغانستان برای بازگرداندن شهرهای شرقی ایران را هم نتیجۀ اشتباه و فریفته شدن پادشاهان قاجار به سیاست انگلستان دانسته؛ می نویسد:
« افغانستان که همسایۀ دیگر هندوستان بود؛ در پاره ای از مسائل مانع سیاست انگلستان در هند بشمار می رفت و چون رسیدن بدان سرزمین دشوار و پرخرج بود؛ بهترین وسیله این بود که بدست ایرانیان آنرا ناتوان کنند و فتحعلی شاه که همواره مستعد فریفته شدن در برابر این تحریکات غرورآمیز بود، مجری این سیاست انگلستان شد و وی را فریفتند و بتاخت و تاز در آن سرزمین گماشتند و نتیجه این شد که ازین سوی هم کدورت و رنجش سخت تر شد. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 82)
با این حساب لابد مداخلۀ سیاسی ـ نظامی انگلستان به نفع افاغنه و تهدید ایران در جنوب برای دست برداشتن ایران از ادّعاهای خود نسبت به شهرهای صفحات غربی افغانستان تماماً در عالم خواب و خیال رخ داده است.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [18.04.21 21:52]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 65
نگاه معیوب و مغرضانه و مبتنی بر تعلّقات نژادی ـ زبانی در بارۀ سرزمین های جدا شده از پیکرۀ قلمرو قاجار از نوع تفکّر نفیسی ناشی می شود. او از دریچۀ نژادی و آریایی بازی به همۀ امور می نگرد. در دستگاه تحلیل نفیسی، افغانستان یکی از سرزمین های نژاد آریایی محسوب می گردد. او مردم افغانستان را به صورت علی الاطلاق فارس زبان و از همان نژاد ایرانی معرّفی می کند (رک. تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 99) و با این نگاه نژادی، خود را گرفتار مخمصۀ خودساخته ای می سازد. مخمصه ای که در آن او با مشکل ترجیح منافع ایران قاجاری یا ترجیح منافع یک گروه آریایی مواجه می گردد.
نفیسی برای رستن از مخمصه ناچار می¬گردد راه میان¬بری را برگزیند. او از دست رفتن شهرهای ایران را مسکوت می گذارد و به جبران آن دولت ترکی را که برای بازگرداندن شهرهای اشغال شدۀ ایران از سوی افغان ها می جنگد؛ محکوم و متّهم می کند و ادّعا می کند دولت قاجار به واسطۀ جنگ با افغان ها آنها را در برابر انگلستان تضعیف می کرد! (رک. همان، ص 82)
این نگاه نژادگرایانه و زبان گرایانه جایگاه خطیری در اندیشۀ ناسیونالیست های معاصر ایران من جمله نفیسی دارد. آنها در این راه خود را در موضع برتری فرض کرده و نگاهی از بالا را سرلوحۀ کار خود قرار می دهند.
وی علاوه بر افغانستان هند را نیز مدیون تمام عیار زبان فارسی و فرهنگ ایرانی می سازد. او در این راه تا آنجا پیش می رود که فارسی را زبان مشترک هندیان (رک. همان، ج 1، ص 82) و «زبان رسمی حکومت انگلیس در هندوستان تا سال 1850» معرّفی می کند (رک. همان، ج 2، ص 212) و ادبیّات و فلسفۀ آنها را مدیون فکر ایرانی قرار می دهد. نفیسی به این هم بسنده نمی کند و در اظهارنظری که غرور و دروغ پردازی سرتاپای آن را پوشانده، هند را مستعمرۀ فکری ایران معرّفی می کند. (رک. همان، ج 1، ص 98)
نفیسی به هندوستان و افغانستان هم بسنده نمی کند و گرجستان را هم تابع فرهنگ و تمدّن ایرانی دانسته؛ ادّعا می کند آنها به کاملاً به تمدّن ایران خو گرفته بودند و نام های ایرانی هم داشته اند. (رک. همان، ص 86) نتیجۀ غیرمستقیم گفتۀ نفیسی این است که سلاطین و سلسله های ترک صفوی و افشاری و قاجاری برادران کوچک ما را که کاملاً ریزه خوار فرهنگ و زبان و ادب و تمدّن ما بودند؛ از ما رنجانده و به جدایی معنوی و سرزمینی آنها از ما یاری رسانده اند!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [19.04.21 20:12]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 66
نفیسی معاهدات زمان فتحعلی شاه با روسیّه را که از سر ناچاری و انتخاب بین بد و بدتر منعقد شده اند؛ دارای عواقب طولانی مدّت و تأثیرات روحی روانی برای ملّت ایران معرّفی می¬کند و عقیده دارد تحت تأثیرات قرارداد ترکمانچای ایرانیان کاملاً مرعوب اروپا شدند و چنان رعب و وحشت اروپا در دل ایرانیان افتاد که از آن روز تا مدّت ها بعد کمتر کسی در ایران جرأت کرد بر خلاف منافع اروپا و سیاست های دول اروپایی گام بردارد. البتّه او در این میان استثنائی هم قائل شده و معتقد است رضاخان این شجاعت اخلاقی و روحیۀ ایستادگی در برابر اروپاییان را لااقل برای مدّتی به ایرانیان ارزانی داشت:
« اگر چند سالی این اندیشه از دل ایرانیان بیرون رفت، متأسّفانه حوادث شهریور ماه 1320 این رعب و وحشت را بار دیگر در دلهای ما جای داد. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 83)
نفیسی در زمرۀ مردان فرهنگی دوران رضاشاه جای داشت و سیاست زبانی، فرهنگی و تاریخی عصر پهلوی اوّل را کاملاً ترجمان افکار و منویّات خود یافته و به عنوان یکی از شخصیّت های فرهنگی نامدار دورۀ رضاشاه به پیشبرد سیاست خاصّ او یاری رسانده بود.
بعد از وقایع شهریور 1320 و کنار رفتن رضاشاه، نفیسی برای مدّتی از گذشتۀ خود و آنچه در عصر شانزده سالۀ سلطنت رضاشاه کرده بود؛ عدول نمود و در مواقعی به انتقاد از گذشته و برخی افکار و آرای خود و همفکرانش پرداخت، لیکن این عدول و این خودانتقادی کوتاه مدّت بود و او از نو به همان عوالم نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی معمول خود بازگشت و در دورۀ محمّدرضا پهلوی بخش مهمّی از آثار تاریخی خود را با همان نگاه باستان گرایانه، آریایی بازانه و ترکی ستیزانۀ پدید آورد.
او به این هم اکتفا نکرد و در حالی بعد از سقوط رضاشاه جامعۀ روشنفکری ایران به شدّت از وقایع دوران دیکتاتوری آزرده خاطر گشته و زبان به نقد از رضاشاه و اتّفاقات دوران سلطنت او گشوده بودند، به دفاع از دیکتاتور پرداخت و حتّی در دوران پیری و عاقله مردی کتاب «تاریخ شهریاری رضاشاه پهلوی» را در ستایش از رضاشاه تألیف نمود تا معلوم کند در جرگۀ روشنفکران دولتی و توجیه کنندۀ قدرت قرار دارد و از آنچه در طول هفتاد سال خوانده؛ چیزی نفهمیده است.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [20.04.21 22:39]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 67
کار نفیسی در منازعه با قاجار تا آنجا پیش می رود که به دفاع او از روسیّه و ستایش از مراتب صلح طلبی آن کشور ختم می گردد. او از انعطاف روسیّۀ تزاری و تمایل آن کشور برای بازپس دادن بخشی از نواحی اشغالی در جنگ اوّل به ایران سخن می گوید (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 2 ص 79) و البتّه به دلیل بی دقّتی مفرط خود در ادامۀ سخن نکته ای مغایر با آن را بیان داشته و از روی خوش نشان ندادن یا تن ندادن روس ها و یرمولف حاکم منطقۀ قفقاز به دادن امتیاز ارضی به ایران سخن می گوید. (همان، ص 83)
نفیسی مقاومت فتحعلی شاه و عباس میرزا در قبال امتیازات درخواستی روسیّه در داخل ایران را «لجاج کودکانه» می خواند و با ساده لوحی گمان می برد روسیّه در قبال واگذاری امتیاز تأسیس تجارت خانه در ایران، سرزمین هایی را که برای تصرّف آنها خون داده و جنگیده و بر اساس استراتژی دراز مدّت خود باید در دست خود نگه دارد؛ به ایران بازخواهدگرداند. (رک. همان، ج 2، ص 81)
بر اساس توصیفات خود نفیسی همه چیز در تهران و تبریز حکایت از عدم تسلیم شاه و ولیعهد به وضع موجود و کوتاه نیامدن آنها در برابر روسیّه و سرزمین های از دست رفته دارد و شاه و ولیعهد پیوسته در پی اتّخاذ تدابیر سیاسی و نظامی لازم در جهت بازگرداندن نواحی از دست رفته از طریق توسّل به زور هستند. او این اراده و مسئولیّت شناسی فتحعلی شاه و عبّاس میرزا را به جنگ طلبی ناشی از غرور ایشان حمل می کند. وی در حالی این ادّعا را مطرح می کند که خود اعتراف می کند روس ها بر خلاف مفاد قرارداد گلستان بر نواحی بالغلو، کونی و گوگجه دنگیز که در دست ایران بوده، درازدستی کرده اند. (رک. همان، ج 2، ص 104)
نفیسی به جای محکوم کردن روس ها باز هم قاجارها را مقصر جلوه داده و از نو به کشتارهای آقامحمّدخان در قفقاز اشاره می کند و در کنار آن مردم ناراضی آذربایجان در آن سوی ارس را که حاضر به پذیرش ننگ حاکمیّت روسیّه نشده و به ایران آمده و در کنار عباس میرزا جای گرفته بودند، یا مردم باقی مانده در آن سوی ارس را علیه روس ها می شوراندند، مورد انتقاد قرار داده، تلویحاً به جنگ طلبی متّهم می کند. (رک. همان، ج 2، ص 106)
این نویسنده حتّی این عدۀ بازگشته به ایران را محکوم می سازد و ادّعا می کند این مهاجران آذربایجانی دشواری های فراوانی در سیاست داخلی و خارجی ایران فراهم کرده اند! گویی عقیده داشته حالا که قفقاز رفته، چه بهتر که این ترک ها هم به عنوان جهیزیۀ قفقاز به روس ها تقدیم گردد و شرشان از ایران کنده شود!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [21.04.21 20:09]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 68
نفیسی رفتار کج دار و مریز فتحعلی شاه در قبال روسیّه را که برای خرید زمان انجام می شد؛ « تزویر و فریب» می نامد. (رک. تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1،ج 2، ص 108) و پس از آن با وارونه جلوه دادن حقیقت از عباس میرزا تصویر یک جنگ طلب و جاه طلب که بخشی از وطن را بر باد داده، ترسیم می کند:
« در نظر مورّخ حقیقت بین آشکارست که با همۀ برتریهایی که عبّاس میرزا نسبت بهمۀ معاصران خود داشته است؛ مسئولیّت جنگ دوم و عواقب بسیار وخیم آن که تا امروز باقیست؛ بعهدۀ اوست و جاه طلبی این شاهزاده سرانجام کار خود را کرد. » (همان، ج 2، ص 108)
ناسیونالیست های وطنی در نوشته های خود با سوز و گداز بسیاری در بارۀ از دست رفتن سرزمین های آن سوی ارس سخن می گویند. نفیسی هم یکی از این نوع نویسندگان است. قاعدتاً این گروه باید از مبارزۀ تسلیم ناپذیر شاه و ولیعهد برای بازپس گیری نواحی از دست رفته راضی بوده و سپاسگزار مجاهدت آنها باشند و به خاطر ناکامی در بازگرداندن سرزمین های از دست رفته، شریک غم شاه و ولیعهد باشند، لیکن این حکایت همیشگی در مواجهۀ این قبیل نویسندگان با شاهان و سرداران ترک در قریب صد سال گذشته است. از نظر این گروه شاه و ولیعهد و سردار ترک هم باید برای احیای این کشور بجنگد، هم برای حفظ آن در قبال حملات خارجی تلاش کرده خون بدهد و هم در همه حال بدهکار این نویسندگان بی منطق و بی تقوی باشد.
تا قبل از آقامحمّدخان کشوری با نام ایران و مشتمل بر مرزهای طبیعی فلات ایران وجود ندارد. آقا محمّدخان این کشور را از نو احیا می کند و جانشینانش به خاطر عقب ماندگی فنّی و سیاسی ـ اجتماعی ایران نسبت به اروپا، از پس حملات و دسایس سیاسی آنها برنیامده و بخش هایی از سرزمینی را که خود تصرّف کرده بودند؛ از دست می دهند و نویسندگان نژادپرست و ترکی ستیز وطنی بی توجّه به این مسائل حکم محکومیّت قطعی آنها را صادر می کنند. جالب است که نفیسی موضع روشنی هم در قبال نحوۀ عمل ایران در قبال سرزمین های از دست رفته نداشته و در مقابل زیاده خواهی روسیّه و نقض قرارداد گلستان، فتحعلی شاه و پسرش را تنها به مدارا توصیه می کند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [22.04.21 20:38]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 69
نفیسی در کتابش به کرّات بر مراتب صلح طلبی و مدارای روسیّه با ایران و جنگ طلبی شاه و ولیعهد پای می فشارد. او حتّی گفته های قائم مقام فراهانی پیشکار عباس میرزا و صدراعظم محبوب ناسیونالیست های ایرانی دورۀ محمّدشاه را در تشریح علل بروز جنگ دوم بین ایران و روسیّه نگاشته شده؛ رد کرده؛ ادّعا می کند قائم مقام این نامه به دستور مخدومان خود نوشته است. (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 2 ص 118)
نفیسی در حالی که نوشته های قائم مقام را رد می کند، مندرجات اسناد روسی در بارۀ جنگ ایران و روسیّه را قابل اتّکاتر می داند. (همان، ج 2، ص 119) وی با اشاره به نامۀ نیکولای اوّل به عباس میرزا بازهم به صلح طلبی و تمایل روسیّه به مساعدت نسبت به ایران اشاره می کند و ساده لوحانه از بازگرداندن سرزمین های از دست رفته در عهدنامۀ گلستان از طرق مدارا و مماشات و تبادل نامه های سرشار از تعارف سخن می گوید و عمل ایران در آغاز اقدام نظامی برای بازپس گیری اراضی خود را نمی پذیرد. (ج 2 ص 123)
او ضمن متّهم کردن قاجارها به جنگ طلبی در نقش مدافع روس ها ظاهر گشته، شکست های اولیۀ ایشان را نتیجۀ غفلت و صلح طلبی آنها می داند. (رک. همان، ج 2، ص124) این مورّخ کج بین حتّی دولت ایران را به کشتار ساکنان نواحی تحت تصرّف روسیّه به دلیل فرمانبرداری آنها از روسیّه متّهم می کند. (رک. همان، ج 2، ص 127) نحوۀ توصیف وقایع جنگ دوم ایران و روسیّه از جانب نفیسی هم به گونه ای است که گویی او در اردوگاه روس ها حاضر است و از آنجا به وقایع جنگ می نگرد و رخدادهای این کشاکش را بازگو می کند.
نفیسی به قدری در دفاع از روس ها و محکوم کردن قاجارها سرسام می گیرد که به دفاع از اعمال خائنانۀ آخوندی به نام «میرفتّاح» در تبریز برمی آید. این آخوند مردم تبریز را از جنگ با روس ها بازداشته و در هنگام تصرّف شهر از سوی آنها بر سر منبر در بدگویی از قاجار سخنرانی کرده بود. او ضمن همکاری با روس ها، به نفع آنها جاسوسی نیز می کرده و بعد از تخلیۀ آذربایجان از طرف روس ها به ناچار همراه آنها از ایران خارج می شود. نفیسی این آخوند را «بیچاره» و عمل او را نشانۀ «دلسوزی» دانسته و او را از اتّهام خیانت و رشوه خواری مبرّا می کند. (رک. همان، ج 2، صص 143ـ 142)
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [24.04.21 19:43]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 70
نفیسی در بیان رخدادهای جنگ در انتساب صفات رذیله به شاه و ولیعهد و سرداران قاجاری قناعتی نمی ورزد. او فتحعلی شاه را به «تزویر و فریب»، عبّاس¬میرزا را به «جنگ طلبی و جاه طلبی» و سبحان قلی خان فرمانده مدافعان ایرانی ایروان در برابر روس ها را به «تزویر و دورویی» متّهم می دارد. (رک. تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج2، ص 137) از نظر او سیاست ورزی سبحان قلی خان برای فریب دشمن، نه نتیجۀ سیاست و کیاست که نشان دهندۀ تزویر و دورویی می باشد!!
در ترسیم اتّفاقات میدان جنگ هم شجاعت و تدبیر و جاه و جلال و فتح نمایان از آن قوای روس و فراز و گریز و پریشانی و درماندگی و ترس از آن نیروهای ایرانی است. او در تحلیل عوامل پا نگرفتن ضدّحمله های ایران علیه قوای روس هم عواملی چون: اطمینان نداشتن عباس میرزا به مردم ساکن در آذربایجان! خسّت فتحعلی شاه و رعب ایجاد شده در دل لشکریان اشاره می کند. (همان، ج 2، ص 139)
در توصیف اردوی ایران هم نفیسی نشانی از جانفشانی و حماسه سازی و شهادت و پایمردی قوای ایرانی نمی دهد و توصیفات اندک و گاه و بیگاه او از نیروهای ایرانی، پیوسته نمایانگر گروهی مفلوک، ضعیف، شکست خورده، درمانده و گوشت های دم تیر و توپ یا اسیرانی سرافکنده است که جز واگذاری ذلیلانۀ قلعه و آذوقه و غنایم به قوای روسی کار دیگری در میدان های جنگ از دست شان برنمی آید.
قدرناشناسی های نفیسی به اینها هم ختم نمی شود و او عبّاس میرزا را به طرفداری از سیاست انگلیس متّهم می کند. (رک. همان، ج 2، ص 145) او این ادّعا را به کرّات در کتاب خود مطرح می کند و چشم خود را بر جانفشانی های این شاهزادۀ خستگی ناپذیر که حتّی ستایش مورّخان غیر ایرانی من جمله هراند پاسدرماجیان ارمنی را هم برانگیخته بود؛ می بندد. نفیسی به این هم راضی نمی گردد و از تملّق عبّاس میرزا به روس ها برای حفظ ولایتعهدی خود هم سخن می گوید و حتّی از دادن نسبت «سادگی کودکانه» و «اظهار بندگی نسبت به امپراتور روسیّه» به او خودداری نمی کند. برهان قاطع او برای دادن این صفات به عبّاس میرزا اسناد روسی هستند!! (رک. همان، ج 2، ص 150)
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [25.04.21 21:33]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 71
از نظر نفیسی عجلۀ عبّاس میرزا برای خروج قوای روسی از آذربایجان هم نه از باب غلیان احساسات وطن دوستانه و بیگانه ستیزانه، بلکه برای پر کردن خزانه ای بوده که پس از پرداخت غرامت به روس ها، تهی شده بود و باید با وصول مالیات گزاف از مردم آذربایجان دوباره پر گردد. (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 2، ص 173)
آذربایجان عهده دار عمدۀ پرداخت غرامت به دولت روسیّه بوده است. تحمیل شدن این غرامت سنگین به آذربایجان که به تنهایی بار دو جنگ بزرگ با روسیّه را تحمّل کرده و اقتصادش در اثر جنگ و اشغال آسیب دیده بود؛ شرایط دشوار برای این منطقه پدید می آورد، لیکن در نوشته های نفیسی هیچ نشانی از اظهار همدردی با هم وطنان آذربایجانی در میان نیست و مثل همیشه از نظر نفیسی آذربایجانی باید هم مجاهده کند و هم بدهکار ناسیونالیست های فارسی گرای معاصر باشد.
جانبداری نفیسی از روسیّه در واقعۀ گریبایدوف هم به گونه ای دیگر ظاهر می گردد. او در توصیف گریبایدوف لحنی ستایش آمیز دارد. نخست می کوشد نسبت به خشونت و سخت گیری او در اجرای معاهدۀ ترکمانچای تشکیک کند. وی عقیده دارد بدخواهان گریبایدوف در توصیف رفتار او در تهران اغراق کرده و قصد بدنام کردن وی را داشته اند. سپس با پذیرفتن تندخویی او در پی توجیه این امر برمی آید و می کوشد بهانه هایی مانند دوری از همسر زیبای گرجی، ناسازگاری مردم قزوین نسبت به وی، منفعت طلبی دارندگان زنان گرجی و ارمنی تهران و غوغا سازی روحانیون تهران را عامل بروز رفتارهای تند او معرّفی کند. در نهایت هم کشته شدن او به وسیلۀ مردم تهران را تقبیح می کند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [26.04.21 23:13]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 72
بدگمانی نفیسی تنها به مردم ترک ایران یا سلاطین و سلسله های ترک ایران محدود نمی ماند و او دیگر دول ترک را هم آماج بدگویی خود قرار می دهد. وی در این راه بخصوص گاه و بیگاه، با مناسبت یا بی مناسبت و حتّی برای تفریح هم که شده، ناسزاهایی نثار امپراتوری عثمانی می کند. نفیسی وقتی در بارۀ اوضاع دشوار زمان فتحعلی شاه و قدرت های پیرامون ایران سخن می گوید؛ نمونه ای از این رفتار را به نمایش گذاشته؛ می نویسد:
« در شمال ایران امپراطوری وسیع روسیّه روز بروز نیرومندتر و وسیع تر میشد. در مغرب ایران همۀ دول اروپا همدست شده بودند، سلطنت جابر و مقتدر آل عثمان را از پای درآورند و وارث متروکات آن شوند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1 ص 77)
نویسنده در تمام صفحاتی که در بارۀ دشواری های عصر فتحعلی شاهی سخن می گوید؛ از نسبت دادن صفاتی از نوع «جابر» و امثال آن به انگلیس و فرانسه و حتّی روسیّه استنکاف می ورزد، لیکن در مواجهه با عثمانی که در این زمان با ایران روابط خصمانۀ بنیان برافکنی از نوع سه کشور یاد شده ندارد؛ بلافاصله به یاد «جابر بودن» این دولت می افتد.
در نظر او اروپاییانی که برای تجزیۀ یک امپراتوری اسلامی همدست شده اند؛ جابر نیستند، لیکن دولت مسلمان و دارای مشترکات بسیار با ایران که دست تنها در مقابل همۀ قدرت های استعماری آن روز ایستاده؛ نماد جبّاریّت است.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [27.04.21 19:44]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 73
در مقابل نگاه قهرآلود نسبت به عثمانی، نفیسی در تطهیر انگلیس و کاستن از زشتی سیاست آن کشور در ایران می کوشد:
« درین میان انگلستان نفع و آرزوی تصرّف زمین های ایران را نداشت، امّا آن دولت هم صمیمانه مدافع ایران نبود و جدّاً نمی خواست آنرا در برابر دولت های متجاوز اروپا و آسیا پاسبانی کند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، صص 78 ـ 77)
نفیسی این نگاه ملایم و رئوفانه را در مقابل کشوری اتّخاذ کرده¬بوده، که عامل اصلی جدایی نواحی شرقی از ایران و انضمام آنها به افغانستان و پاکستان امروزی بود. از طرف دیگر خیانت انگلیس به ایران در جنگ با روسیّه هم در شکست ایران و از دست رفتن سرزمین¬های آن سوی ارس دخیل بود.
اظهارات گستاخانه نفیسی علیه عثمانی حتّی در اتّفاقاتی که دخلی به عثمانی ندارد، هم اتّفاق می افتد. وی در جایی که به تحلیل نتایج معاهدۀ فین کن اشتاین بین ایران و فرانسه می پردازد، ضمن تقبیح امضای این معاهده ـ که البتّه خود قبلاً از آن ستایش کرده بود. ـ ادّعا می کند قراردداد فین کن اشتاین موجب بدگمانی انگلستان نسبت به ایران شد تا دولت انگلستان به تضعیف نفوذ معنوی ایران در اطراف کشور بپردازد و در مرتبۀ بعدی بکوشد با ترغیب همسایگان به دست اندازی به سرزمین های ایران موجبات کوچک تر شدن و تضعیف ایران را فراهم آورد. او در معرّفی این نوع همسایگان می گوید:
« همسایگانی که در آن زمان ممکن بود بجان ایران بیفتند؛ در درجۀ اوّل دولت نیرومند تسارهای روسیّه و در درجۀ دوم دولت طمّاع عثمانی و در درجۀ سوم همان طوایف راهزن و بی انضباط و سرکش تازیان اطراف خلیج فارس بودند. » (همان، ص 98)
در مکتب تاریخ نگاری آریامهری که نفیسی و بافته های تاریخی او هم جزئی از آن تواندبود؛ روسیّۀ متجاوز، زورگو و اشغال کنندۀ سرزمین های ایران «دولت نیرومند» نیرومند معرّفی می شود و عثمانی هم دین و دارای اشتراکات بسیار با مردم ایران که دست بر قضا او هم در معرض حملات روسیّه و اروپا قرار دارد؛ «طمّاع و جابر» شناخته می شود. تازیان هم از نظرگاه این مکتب اخلاقی ـ تاریخی نشسته پاک هستند و بهره ای جز صفات «راهزنی، بی انضباطی و سرکشی» ندارند. وقتی قاجار و افشاری و صفوی و عثمانی اینگونه مورد اهانت و گستاخی قرار می گیرند؛ حیف است سهمی هم به امیرتیمور نرسد و «امیر تیمور گورکانی» ، «تیمور گورکن» معرّفی نشود!! (رک. همان، ج 1، ص 14)
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [29.04.21 20:13]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 74 (بخش پایانی)
نفیسی با وجود بدگویی از سلاطین صفوی؛ بخصوص شاه عبّاس در موضوع رفتار خشن و ناخوشایند ایشان با گرجیان؛ در تناقضی آشکار در جای دیگری که پای دولت عثمانی به میان کشیده می شود؛ ایران عهد صفوی را نیک خواه گرجی ها معرّفی می کند. او با اشاره به سقوط امپراتوری بیزانس به دست عثمانی ها و از بین رفتن نقطۀ اتّکاء گرجستان، از تمایل آنها به نزدیکی با ایران سخن گفته؛ می نویسد:
« چون امپراطوری بیزنتیه را ترکان عثمانی از پا درآوردند، دیگر این پادشاهان پشتیبان نیرومند در جهان نداشتند و ناچار می بایست بدولتی که زورمندتر و نیک خواه تر بود؛ پناه ببرند. این بود که پادشاهان گرجستان در قرن یازدهم هجری خود را دست نشاندۀ پادشاهان صفوی کردند و شاه عبّاس اوّل مخصوصاً از آنها حمایت مؤثّری میکرد و گرجستان را در برابر تجاوز ترکان عثمانی حفظ کرد. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 2 صص 232 ـ 231)
نفیسی قرینه و شاهدی برای نیک خواه تر بودن ایران نسبت به گرجستان در برابر عثمانی عرضه نمی کند و البتّه در اصل مسئله هم کشاکشی وجود ندارد. به هر دلیل تاریخی گرجیان میل کرده اند به دولت ایران نزدیک گردند و تا زمان پیدا شدن دولت نیرومندتر و هم کیش روسیّه در صفحات شمالی منطقۀ خود، کمابیش این نزدیکی با ایران را حفظ کردند و سپس در اوایل قرن نوزده میلادی خود را تحت الحمایۀ روسیّه قرار دادند.
نکته در این است که نفیسی خود در همین کتابش مدّعی است در نتیجۀ تاخت و تازهای شاه عبّاس گرجی ها روز به روز از ایران رنجیده تر شده بودند و هنگامی که اسلاوهای روسیّه فاصله میان خود و ایشان را برداشتند و با گرجی ها همسایه شدند و این رنجش و کینه و دشمنی را دیدند، سیاست خاصّی پیش گرفتند که برای ایشان بسیار سودمند و برای ایران بسیار زیان آور بود (رک. همان، ج 1، ص 82) نفیسی بالاخره باید معلوم کند گرجی ها از ایران صفوی و شاه عبّاس رنجیده بودند، یا نه صفویان و شاه عبّاس حمایت مؤثّری از ایشان در برابر لابد مظالم عثمانی به عمل می آوردند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel