بیلدیریش, [5/1/2021 7:36 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 1

      در بررسی افکار و آرای روشنفکران باستان گرا و فارسی گرای ایرانی مشکلات و نابه سامانی های بزرگ و متعدّدی به چشم می آید. یکی از مشکلات مهم این گروه درنوردیدن مرزها به هنگام تعیین حدود زبان فارسی، حدود قلمرو فرهنگی ایران یا تعیین قلمرو سیاسی حکومت های ایرانی در گذشته می باشد.
      خود این دشواری هم از نتایج عادت گزافه گویی های پایان ناپذیر و خارج از عقلانیت معمول در میان شخصیّت های این نحلۀ فرهنگی ـ سیاسی به شمار می آید. این قبیل روشنفکران در هنگام گفتگو در باب مزیّت های فرهنگی، تمدّنی و حکومتی قوم خود اعتقاد چندانی به مستند بودن، باورپذیر بودن، عقلانی بودن یا قابل احتجاج و قابل دفاع بودن ادّعاهای خود ندارند و آنچه را که شور وطن خواهی و قوم پرستی بر ایشان حکم کند؛ بر قلم جاری می سازند.
      نوشته ها و آثار قلمی گروه مذکور از اواخر عصر قاجار پدید آمد و با روی کار آمدن سلسلۀ پهلوی به عنوان حکومت مورد علاقۀ ایشان گسترش بیشتری یافت. بستر مساعدی که با روی کار آمدن حکومت پهلوی برای گروه مورد اشاره فراهم گشته بود؛ موجب شد در دوران های مورد اشاره فعالیت های فرهنگی ایشان حکم جاده ای یک طرفه را پیدا کند. هر آنچه ایشان می نوشتند به ندرت در بوتۀ نقد قرار می گرفت و به یاری خالی بودن میدان و تا حدودی نامدار بودن نویسندگان مفکورۀ ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرا و ترکی ستیز هر آنچه این گروه در بارۀ تاریخ، زبان فارسی، قدرت تمدّنی و فرهنگی ایران یا وجود زبان موهوم آذری و نمونه های منتسب به آن می نوشتند، کمابیش حکم قاعدۀ و مرجعیّت علمی را پیدا می کرد و به مرور زمان نویسندگان این اندیشۀ منحط با استناد به نوشته های یکدیگر زمینه را برای اعتبار و سندیّت بخشیدن به نوشته های همدیگر فراهم می ساختند.
      مسئلۀ ترکی ستیزی و آذری بازی نیز بخش مهمّی از فعالیت های شبه پژوهشی گروه مزبور را تشکیل می داد. این رویکرد در سایۀ بسته بودن مطلق دست مدافعین زبان و فرهنگ آذربایجان و بالاتر از آن فراهم نیامدن اندیشۀ ملّی و هویّت گرایانه در نزد نخبگان ترک ایرانی؛ نقش مهمّی در رسمیّت بخشیدن و مستند ساختن آرای باطل و فاقد وجهۀ علمی ناسیونالیست های ایرانی ایفا کرد. قدرت حکومت مرکزی و همانندی معتقدات این گروه با سیاست های فرهنگی سلسلۀ جدید؛ شرایط بسیار مساعدی برای آنان فراهم کرد، تا آنها با تکیه بر قدرت حکومت، کار خود را به خوبی پیش ببرند.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/2/2021 8:39 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 2

      حکومت پهلوی برای پیروان این اندیشه میدان فراخی فراهم آورد؛ اندیشۀ و آرای ایشان را به سیاست رسمی خود بدل ساخت؛ راه نقد و مقابله با آرای ایشان را مسدود کرد؛ امکان شکل گیری کانون های مخالف و منتقد افکار مضحک و غیر علمی آنان را از بین برد؛ به لحاظ مالی مساعدت های لازم را برای پیشبرد منویّات آنها تدارک دید و در نتیجۀ این اتّفاقات ظاهراً گروه مزبور در پیش بردن آرمان ها و خواسته های خود با توفیق کامل روبه رو شد. با این وصف از نگاهی دیگر فراهم آوردن چنین شرایط مهیّایی؛ نقشی هم در فاجعه آفرینی به زیان گروه مورد اشاره ایفا نمود.
      روی خودش نشان دادن به نوشته های فاقد سند، جعلیّات تاریخی و نوشته های بی بهره از قدرت استدلال و منطق، در کنار بستن دست منتقدین و مخالفین آرای ناسیونالیست های ایرانی موجب شد پیروان این اندیشه خود را مجاز بر هر مهمل گویی و رطب و یابس بافی بدانند و چندان در پی معقول و مستند بودن گفته ها و نوشته های خود نباشند.
      نتیجۀ این سیاست آن شد که در دورۀ زمانی افزون از پنجاه سال؛ نوشته های بی پایۀ بسیاری خلق شد، تا امروزه منتقدین ناسیونالیسم ایرانی سرمایه ای عظیم از نوشته ها، گفت ها و تألیفات بی بنیان، دروغ آمیز، بی سند و فاقد استنتاجات صحیح برای نقد و رد این مفکوره در اختیار داشته باشند.
      در تحلیل آثار نوشتاری ملّی گرایان افراطی معاصر ایران با طیف وسیعی از اشکالات مواجه می شویم. شرح همۀ مشکلات مورد اشاره موضوع این نوشتار نیست و در این مقال قصد داریم به گونه ای کوتاه و گذرا یک جنبه از مشکلات فکری و رویکردی این گروه را مورد بازخوانی قرار دهیم.
      چنانکه پیشتر گفته شد گزافه گویی, جعل و دروغ بافی یکی از مهم ترین مشکلات اندیشه و عمل و نوشتارهای ناسیونالیست های فارسی گرا و ترکی ستیز ایرانی است. یک جنبه از این لاف و گزاف ناسیونالیست های فارسی گرای معاصر در حوزۀ جغرافیا خودنمایی می کند و این گروه در توصیف گسترۀ جغرافیایی زبان فارسی، قدرت تمدنی آریایی و تأثیرپذیری دیگر ملل و سرزمین ها از این زبان و تمدّن راه افراط می پیمایند. این نوشته بر آن است که به گونه ای گذرا به واکاوی این جنبه از عملکرد شووینیست های ایرانی بپردازد.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/3/2021 8:00 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 3

      به عللی شناخته و ناشناخته از گذشته های دور یک میل تاریخی بی انتها به ستایش شدن و ستایش شنیدن و خودستایی کردن در میان برگزیدگان یک قوم از اقوام ایرانی پدید آمده و در گذر زمان این میل به میان لایه هایی از مردم عادی قوم مورد اشاره و کسان دیگری که علاقۀ تشبّه به قوم مذکور را در سر می پرورانده اند؛ رسوخ کرده است. علاقه به گسترده دیدن و گسترده نشان دادن قلمرو زبانی، تمدّنی و سیاسی از همین تمایل تاریخی حاصل گشته و امروزه به بخشی جدایی ناپذیر از اندیشه و دیدگاه تاریخی ـ فرهنگی بخش هایی از مردم و نخبگان ایران بدل گشته است.
      جلال آل احمد در شرح علاقۀ تاریخی و مسبوق به سابقۀ برگزیدگان و لایه هایی از جامعۀ ایرانی به خودستایی و مدح پذیری، می نویسد:
     « درست از آن زمان است كه ما گوشمان بدهكار مي‌شود به به‌به‌گويي كنار گودنشينان فرنگي كه در حقيقت تربيت كنندگان اصلي امرا و رجال ما هستند در اين سيصد سال اخير و همة اين احسنت‌ها همچون افسوني است در گوش پيرمرد راهدار خسته‌اي كه آرام بخوابد، تا ديگران قافله را بزنند. اينها است سرچشمه‌هاي اصلي اين سيلاب غرب‌زدگي.
     بدبختانه ما هنوز هم گوشمان به اين به‌به‌گويي‌هاي مغرضانة مأموران وزارت خارجه‌اي بيگانه اخت است كه هر چند سال يك‌بار در لباس مستشرقي يا سفيري يا مستشاري به اين سو مي‌آيند و در آخر كار تومار وهن‌آوري درست مي‌كنند، كه بله شما سرتان سر شير است و دمتان دم فيل و ما ـ يعني، همين مايي كه از دورة خسرو انوشيروان ماليخولياي بزرگ‌نمايي داشته‌ايم و به تعارف دلباخته بوده‌ايم ـ به دنبال همين رفت و آمدهاي نوع تازه است كه فرنگان با خلق و خوي ما آشنا مي‌شوند و مي‌آموزند كه چگونه دست به دهان نگاهمان دارند. »   (غرب زدگي، جلال آل احمد، تهران، انتشارات رواق، چاپ دوم، 1342، صص 77 ـ 76)
      گذشت زمان نه تنها علاقه به بَه بَه شنوی را در ایران کم نکرد، بلکه در قرن اخیر این تمایل سرعتی سوررئالیستی پیدا کرد و در این آخرین سال های قرن چهارده شمسی، شکل افراطی تر و نامعقول تری به خود گرفت. در این اواخر میل خودبزرگ بینی و تسخیر ذهنی سرزمین ها از حدود مباحث روشنفکری یا موضوعات مورد علاقۀ شخصیّت های فرهنگی فراتر رفت و با جهشی شگفت در اذهان اهل سیاست هم جای گرفت و در کنار آن توجّه مردم بیشتری را به خود جلب نمود.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/5/2021 9:45 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 4

     مشكل گزافه گویی در بارۀ گسترۀ زبان فارسی یا تمدّن ایرانی در قرن اخیر در اذهان بسیاری لانه کرد و آنها را به نوشتن مطالب نامعقول و غیر قابل اثبات وادار ساخت، تا پیروان این اندیشه در ذهن خود عالم‌گيري‌هاي بسياري براي زبان فارسي و قدرت تمدّنی قوم خود تصوّر كنند. عبّاس اقبال آشتياني از جملة اين دسته از بيماران فکری قرن اخیر بود و چنين تصّوري از قلمرو زبان فارسي داشت. وي در مقاله‌اي با عنوان «سياست زبان» كه در بهمن ماه 1324 در مجلّة يادگار انتشار يافته بود؛ مي‌نويسد:
     موقعي بود كه زبان شيواي فارسي از چين گرفته تا آلباني و از نواحي شمال بحر خزر تا جزاير اوقيانوس هند، زبان تجارت و سياست و ادب بود، زيرا كه دولت‌هايي قوي در ايران به‌وسيلة آن احكام و اوامر خود را به خارج صادر مي‌كردند و تجّار ايراني قسمت اعظم تجارت آن زمان را در تمام بلاد اسلامي شرق و اوقيانوس هند و سواحل چين و شام در دست داشتند و ادبيّات فارسي در تمام اين قسمتها عشّاقي دلباخته داشت. »   (زبان فارسی در آذربایجان، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنیاد موقوفات دکترمحمود افشار (شمارۀ 25)، چاپ اوّل، 1368، ج 1، ص 163)
      ملاحظه می شود که اقبال آشتیانی چه سان کریمانه سرزمینی از چین تا آلبانی را در طولی افزون بر هشت هزار کیلومتر و عرضی قریب سه هزار کیلومتر به قلمرو زبان فارسی می بخشد و به گزاف، فارسی را در این سرزمین ها؛ زبان تجارت و سیاست و ادب معرّفی می کند!
      در عصر اسلامی برخی حکومت های ایرانی قلمرو وسیعی ـ البتّه نه در حدّ گزافه آمیز مورد ادّعای اقبال آشتیانی ـ داشته اند، لیکن زبان سیاست و تجارت ایشان غیر از فارسی بوده است. آشتیانی برای فرار از مشکلی که امکان بروز دارد، از اشاره به نام «دولت هایی قوی» که احکام و اوامر خود را به فارسی صادر می کرده اند؛ خودداری می کند، چرا که در صورت اشاره ناچار بود نام های چون البتکین و سبکتکین و ینال و تکین و طغرل و چغری و آلب ارسلان و مانند آنها را بر قلم بیاورد و نتیجه ای مغایر با میل خود به خوانندگان القا کند.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/6/2021 8:41 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 5

      اقبال آشتیانی همین گزافه گویی را در باب قدرت تمدّنی و قدرت هاضمۀ زبان فارسی و به زعم خود قدرت فرهنگی ایرانی در دور دست ها هم روا می دارد و می نویسد:
      « ايراني مدبّر و هنرمند و با ذوق به طول زمان سخت‌ترين و صلب‌ترين وحشيان و بدوياني را كه به زور كثرت عدد و قوت اسلحه بر اين سرزمين استيلا يافته‌اند در تمدّن و آداب و زبان و شعر و صنايع ظريفة خود مستحيل كرده، خلفاي عبّاسي را پيرو مراسم دهگانان و شهرگانان و شهرياران ساساني و مروّج آيين سلاطين عجم نموده و سلطان محمود و مسعود غزنوي را مشوّق شعر و ادبيّات فارسي و سلاجقه و خوارزمشاهيان را وارث شاهنشاهان پيش از اسلام خود و غازان و اولجايتو را مبلّغ و مجاهد مذهب اسلام و ابو سعيد را طرفدار جدّي تصوّف و عرفان كرده است و هميشه در لباس دبير و مستوفي و وزير ممالك عظيمه اين پادشاهان را از حلب تا كاشغر و از لب درياي مديترانه تا خان‌باليغ به كفايت و لياقت تمام اداره مي‌كرده و هنوز كتيبه‌هاي فارسي كه از يك طرف در جزيرة قبرس و از طرفي ديگر در پكن وجود دارد حدّ نفوذ معنوي ايران و دامنة وسعت زبان فارسي را مي‌رساند . » (زبان فارسی در آذربایجان، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنیاد موقوفات دکترمحمود افشار (شمارۀ 25)، چاپ اوّل، 1368، ج 1، ص 160)
      صدر سخن اقبال آشتیانی نشانۀ خوبی از ادب و منطق پیروان ناسیونالیسم فارسی گرای معاصر ایران در اختیار خوانندگان می گذارد. ادامۀ سخن هم از مشکل و پریشانی تهی نیست و نشان می دهد نویسندۀ این متن تا چه حد از حداقل های لازم برای یک نویسنده در سطح ملّی بی بهره می باشد. هر خواننده ای از خود می پرسد: آیا بهتر نبود این ایرانی های آقای اقبال به جاي آدم كردن سخت‌ترين و صلب‌ترين وحشيان و بدويان آن هم به طول زمان، راه به صرفه تری را انتخاب مي‌كردند و به جاي آدم كردن ایشان، تنها حملات آنها را دفع می نمودند؟!
      جدا از این، خواننده ممکن است بپرسد آن نشانه های گسترده شده از فارسی از مدیترانه تا خان بالیغ چرا الآن نیستند؟ ادّعا نادرست و گزافه و مجعول است یا کفایت حفظ آن قلمرو خیالی و آن امپراتوری ذهنی را نداشتید؟!

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/7/2021 8:41 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 6

      وارونه نمایی نیز سهمی در این بخش از اظهارات اقبال آشتیانی دارد. این نویسنده معلوم نمی کند وحشیان و بدویان فاقد تمدّن و صناعت چگونه قوّت اسلحه داشته و سلاح هایی بهتری از باتمدّن ها تولید کرده اند. او به پیروی از همین وارونه نمایی خدمتگزاری نیاکان تخیّلی یا شاید واقعی خود به خلفا و حکام جور را به حساب تأثیرات فرهنگی و دیوانی قوم خود می گذارد و اسلام آوردن حکام مغول را هم نتیجۀ کمالات، ارشادات و تأثیرات مثبت انفاس پاک قوم خود می داند. او این قدرت هاضمه و تأثیرگذاری قوم خود را به حکومت ها و مردم ترک هم تعمیم می دهد و در نقطۀ اوج سخنش با خوش اشتهایی تمام قلمرو حکومت های ترک را به نام قومش مصادره می کند و البتّه در این مصادره هم از گزاف و زیاده خواهی برکنار نمی ماند.
      در نظر آشتیانی اجدادش از حلب تا کاشغر و از قبرس تا خان بالیغ را با سرانگشت تدبیر خود اداره می کنند. او نیازی به نام بردن از اجدادی که سرزمینی بدان بزرگی را اداره می کرده اند؛ احساس نمی کند و نمی تواند احساس کند. آشتياني نمي توانسته به آن سلسله و پادشاهان آن اشاره كند، چرا كه این اشاره نتیجۀ دیگری عاید می کرده است. امروزه ما که مشکلات و قید و بندهای آقای اقبال آشتیانی را نداریم؛ بهتر می توانیم در بارۀ حکومت های ترکی که در آن دوران مرز ايران را به حلب و مديترانه رساندند؛ صحبت کنیم. ايراني‌های آقای اقبال هيچگاه چين را اداره نكرده‌اند. نواحي غربي و ترك نشين چين امروزي را بايد جزء تركستان دانست و این نواحی دخلی به چین نداشته اند. دامنة قلمرو حکومت های ایرانی تا هند و تركستان و افغانستان كشيده شده است. بهتر بود آقاي اقبال آشتياني مي‌گفتند كه موقع حاكميّت ايران بر نواحي مذكور كدام سلسله و كدامين پادشاهان سر كار بوده‌اند!
      این نوع نوشتن و خشم و پرخاش و دروغ و گزافه به کار بستن؛ گذشته از دلایل و کمبودهای فردی و شخصیّتی؛ حکایت از نداشتن ها و ارضا نشدن های بسیاری در طول تاریخ دارد که در نهایت حاملان ناسیونالیسم بی منطق و پناه گرفته در سایۀ دروغ و مصادرۀ داشته های دیگران را به زدن نعل های وارونه وامی دارد.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/9/2021 8:26 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 7

      اقبال آشتیانی در جای دیگری هم گزافه گویی خود در بارۀ وسعت قلمرو و قدرت تمدّنی قوم خود را خاطرنشان کرده و نوشته است:
      « به طور اجمال تعاليم اخلاقي مذهب زردشت؛ يعني، كمال مطلوب يك نفر زردشتي در زندگاني انفرادي رعايت حقيقت و انتظام و كار و در حيات اجتماعي مراعات عدالت و مرافقت و تبعيّت از قانون است و در ساية رعايت همين اصول بلند اخلاقي بوده است كه ايراني قبل از اشكاني درفش نصرت خود را از درة سند تا وادي نيل به استقلال تمام به اهتزاز مي آورده و همة اقوام متمدّنة قديم را در ظلّ حمايت خود مي گرفته است. »   (مجموعه مقالات عباس اقبال آشتياني، گردآوري و تدوين دكتر سيّد محمّد دبير سياقي، تهران، دنیای کتاب، چاپ اوّل، بخش نخست، 1369، ص 195)
      اشارۀ اقبال آشتیانی به اینکه ایرانی قبل از اشکانی حدود سرزمین خود را از سند تا نیل کشانده؛ بی حکمت نیست. در این بخش آشتیانی ضمن ارضای حس خودبرتربینی و نشان دادن اعتقاد و علاقۀ خود به وسیع بودن قلمرو اجدادش که البتّه دروغ گویی و زیاده نمایی او و همفکرانش در نمایاندن این وسعت قلمرو بی تأثیر نیست؛ قصد دارد قلمرو کوچک شدۀ اشکانیان را به رخ آنها و جانبداران ترکی بودن این سلسله بکشد.
      اقبال آشتیانی در جایی از نوشته هایش اشکانیان را تورانی های بی استعداد نامیده بود (همان، ص 273) و در اینجا نیز با وسیع نشان دادن قلمرو ایران عصر موسوم به هخامنشی؛ می خواهد در گمان خود بنی اشکان را در کوچک تر کردن سرزمین ایران مقصّر و بی کفایت جلوه دهد. با این حال حدود ایران قبل از اشکانی یا حدود قلمرو اشکانی مشکل اصلی این بخش نیست، بلکه در ظلّ حمایت آوردن همۀ اقوام متمدّنۀ قدیم ـ و مثلاً نه بخشی از آنها ـ در سایۀ حکومت ایران است که مشکل ساز می شود و حکایت «داس از بیخ زدن» را تازه می گرداند.
      معیار تعیین مرزهای سرزمینی و فرهنگی ایران در گذشته در مکتب ناسیونالیسم فارسی گرای ایرانی بر میزان همّت و ارادۀ سردمداران این اندیشه در دوران معاصر ایران تکیه داشته و اسناد تاریخی نقش چندانی در این تحدید حدود بازی نمی کرده اند.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/10/2021 10:52 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 8

      مهندس ناصح ناطق فرزند میرزاجواد ناطق از مشروطه خواهان تبریز هم که به تأسّی از پدرش به مفکورۀ ناسیونالیسم فارسی گرا و باستان گرای ایرانی پیوسته بود؛ در کتاب «زبان آذربايجان و وحدت ملّي ايران» ضمن کوبیدن بر طبل آذری بازی؛ سخنان خود را با مدح زبان فارسی و تراشیدن قلمروهای تخیّلی برای این زبان آغاز می کند. ناصح ناطق در تخيّلات خود گسترة بسيار وسيعي از زبان فارسي را ترسيم مي‌كند، تا زمينه را براي نتيجه‌گيري خاصّ خود فراهم كند. وي در بارة قلمرو زبان فارسي مي‌نويسد:
     « روزگاري بود كه زبان فارسي يكي از شايع‌ترين زبان‌ها در پهنة گسترده‌اي از آسيا و حتّي در بخش كوچكي از اروپا مثلاً (يوگوسلاوي) بوده است ... »   (زبان آذربايجان و وحدت ملّي ايران، ناصح ناطق، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار (شماره 11)، چاپ اوّل، 1358، ص 17)
      می توان احتمال بی نصیب بودن ناصح ناطق از دانش جغرافیایی را پیش کشید و از این طریق در بارۀ این لاف زنی او سختگیری نکرد، لیکن ناصح ناطق آدم دنیادیده و جهان گشته ای بود و حتماً می دانست منتسب کردن سرزمین هایی بدان گستردگی به قلمرو زبان فارسی نسبتی با واقعیّت ندارد. بخصوص فارسی در اروپا حضوری نداشت و معقول نبود تدوین چند شرح بر کتب فارسی در بالکان که آن هم نتیجۀ حضور امپراتوری عثمانی در این ناحیه و دریادلی سلاطین ترک در مواجهه با زبان ها و فرهنگ ها بود؛ این همه موجب ذوق زدگی و استنتاجات نادرست گردد. باید اعتراف کنیم ناصح ناطق منصف تر از دیگر پیروان این مفکوره بوده و فارسی را یکی از زبان های رایج از یوگسلاوی تا ناکجای آسیا دانسته بود و گر نه برخی همفکران او فارسی را تنها زبان نواحی به آن بزرگی قلم داده بودند!

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/11/2021 11:21 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 9

      سعيد نفيسي دیگر شخصیّت پیرو این ناسیونالیسم منحط هم از معتقدان به جهانگیری زبان فارسی بود. او در سرآغاز كتاب «بابك خرم‌دين»؛ در بخش مربوط به «جنبش‌هاي ايرانيان» همچون ديگر باستان گرايان سراغ تخيّلات تاريخي مي‌رود و ضمن ترسيم قلمروي غير واقعي براي ايران؛ از شام تا كاشغر را قلمرو ايرانيان معرّفي مي‌كند و در اين بيان نادرست خود ضمن نفي و ناديده گرفتن تركان؛ اعراب را نيز مشمول محبّت خود قرار مي‌دهد و با دادن نسبت‌هايي چون: سوسمارخواري، بي‌خطي و بي‌دانشي، يك بار به نمایندگی از باستان گرایان اعراب می نوازد. وي مي نويسد:
      اگر با نظري دقيق و منصفانه بر تاريخ دوره‌اي كه ايرانيان در برابر تازيان ايستاده‌اند بنگريم؛ گويي همة مردم ايران از مرز شام گرفته تا اقصاي كاشغر همداستان و يك كلمه بوده‌اند و همه با يكديگر پيمان بسته بودند از هر راهي كه بتوانند اين گروه سوسمارخوار بي‌خط و دانش را نگذارند بر جان و دل ايشان فرمانروايي كند و زبان و انديشه و نژاد و فرهنگ و تمدّنشان را براندازد. »   (بابك، سعيد نفيسي، تهران، انتشارات عطّار، چاپ اوّل، 1384، صص 7 ـ 6)
      نفیسی مردم ساکن از مرز شام تا کاشغر را به کل ایرانی معرّفی می کند و البتّه ایرانی او مترادف با فارسی و گاه آریایی است، تا با تکیه بر این واژه اقوام تحلیلی زبان فلات ایران را در ذیل زبان فارسی جایگزین سازد. در اين اظهار نظر؛ سعيد نفيسي در آن واحد مرتكب چندين اشتباه يا دروغ فاحش مي‌شود. نخست اينكه قلمرو تركان را در خيالات خود به قلمرو ايرانيان مي‌افزايد. ديگر اينكه حاكميّت تركان در دوراني طولاني بر ايران را ناديده مي گيرد. سديگر اينكه علي‌رغم اقتباس خطّ عربي براي زبان فارسي، اعراب را بي‌خط معرّفي مي‌كند. چهارم اينكه لحن و لفظ بي‌ادبانه و غير منصفانه‌اي به كار مي‌برد. پنجم اينكه وي نيز به مانند ديگر باستان گرايان تنها با عرب و زبان عربي مشكل ندارد؛ وي با دين مبين اسلام هم مشكل دارد و شايد اساسي‌ترين مشكل او در همين نكته نهفته است.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/13/2021 9:18 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 10

      پوران فرخ زاد نویسندۀ کتاب «کارنامۀ به دروغ» نیز از جملۀ باستان گرایان بسیار تندرو دوران معاصر ایران به شمار می آید. این نویسنده نیز به مانند دیگر هم فکران خود کمابیش با مشکل جغرافیا و به همراه آن بی دقّتی در کاربرد واژه ها و مفاهیم دست به گریبان است. او در تعیین حدود قلمرو و قدرت پادشاهان باستانی ایران و نمایاندن بیش از حد واقعی آن، ید طولایی دارد.
      وی در کتاب مورد اشاره به کرّات حاکمیّت و نفاذ حکم هخامنشیان را به کلّ آسیا تعمیم می دهد و در دفعاتی پرشمار کوروش و داریوش را پادشاهان کلّ آسیا معرّفی می کند. در کتاب او با تعابیری چون «آقای آسیا»، «شاه آسیا»، «عقاب شرق» و «مسیحای تمام جهان» برای کوروش مواجه می شویم.
      فرخ زاد در کتاب خود در شرح حملۀ داریوش هخامنشی به اروپا نمونه ای از این تعمیم قدرت هخامنشیان بر کلّ آسیا را در معرض دید خوانندگان گذارده، می نویسد:
      « به رغم عظمت حمله ی ایران بزرگ به فرماندهی داریوش شاه که فرمانروای آسیا بود به اروپا و شکست اسکیت های اروپایی از او که بر روحیۀ  اسکیت های آسیایی، به ویژه شرقی ها تأثیرات منفی بسیاری گذاشت، این قوم هم در شرق، هم در شمال شرقی و شمال غربی از کانون های تشنّج دوران داریوش اوّل هخامنشی به شمار می آمدند ... میزان قدرت و توانایی داریوش اوّل در کشورداری به اندازه ای بود که نه تنها ایران در زمان او به اعلا درجۀ وسعت خود رسید؛ بل تمامی آسیا که از زمان کوروش کبیر زیر سلطه ی فرمانروایی هخامنشی بود به اضافه ی بخش های گسترده ای از اروپا هم در برابر شوکت او سر تسلیم فرود آوردند. »   (کارنامۀ به دروغ ـ جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر یونانی، پوران فرخ¬زاد، تهران، انتشارات علمی، چاپ اوّل، 1376، ص 57)
      ریش و قیچی تاریخ در قرن اخیر در دست باستان گرایان و کوروش بازان بوده، لیکن در نوشته های ایشان با وجود همۀ دروغ بافی ها قلمرو منتسب به سلسلۀ احتمالی هخامنشیان از قریب چهار میلیون کیلومتر مربع فراتر نمی رود. با این حساب معلوم نیست ایشان چگونه از انتساب آسیای قریب به چهل و چهار میلیون کیلومتر مربّعی به هخامنشیان سخن رانده؛ به آن هم رضا نمی دهند و از سر تسلیم آوردن بخش های گستردۀ اروپا در برابر هخامنشیان سخن می رانند!

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/14/2021 10:15 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 11

      پوران فرخ زاد در جای دیگری در ذکر ناهمگونی نوشته های مورّخان یونانی در بارۀ چگونگی روی کار آمدن داریوش؛ گریزی به اغتشاشات بعد از مرگ کوروش و تلاش مدّعیان برای رسیدن به فرمانروایی زده و با حسن استفاده از فرصت، کوروش را «آقای آسیا» و «عقاب شرق» معرّفی کرده؛ می نویسد:
      « آنان که از دیرباز بر سر دستیابی به قدرت با یکدیگر در رقابت های پنهان و آشکار بودند؛ سرانجام توانستند با بهره برداری از اغتشاشاتی که پس از مرگ جهانداری به توانایی و دانایی کوروش هخامنشی که آقای آسیا و عقاب شرق بود و به فرمانروایی رسیدن پسر او کبوجیه [کمبوجیه] که هیچ شباهتی به پدرش نداشت؛ در بخش های مختلف ایران به وجود آمد؛ در برابر یکدیگر در جهت ناتوان سازی دیگری دسیسه هایی را پی ریزی کردند. »   (کارنامۀ به دروغ ـ جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر یونانی، پوران فرخ زاد، تهران، انتشارات علمی، چاپ اوّل، 1376، ص 47)
      معلوم نیست چرا این آقای آسیا و عقاب شرق و جهاندار خردمند خانم فرخ زاد نتوانسته بود تدابیری بیندیشد که سرزمین لابد پنجاه میلیون کیلومتر مربّعی او، بعد از مرگش دستخوش اغتشاش و رقابت مدّعیان برای تصاحب تاج و تخت کوروش نگردد.
      حکومت و درباری را که بعد از مرگ یک پادشاه آن همه به هم می ریزد و تا مدّت ها شاهد رقابت مدّعیان ریز و درشت می گردد، تا در نهایت ظاهراً داریوش نامی با یک شبه کودتا و خون ریزی وسیع اختیار امور را در دست بگیرد؛ چگونه می توان حاکم کل آسیا و بخشی از اروپا نامید، یا آن را مالک تمدّنی پیشرفته و متّکی بر خردورزی دانست؟!

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/15/2021 8:20 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 12

      پوران فرخ زاد بعد از مشاهدۀ بهره مندی مردم ایران و دیگر سرزمین های متصرّفی از ثمرات حکومت لابد عادله و فاضلۀ کوروش و تشکیل اوتوپیای کوروشی در سرزمین پارس و املاک تابعه؛ دریغ دارد دیگر مردمان جهان را در این خوشبختی شریک نسازد! از این رو در جای دیگری بعد از شرحی در بارۀ «ذوالقرنین» و گردش تاریخی این به زعم خود «فرانام» از میترا تا فریدون و سپس کوروش؛ او را «مسیحای تمام جهان» نامیده می نویسد:
      « زان سپس این فرانام به کورش کبیر یا عقاب شرق رسید که به راستی بر شرق و غرب یا طلوع و غروب دنیای آن روزگار بال و پر گشوده بود و مسیحای شفابخش تمامی اقوام جهان بود. »   (کارنامۀ به دروغ ـ جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر یونانی، پوران فرخ زاد، تهران، انتشارات علمی، چاپ اوّل، 1376، ص  466)
      چنانکه ملاحظه می شود سلطۀ کوروش و هخامنشیان بر ایران و آسیا هم برای عطش باستان گرای معاصر ما افاقه نکرده و خانم فرخ زاد میل می کند سایۀ کوروش را این بار بر سر کلّ جهان بگستراند و بنی بشر را از مواهب حکومت هخامنشیان برخوردار سازد.
      پوران فرخ زاد بعد از این ادّعا می کند لقب ذی القرنین یا دارندۀ دو شاخ بعد از کوروش بر سر اسکندر ارومی که یک ایرانی بود، نشست. در نظر این نویسنده اسکندر ارومی برای زنده سازی دوبارۀ آیین مهری از ناحیۀ ارومیّه [اورمیه] قیام کرده؛ بر پایتخت هخامنشیان دست یافت و مورّخان یونانی به دغل سرنوشت او را به الکساندر مقدونی وصله زده؛ اسکندر یا اشکنتار ارومی را از نظرها ناپدید کردند!

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/16/2021 10:33 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 13

      پوران فرخ زاد در انکار وجود شخصیّتی به نام اسکندر مقدونی؛ آتش زدن تخت جمشید از سوی اسکندر را هم ساختگی دانسته و اعتقاد دارد اگر قرار بود داستان اسکندر مقدونی واقعی باشد؛ او باید به جای تخت جمشید، شوش را آتش می زد، زیرا شوش پایتخت جهان بود:
      « اگر انتقامی سیاسی می بایست اجرا گردد؛ شوش بیش از تخت جمشید مستحق این مجازات بود، زیرا شوش پایتخت جهان بود. آنجا بود که همه ی کسانی که با سیاست های شاه بزرگ تماس داشتند، برای تعظیم به آن می آمدند. »   (کارنامۀ به دروغ ـ جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر یونانی، پوران فرخ¬زاد، تهران، انتشارات علمی، چاپ اوّل، 1376، ص  352)
      در باب تاریخ زندگی، فتوحات اسکندر مقدونی و اقدامات او سؤالات و ابهامات بسیاری وجود دارد و تشکیک کنندگان در باب داستان اسکندر چندان هم بی حق نبوده اند، لیکن سخن ما در این بخش تفسیری است که خانم فرخ زاد به عنوان عضو و نماینده ای از گروه ناسیونالیست های باستان گرای ایرانی از «دنیا» دارند.
      ظاهراً فرخ زاد و گروه هم فکران او به پیروی از عادت عمومی پیروان این اندیشه در بر هم زدن مفاهیم و تعاریف دارای مقبولیت عامه و بنا کردن مفاهیم و تعاریف مبتنی بر تمایلات تاریخی ـ نژادی خود؛ فلات ایران و چند ناحیۀ متّصل به این فلات را کلّ دنیا فرض می کرده اند!!

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/17/2021 10:39 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 14

      ذبيح بهروز نویسندۀ کتاب « تقویم و تاریخ در ایران قدیم» نیز در زمرۀ پیروان تندرو ناسیونالیسم فارسی گرای ایرانی قرار دارد. او نیز به مانند پوران فرخ زاد از جملۀ تشکیک کنندگان در مسئلۀ اسکندر مقدونی و حملۀ او به ایران است و اعتقاد دارد سفر جنگی اسکندر مقدونی به ایران و هند در زمرۀ بزرگ ترین دروغ های تاریخ است. در نوشته های ذبیح بهروز هم رگه هایی از تعیین حدود غیرواقعی مرزهای سرزمینی و فرهنگی برای ایران باستان مشاهده می شود. او در رساله ای با عنوان «زبان ایران» نخست اقوام آریایی را سرچشمۀ دانش و هنر برای نوع بشر دانسته؛ می نویسد:
      « هميشه سرچشمة دانش و هنر در كشورهاي آريايي بوده و همواره ملل ديگر از كتاب‌هاي آنها ترجمه كرده و از هنرهاي آنها بهره‌مند مي‌شوند. »   (زبان فارسي در آذربايجان، ج 1، ص 138)
      ذبیح بهروز بعد از مدیون کردن ملل جهان به سرچشمۀ جوشان دانش و هنر آریایی، در گستردن بساط زبان فارسی در پهنۀ وسیعی از قارّۀ آسیا هم از هم فکران خود، عقب نمانده؛ فارسی را زبان مردمان از چین تا مصر می داند. او می نویسد:
      « با اينكه در مدّت سيزده قرن مردم ايران با عربي به دنيا مي‌آمدند، با عربي زندگي مي‌كردند، با عربي به گور مي‌رفتند، باز زبان فارسي از چين تا مصر زبان شرقيان بوده و چنانكه تاريخ به ما نشان مي‌دهد تمام نوشته‌هاي رسمي يك قرن پيش در تركيه و مصر و هند به اين زبان نوشته مي‌شده و ابن بطوطه در چين احتياجات خود را با فارسي رفع مي‌كرده است. »   (زبان فارسي در آذربايجان، ج 1، همان، ص 147)
      از بین رفتن کراهت و قبح دروغ در مکتب باستان گرایی و فارسی گرایی ایرانی، در کنار مرسوم بودن ادّعاهای بی سند و اتّخاذ روش داستان پردازانه و روایی به جای روش علمی و مستند در میان پیروان این مکتب، منشأ ادّعاهایی از این نوع است. این سبک از نوشتن به خوبی در این فراز از گفته های ذبیح بهروز قابل مشاهده است.

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel

بیلدیریش, [5/19/2021 10:10 PM]
✳️ ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و مشکل جغرافیا 15

      غلامعلی رعدی آذرخشي شاعر دوران معاصر و درگذشته به سال 1378 هم به‌سان ديگر شووينيست‌هاي افراطي در ايران در ذهن خود مرزهاي تخيّلي براي ايران و زبان فارسي ترسيم مي‌كند. او برای دوری از متهّم شدن به تقلّب؛ نوآوری را هم چاشنی کار خود می سازد و سرزمین های تازه ای برای قلمرو زبان فارسی کشف می¬کند. از نظر رعدی حدود شعر فارسي علاوه بر فلات ایران و غرب آسیا شامل چين و زنگبار هم مي‌شود.
      رعدی در شعری که عنوان «زبان فارسی و وحدت ملّی» را دارد و در بارۀ اهمیّت زبان فارسی و منکوب کردن زبان ترکی سروده شده؛ در بارۀ حدود زبان فارسی این گونه می سراید:
نيز بر شيراز و كرمان شعر قطران و همام
راه بـردي ، گاه هم تـا مرز چيـن و زنگبـار
      رعدي معتقد است در برابر قلمرو به این گستردگی فارسی، شعر تركي تا سركوچه هم نرفته است، چون فرهنگ ديرينه‌اي ندارد؛ آنچه هم كه دارد عاريتي است:
شعـر تركي كي زنـد پهلـو بـه شعـر پـارسي
كاين بود رستم ولي آن كمتر از اسفنديـار
شرق و غرب ار شد مسخر در خلافت ترك را
شعر ترك از زادگاه خـود نرفت اندر جـوار
شعـر تـركـان زادة ديـرينـه فرهنـگي نبــود
بود نـوزادي كه گشت از عاريـت‌ها نونـوار
      یعنی، آذرخشي واقعاً نمی دانسته كه با شعر هيچ جا را نمي‌شود گرفت و هيچ كس ‌به خاطر شعر دست و پاي كسي را نمي‌بوسد و همگان تنها بر قدرت احترام مي گذارند؟! در ادامۀ شعر هم خيالات بر رعدي آذرخشي مستولي مي‌شود، تا بگوید:
شعر ما تا شد خراسانش پس از اسلام مهد
رفت از چين تا به روم و از يمـن تا قندهار
(نقل از: از جلد 1 کتاب زبان فارسي در آذربايجان، از صفحات 332 تا 336)
      خدا بيشترش كند، ولي اگر فارسی واقعاً به سرزمین هایی که رعدی ادّعا می کند؛ رفته است، چرا اکنون در آن سرزمین ها از فارسی خبری نیست و اساساً رفتن یا نرفتن شعر یا زبان فارسی به اقلیمی، چه دخلی می توانسته به یک شاعر درجه سه آذربایجانی داشته باشد؟

✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel