نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی=2
بیلدیریش, [3/7/2021 9:06 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 26
نفیسی در نوشته های خود در کنار ابراز محبّت به ارمنیان، به قوم یهود نیز روی خوش نشان می دهد و در نوشته های خود با ضرورت یا بدون ضرورت یادی از یهودیان می کند. او وقتی از ریاست ریش سفیدان در خانواده ها یا عشیره های آریایی و توام بودن ریاست روحانی و جسمانی در میان ایشان سخن می گوید؛ بلافاصله یادش می افتد که: «مهاجران یهود هم این کار را کرده اند و مشایخ یهود کم کم به مقام پیغمبری نیز رسیدند. (تاریخ اجتماعی ایران در دوران پیش از تاریخ و آغاز تاریخ، سعید نفیسی، به اهتمام عبدالکریم جربزه دار، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1384، ص 38)
وقتی که از ضرورت یاری گرفتن از راهنمایان آزموده برای تأمین زندگی خود در نواحی جدید متصرّفی از سوی آریاییان یاد می کند، بلافاصله به خاطر می آورد که: «حکومت طوایف اسرائیل نیز چنین بوده است.» (همان، ص 399) او در توصیف تمدّن های موجود در ناحیۀ زاگرس ضمن اذعان به وجود چادرنشینان در این منطقه و سکوت در باب نژاد و زبان آنها بزرگواری کرده و بی هیچ قرینه و سندی نسبت نادانی و غارتگری را نثار ایشان می سازد و در نهایت با اشاره به وجود حکومت پدرفرزندی در میان ایشان به یکباره و بی هیچ ضرورتی مرغ روحش تا سرزمین یهودیان پر می کشد که: « این حکومت پدر نسبت به فرزند است و همان اصولی است که در تمدّن یهود هم بوده که پیرمردان همیشه بر سایر افراد ریاست داشته اند. » (همان، ص 80)
او حتّی به روایات دست ساز در تورات در باب کوروش یا نامیده شدن بهمن به نام کوروش در کتاب مقدّس یهودیان هم روی خوش نشان می دهد. (همان، ص 190)
نفیسی حتّی در موقع بیان داستان همای دختر اسفندیار و همسر او و شرح بارداری همای از پدرش و به آب انداختن فرزند از سوی همای و بیان سرانجام کار، لازم می بیند گریزی به شباهت داستان با واقعۀ حضرت موسی بزند: « اینکه همای پس از زادن پسر، آن را در صندوقی گذاشت و به آب انداخت و گازری آن کودک را گرفت و پرورد؛ پیداست از اینجا پیدا شده است که نام داراب را مرکّب از «دار» به معنی دارنده و آب پنداشته اند وانگهی از یک طرف داستان زادن موسی را که در آیین یهود است به یاد می آورد. » (همان، ص 193)
البتّه نفیسی در ادامۀ مطلب مثال های مشابه دیگری از سرنوشت داراب از برخی اقوام غیر یهود هم می آورد، لیکن اشاره به مثال قوم یهود در صدر همۀ اقوام کمابیش نشان از همان تعلّق خاطر به یهود و صهیونیسم دارد. وی در سفر به اسرائیل هم با ذوق زدگی خاصی با سرودن منظومه ای زبان به ستایش از یهودیان و دفاع از اشغال این سرزمین از سوی آن مهاجران گشود.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/8/2021 8:39 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 27
روس ها هم بهره ای از قلب رئوف نفیسی دارند. سپاهیان و دولت روسیّه در فرازهای بسیاری از نوشته های نفیسی در کتاب «تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران دورۀ معاصر» صلح طلب معرّفی می شوند. حتّی روس های مهربان و صلح طلب قصد دارند بخشی از سرزمین های اشغالی ایران را برگردانند، لیکن جنگ طلبی فتحعلی شاه و عباس میرزا آنها را از این اقدام خیر بازمی دارد!!
نفیسی به ملایمت روس ها و علاقۀ آنها به پس دادن برخی نواحی متصرّفی به ایران اشاره می کند (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 2، ص 79) امّا در بارۀ پس ندادن آن برخی نواحی در طول سیزده سال آتش بس بعد از جنگ اوّل ایران و روس حرفی نمی زند.
او بر جنگ طلبی دولت ایران در برابر روسیّه اصرار می ورزد (همان، ص 111) و این جنگ طلبی را به عباس میرزا هم نسبت می دهد. (همان، ص 115)
نفیسی شکست های نخستین روس ها از ایران در آغاز جنگ دوم را ناشی از غافلگیر شدن روس ها و نه مثلاً دلاوری و حماسه سازی نیروهای ایرانی می داند (همان، ص 124) نفیسی قرائت و قضاوت منابع روسی در بارۀ جنگ های ایران و روسیّه را معتبرتر از منابع ایرانی دانسته (همان، ص 119) و حتّی در این راه نوشته های پاسکیه ویچ فرمانده سپاه روسیّه در جنگ دوم با ایران را جالب ترین و معتبرترین سند از جنگ های ایران و روسیّه می داند (همان، ص 129)
جالب است که در توصیف وقایع جنگ؛ بخصوص جنگ دوم، نفیسی جنگ را از نگاه و دیدگاه روس ها توصیف می کند؛ به گونه ای که اگر کسی نداند این توصیفات نوشتۀ یک مورّخ ایرانی است، گمان می برد که او یک همراه و گزارش نویس جنگ است که دوش به دوش فرمانده سپاه روس حرکت می کند و اتّفاقات جنگ را ثبت و ضبط می کند.
همۀ این ستایش ها و اظهار علاقه ها به گیلک و دیلم و کرد و افغان و ارمنی و گرج و یهود و روس در حالی بر قلم نفیسی جاری می گردند که خوانندۀ آثار او در حسرت یک جملۀ محبّت آمیز از او نسبت به هم وطنان ترک و مدافعان ایرانی در برابر سپاه متجاوز و توسعه طلب روس می ماند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/9/2021 7:53 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 28
عرب ستیزی هم از ویژگی های عمومی ملّی گرایان و فارسی گرایان افراطی روزگار معاصر ایران می باشد. این ستیز اگرچه در مقایسه با مراتب دشمنی این گروه با ترک و زبان ترکی در رتبۀ پایین تری جای می گیرد، لیکن به حدّ کافی از تلخی و گستاخی بهره دارد. نفیسی هم از این قافلۀ ستیز و گستاخی عقب نمانده و در فرازهایی از نوشته های خود این سجیّۀ عمومی باستان گرایان ایرانی را آشکار می سازد.
او در مقدّمۀ کتاب «بابک خرّم دین» ضمن اظهار کراهت از حمله و استیلای اعراب بر ایران نمونه ای از دیدگاه خود در بارۀ قومیّت عرب را آشکار می سازد. (بایک خرم دین، سعید نفیسی، تهران، انتشارات عطّار، چاپ اوّل، 1384، صص 7 ـ 5) نفیسی در این نوشته، ضمن تلاش برای توجیه شکست فاحش ساسانیان از اعراب مسلمان، آنها را با توصیف «یک مشت مردم سراپا برهنۀ بیابان گرد اشترسوار» می نوازد.
به طور معمول در آثار حماسی پدیدآورندۀ اثر می کوشد با پر و بال دادن به دشمن و قوی نشان دادن او، اهمیّت پهلوانان و نیروهای خودی در غلبه بر چنین دشمنی را بیش از حدّ معمول آن به نمایش گذارد، ولی نویسندگان باستانگرای معاصر ما به خاطر نداشتن انسجام فکری و عقلانیّت کافی، به جای چنین کاری، از دشمن خود موجودی حقیر، کم ارزش، ضعیف و غیرقابل اعتنا ترسیم می کنند و متوجّه نیستند که با خوار شمردن دشمن و اعتراف به شکست قوم خود در برابر این دشمن زبون، خود و نیاکان خود را به خاطر شکست در برابر چنین دشمنی کوچک و ناتوان جلوه می دهند
این نگاه تحقیرآمیز نسبت به اعراب در فرازهای دیگری از نوشته های نفیسی هم خودنمایی می¬کند. از نظر باستان گرایان تندروی مانند نفیسی بین حملات متعارفی که در گذشته برای تصرّف سرزمین ها صورت می گرفت؛ با حملۀ سپاه اسلام تفاوتی وجود ندارد و همۀ مهاجمان به ایران به یک اندازه ناپاک هستند:
« در ماه صفر سال شانزدهم هجرت (637 میلادی) پس از آنکه هشتاد و هفت سال از بنای کاخ سفید یا ایوان خسرو گذشت؛ سپاه تازی هنگام تسخیر ایران به فرماندهی سعدبن ابی وقاص در زمان خلیفه عمر بن خطّاب شهر تیسفون را تصرّف کرد. ایوان خسرو در همان روز تصرّف به پای بیدادگران آلوده شد.» (تاریخ تمدّن ایران ساسانی، صص 123 ـ 122)
در کنار بی انگیزگی نیروهای ساسانی و شاید ادارۀ نامناسب جنگ از سوی سرداران ایرانی، یک عامل مهم مورد اشارۀ اظهار نظرکنندگان در بارۀ علل پیروزی اعراب بر ایران، ایمان و اعتقاد نیروهای مسلمان، وجود روحیّۀ فداکاری در میان ایشان و باور آنها به حقانیّت راه خود بوده است. این نیروهای مهاجم حامل یک دین تازه و رحمانی است که در اثر کهنگی آیین زرتشتی و فقدان اعتقاد قلبی پیروانش به آن آیین، جای خود را در باور مردم می یابد و جانشین دیانت زرتشتی می گردد.
بر همین اساس و با لحاظ کردن اینکه اسلام از آن دوران تا امروز به جزئی مهم و جدایی ناپذیر از هویّت مردم ایران بدل گشته است، بخشی از نویسندگان که حتّی با دین اسلام هم سر سازگاری ندارند برای رعایت اعتقادات مردم، در توصیف این بخش از تاریخ ایران محتاطانه عمل می کنند و می کوشند از ادبیّاتی قابل دفاع در بارۀ هجوم اعراب به ایران بهره بگیرند، لیکن نویسندگانی از نوع نفیسی بر پایۀ نژادپرستی کور و بی منطق، چشم خود را بسته و دهان خود را بازمی کنند و هر چه آنچه در طبلۀ حماقت و بلاهت خود دارند؛ بیرون می ریزند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/11/2021 8:45 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 29
سعید نفیسی در ادامۀ همین بخش نسبت «تاراجگری» را هم به خاطر تکه تکه ساختن فرش بهارستان، نثار سپاه اعراب می سازد و می نویسد:
« همان بهارستان کسری را سپاهیان تازی خواستند به تاراج ببرند و چون بردن آن به یک جا ممکن نبود و هر کسی سهمی می بایست، در حضور خلیفۀ دوم با دشنه و کارد آن را از هم گسیختند و به هر تاراجگری پاره ای از آن سهم رسید. » (تاریخ تمدّن ایران ساسانی، سعید نفیسی، به اهتمام عبدالکریم جربزه دار، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، 1384، ص 123)
اگر چنین فرشی در ابعادی که نفیسی ادّعا می کند؛ واقعاً وجود داشته، آن را حداکثر به چند تکه می شد تقسیم کرد تا هر کدام از نیروهای پرشمار سپاه عربی بهره ای از آن ببرند و حتّی سهمی هم به غایبین عرب برسد. نفیسی با گستاخی تمام مولای متّقیان امام علی بن ابی طالب (ع) را هم در این تاراجگری سهیم ساخته و ادّعا می کند امام اوّل هم سهمی از فرش بهارستان حاصل کرد و آن را به شصت هزار درم و به حساب نفیسی به سیصدوشصت هزار ریال زمان نفیسی فروخت!! (رک. تاریخ تمدّن ایران ساسانی، ص 123)
از طرف دیگر متون پهلوی نوشته شده در دوران اسلامی برای هیچ فارسی زبان و فارسی دانی حتّی استادان زبان و ادبیّات فارسی قابل خواندن و فهم نیست و فارسی دری و پهلوی دو مقوله و دو زبان جدا از هم هستند. با این وصف معلوم نیست طوایف باستان گرا این همه واژۀ فارسی دری از قبیل: فرش بهارستان، شهربانو، درفش کاویان، ترنج زر، همک دین (کسی که همۀ دین را می داند.)، بامداد، سگساران، سرکش (نام یک نوازندۀ عصر ساسانی) و غیره را از کجا آورده و به ریش زبان پهلوی عصر ساسانی بسته اند!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/12/2021 9:35 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 30
در روزهایی که در محافل ادبی ایران، بین طرفداران شعر نو و هواداران شعر قدیم مبارزه شدّت گرفته بود و گاهی مواقع اظهارنظرها مختلف و متناقض بود؛ از نفیسی خواسته شد که نظریّۀ خود را در این باره ابراز دارد. او ضمن بحث مفصّل و ارائۀ دلایلی به نتیجه گیری در بارۀ نکات مورد نظر خود، شعر عروضی و شعر نو می پردازد و بعد در مقایسۀ بین این دو نوع شعر می گوید:
« به خلاف گفتۀ عروضیان شعر عروضی فارسی تقلید از شعر عرب و عروض زبان فارسی تابع عروض عرب نیست. اگر بخواهیم به سابقۀ شعر و قدمت تمدّن رجوع کنیم، لابد آنکه دیرتر شعر گفته از آنکه زودتر شعر گفته است؛ تقلید گرده و در این تردیدی نیست که تمدّن و فرهنگ ایران قرن ها پیش از تمدّن و ادب عرب پیداشده است. با این دلایل ثابت شد که نه قافیه و نه وزن عروضی شرایط اوّل و اساسی شعر فارسی نبوده است و ایرانیان قرن ها شعر بی وزن عروضی [!] و بی قافیه سروده اند و کسانی را که امروز شعر نو می گویند؛ نباید ملامت کرد. » (پژوهشگران معاصر ایران، هوشنگ اتّحاد، تهران، فرهنگ معاصر، چاپ دوم، 1387، ج 4، ص 383 ـ منبع اصلی: نفیسی 1332:ص 21)
معلوم نیست نفیسی با اتّکا به کدام منابع و کدام آثار شعری باقیمانده از ایران باستان چنین ادّعایی را بر قلم جاری می سازد؟ تقریباً همۀ کتب مربوط به علوم ادبی موجود در ایران و قلمرو اسلامی در دوران پس از اسلام تحت تأثیر اعجاز ادبی و لغوی قرآن کریم تدوین گشته اند و امروزه هیچ اثر مربوط به علوم بلاغی از دوران پیش از اسلام ایران به یادگار نمانده تا بتوان بر پایۀ آن در بارۀ بود و نبود عروض یا دیگر علوم ادبی در دوران ایران پیش از اسلام اظهار نظر کرد.
شواهد محدود و مختصری راجع به وجود شعر در عصر قبل از اسلام وجود دارد، لیکن ادّعای مدیون نبودن شعر فارسی به عروض عربی، بلکه مدیون بودن شعر عربی به عروض فارسی حکم دمیدن سرنا از سر گشاد آن را دارد و ادّعای فردی و شفاهی بی بنیان نفیسی تنها سند صدور این حکم می باشد. نفیسی برای اقناع خواننده، او را به ناکجاآباد احاله کرده و تقدّم تمدّنی ادّعایی قوم فارس نسبت به عرب از نظرگاه خود او و هم فکرانش را دلیل کافی برای مرهون بودن شعر عربی بر شعر ایران باستان تلقّی می کند.
صدور این حکم ریشه در خودبزرگ بینی افراطی و تصویر تخیّلی و آرمانی است که نفیسی و هم فکران او از تمدّن پیش از اسلام ایران دارند. این نوع اظهار نظر را باید در زمرۀ عادت نفیسی به دریافت های منحصر به فردی دانست که به قول عبدالحسین زرین کوب مغایر دریافت های همگانی بوده است.
گناه زبان عربی در نظر ناسیونالیست های فارسی گرا و باستان گرای ایرانی همانند گناه ترک در ایران بود. همان گونه که ترک هم ایران را حفظ کرد و در ارتقاء فرهنگی و تمدّنی آن کوشید و هم بدهکار همیشگی شووینیست های معاصر شد؛ زبان عربی نیز هزاران کلمه به همراه علوم بلاغی و سرمشق های ادبی و قوالب شعری را به فارسی بخشید و با این وجود بدهکار نفیسی و شرکای او شد!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/13/2021 10:25 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 31
ترکی ستیزی در نوشته های سعید نفیسی
خواننده در مطالعۀ نوشته های سعید نفیسی با مضامین متنوّع و متعدّدی مواجه می گردد. از میان این مضامین گوناگون دو مضمون آریایی ستایی و ترکی ستیزی بیش از دیگر جنبه های اندیشه و نگاه نفیسی نظر خواننده را به خود جلب می کند. می توان ترکی ستیزی نفیسی را یک ستیز همه جانبه نام نهاد. او در دشمنی با ترک و ترکی هیچ مرزی را قبول ندارد و هیچ محظور اخلاقی یا الزام هم وطنی، مانعی برای اظهارات تند او علیه ترک و زبان ترکی ایجاد نمی کند.
نفیسی گذشته از بدگویی از قومیّت ترک، به بدگویی از دول ترک هم برمی خیزد و از آنجا که خود مؤلّف تاریخ عصر قاجار بوده، همان نگاه ترکی ستیزانه را علیه خاندان و سلسلۀ قاجار هم جاری می سازد و در این راه آن قدر تند می تازد که کارش به ستایش از روس و اقوام ایرانی دارای تمایلات جدایی خواهانه از ایران ختم می گردد و در مواقع نادری هم به ستایش از انگلیس یا تلاش برای مکتوم نگاه داشتن اقدامات آن کشور علیه ایران می انجامد. منازعۀ نفیسی با ترکان را می توان به سه حوزۀ ترکی ستیزی عمومی، قاجار ستیزی و عثمانی ستیزی تقسیم کرد.
نفیسی کتابی با عنوان «تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر» دارد. ظاهراً نخستین چاپ آن در تابستان 1335 شمسی اتّفاق افتاده است. او انگیزۀ دیگر خود در تدوین کتاب در بارۀ آن دوره از تاریخ ایران را پیوستگی و تأثیرگذاری مستقیم وقایع آن دوران در حیات سیاسی و اجتماعی ایران در روزگار حیات خود می داند و از همین رو سخن خود را از تاریخ قاجارها آغاز می کند.
او کتاب خود را با ذکر منابع داخلی و خارجی تاریخ قاجاریّه آغاز می کند و بعد از تذّکراتی چند در بارۀ برخی منابع و لزوم برخورد محتاطانه با برخی منابع خارجی، گفتگو در بارۀ نژاد قاجارها را مدخل سخن خود در باب تاریخ آن دوره قرار می دهد. نفیسی در این بخش ضمن اشاره به نژاد «اورال آلتایی» و حضور ترک و مغول در این تقسیم بندی نژادی، به ضرورت تفکیک ترک از مغول هم اشاره می کند و به نقل از برخی که هیچ نامی از آنها نمی برد؛ ترکان را شعبه ای و آن هم یکی از شعب اصلی نژاد آریایی یا هندواروپایی یا هندوایرانی معرّفی می کند! (رک . تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 6)
نفیسی نگاهی تأییدآمیز به این ادّعا کرده و اظهار می دارد: ترکان نهصد سال پیش از مغولان و از حوالی قرن پنجم میلادی در تاریخ ایران خودی نمایانده اند. (رک . همان، ص 6) او از ارتباط و اصطکاک هفتالیان در شرق و خزرها در غرب دریای خزر با ساسانیان به عنوان نخستین ارتباطات ترکان با ایران و تاریخ ایران یاد می کند. این نویسنده با اشاره به پیدایش مغولان در تاریخ ایران در پایان قرن ششم هجری و سپس جهانگیری های چنگیز ادّعا می کند، بعد از فتوحات و قدرت نمایی های بسیار چنگیز، بسیاری از ترکان و مخصوصاً ترکان ساکن در ایران و ترکیّۀ امروزی افتخار را در آن دانسته اند که خود را از نژاد مغول و از بازماندگان چنگیز بشمارند! (رک. همان، ص 6)
نفیسی امیرتیمور را هم در این تفاخر به مغول بودن سهیم می سازد، لیکن خود به طور قطع و یقین از انتساب تیمور گورکانی به ترکان ازبک سخن به میان می آورد. او این نکته را پیش زمینه ای برای اشاره به انتساب قاجاریان به مغول ها قرار می دهد و انتساب این خاندان به مغول ها، چه به دلخواه خود ایشان و چه بر اساس سنّت رایج پیش از آن در میان تاریخ نویسان را رد کرده و چنین انتسابی را هم از نوع همان عادت رایج می داند و خودش با اطمینان از ترک بودن قاجاریّه سخن به میان می آورد.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/14/2021 7:10 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 32
نفیسی در کتاب «تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار» مبحثی با عنوان «آمدن طوایف ترک به ایران» می گشاید و قرن چهارم هجری را سرآغاز حرکت ترکان به سوی ایران و ارتباط آنها با ایرانیان اعلام می کند. بنابر نظر او ترکان غز که در سواحل رود جیحون می زیسته اند؛ اندک اندک به طرف جنوب متمایل شده و نخست خوارزم و سپس ناحیۀ گرگان را گرفته و کم کم بومیان و سکنۀ قبلی آن مناطق را از اوطان خود رانده اند. او سپس به حرکت ترکمانان سلجوقی به ایران سخن به میان آورده و از سکونت آنها در نواحی ترکمنستان امروزی و گرگان سخن می گوید.
نفیسی همچنین به قدرت یافتن و تأثیرگذاری ترکان ازبک نیز اشاره ای می کند تا از این طریق سرچشمه های حضور ترکان در ایران را بر اساس نظرگاه خاصّ خود تبیین کند. از نظر نفیسی ترکان غربی و ساکن در غرب دریای خزر و شمال آذربایجان هم سهمی در این حضور قومیّت ترک در ایران ایفا کرده اند و طوایفی چون بیات و افشار و بایندر و سالور و ... که از جمع خزرها و بلغارها و قبچاق ها منشعب گشته بودند؛ وارد فلات ایران گردیده اند!!
نفیسی برای گسترش تأثیرگذاری ترکان در ایران و قلمرو اسلامی، سهمی هم برای خلفای عبّاسی در نظر می گیرد. از نظر او خلفای بغداد پس از دستیابی بر قلمرو وسیع اسلامی؛ به دلیل دوری از تمدّن جهان [!!] قدرت ادارۀ این قلمرو وسیع را نداشته اند، به پیروی از رسم معمول روزگار تصمیم گرفتند با استخدام نیروهای مزدور و زرخرید حوایج نظامی خود را برآورند. از همین رو از اوایل قرن سوم هجری مزدوران و سربازان زرخریدی از گیل ها و دیلم ها و سپس کردها به استخدام خود درآوردند تا با تکیه بر قدرت آنها امپراتوری وسیع خود را اداره کنند، لیکن این نیروها و فرماندهان ایشان در اوایل قرن چهارم با احساس قدرتی که کرده بودند؛ قیام نموده و قدرت خلفا را محدود ساختند و تنها یک موقعیّت تشریفاتی و دینی برای خلفا باقی گذاردند.
به عقیدۀ نفیسی این اقدام اقوام اصیل ایرانی [!!] بر خلفا گران آمد و آنها برتری اقوام مورد اشاره و استقلال یافتنشان را برنتابیدند و در پی تکیه بر ترکان و به خدمت گرفتن ایشان برآمدند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/15/2021 10:21 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 33
به اعتقاد سعید نفیسی خلفای عبّاسی به دنبال یافتن تکیه گاه دیگری به جز اقوام اصیل ایرانی بودند! این قوم و تکیه گاه جدید از نظر نفیسی ترک ها بوده اند:
« نافرمانی ها و سرکشی های دیلمان و گیلان و کردان خلفای بغداد را بدان واداشت مردمی دیگر را که جنگی و دلاور و در ضمن فرمانبردارتر و رامتر و اگر درست بخواهید از حسّ ملیّت بیگانه تر و از تمدّن و شهرنشینی که لازمۀ آن دوستداری زادگاه نیاکانست دورتر باشند؛ بکار بکشند و خطرهای گوناگون این طوایف ایرانی را بجان نخرند. در جهان متمدّن آن روز جز ترکان مردم دیگری نبودند که این شرایط دریشان باشد. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 11)
نفیسی نمی گوید از کجا به مراتب فرمانبرداری و اطاعت افزون تر ترکان در برابر خلفا پی برده است. حتّی نمی گوید چگونه به دوری ترکان از حسّ ملیّت و تمدّن و شهرنشینی ترک ها واقف گشته است. او برای گیل ها، دیلم ها و کردها شرایط زندگی مشابهی با ترکان ترسیم می کند و کمابیش هر سۀ آنها بخصوص کردها را دارای زندگی شبانی و گله داری معرّفی می کند و حتّی کلمۀ کرد را مترادف با گله چران و رمه می داند، لیکن معلوم نمی کند چگونه این اقوام ایرانی با داشتن شرایط مشابه زندگی با ترک ها دارای حسّ ملیّت، متمدّن و شهرنشین از آب درآمده اند و ترک از این مواهب بی بهره مانده است؟!
به دلیل گیجی و گولی معمول در میان ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی که نفیسی هم بهره ای از آن صفات دارد؛ نکات متناقض چندی در این بخش از اظهارنظرهای او مشاهده می شود. او از یک طرف ادّعا می کند خلفای بغداد از 132 قمری که بر سر کار آمدند تا بیش از هشتاد سال هنور به آن درجه از تموّل نرسیده بودند که سرباز زرخرید داشته باشند (همان، ص 8) و این بدان معنا بود که سربازان زرخرید گیل و دیلم و کرد را هم به خدمت نظامی خود درنیاورده بودند؛ از طرف دیگر می گوید روی آوردن عباسیان به ترکان در اوایل قرن سوم در عهد معتصم؛ یعنی، همان هشتاد سال بعد از روی کار آمدن خلفای عبّاسی؛ نتیجۀ سرکشی و نافرمانی اقوام ایرانی گیل و دیلم و کُرد بوده، که از وفاداری فاصله گرفته و به طغیان و ادّعای حکومت و استقلال روی آورده بودند!
اگر خلفا هنوز آن قدرت و تموّل را نداشتند که اقوام ایرانی را به خدمت بگیرند؛ چگونه به نافرمانی و بی وفایی آنها پی بردند، تا ناچار شوند در ربع اوّل قرن سوم سربازان ترک را جایگزین سربازان به زعم او ایرانی کنند؟!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/16/2021 7:25 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 34
سعید نفیسی در توضیح بیشتر علل روی آوردن خلیفۀ عبّاسی به ترکان هم می نویسد:
« هشتمین خلیفۀ عبّاسی ابواسحق محمّدالمعتصم بالله پسر هارون الرّشید که از 16 رجب 218 تا 18 ربیع الاوّل 227 خلافت کرده است، پس از آنکه هشتاد سال پدرانش آن چاره جویی ها را کرده بودند؛ سرانجام بترکان متوسّل شد و چون مادرش هم کنیز ترک بود؛ خون ترک بیشتر وی را برین کار برانگیخت و هشت هزار یا بگفتۀ دیگر هجده هزار ترک را خرید و بدین گونه سپاهی از ترکان زرخرید فراهم کرد که پشتیبان خلافت او و رقیب دیلم و گیل و کرد باشند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، صص 12 ـ 11)
سایقۀ حضور ترک در وقایع سیاسی و نظامی عراق عرب و حول و حوش خلافت جلوتر از زمانی است که آقای نفیسی اشاره می کند. حتّی ردّپای ترک در واقعۀ کربلا در سال 61 هجری وجود دارد. چنین ردّ پایی در همان قرن دوم هجری در دربار معتصم، واثق و متوکّل عبّاسی هم به چشم می خورد و شخصیّت ها و سپاهیان ترک در نیمۀ دوم قرن دوم هجری در دربار خلیفه حضور فعال و مؤثّری دارند و انتساب حضور ترکان در مرکز خلافت عباسی و قلمرو اسلامی در اوایل قرن سوم یا چهارم حاصل بی دقّتی ها و غرض ورزی های معمول سعید نفیسی به شمار می آید.
نکتۀ دیگر اشارتی است که نفیسی در بارۀ مادر معتصم بر قلم رانده و او «کنیزک ترک» خطاب می کند. به طور معمول و معقول همسران سلاطین و خلفا کمابیش حکم ملکه و عقیله و خاتون را دارند، لیکن در اعتقاد یک بام و دو هوای ناسیونالیست های معاصر ایرانی این قاعده هم به سان دیگر قواعد در مواجهه با ترک رنگ می بازد و همسر خلیفه و مادر خلیفۀ تالی به کنیز آن هم با پسوند «ک» تحقیر بدل می گردد.
نفیسی و نویسندگان هم مسلک او از یک واقعۀ جعلی به نام «شهربانو» کلّی کمالات برای ایرانی های مورد نظر خود می تراشند. شهربانویی که در صورت واقعی فرض کردن این حکایت، به عنوان اسیر و برده از مداین برده شده است، بانویی اصیل، زیبا، مؤقّر و محترم که رشک رجال عرب را برانگیخته بود؛ معرّفی می گردد و در این راه تا آنجا پیش می روند که سیادت ایرانیان را هم به او منسوب کرده و ادّعا می کنند ایرانیان سیّد فرزندان همین شهربانویی هستند که به نکاح امام حسین (ع) درآمده و از طریق فرزندان حاصله از این وصلت نسل سادات ایرانی بنیان گذاشته شده است!
بر پایۀ منطق و استدلال کج مدار ناسیونالیست های ایرانی همسر ترک خلیفۀ عباسی «کنیزک» معرّفی می شود و اسیر و کنیز پهلوی زبان تا آنجا ارتقاء پیدا می کند که جز امام حسین (ع) کسی سزاواری وصلت با وی را ندارد!!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/17/2021 7:03 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 35
نفیسی برای توجیه حضور ترکان در عراق و قطع علاقۀ آنها از ترکان شمال شرق ایران هم حدس و آرمان خود را دستمایۀ نتیجه گیری قرار داده؛ می نویسد:
« هر چند که تاریخ نویسان درین زمینه بحثی نکرده اند، امّا قطعاً این ترکانی که ببغداد رفته و بدین گونه مسلّح شده اند و لشکری فراهم کرده اند؛ می بایست از ترکان غربی باشند که هنوز در آن سوی کوههای قفقاز میزیسته اند، زیرا که راهشان بعراق نزدیک تر و بازتر بوده و درین زمان ما مطلقاً اثری از ترکان در مرکز و مغرب ایران نمی بینیم و بدین گونه ممکن نیست ترکان شرقی ببغداد رفته باشند، زیرا که قطعاً می بایست از راه ایران رفته باشند و کمترین اثری ازیشان درین زمان در ایران دیده نشده است.» (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 12)
نفیسی در اینجا آرمانی و نگاه شبه ایدئولوژیک خود را پایۀ استنتاج قرار می دهد و با تکیه بر تاریخ آریایی محور و ترک ستیز از پاک بودن ایران از ترکان تا قرن پنجم سخن می راند. با این نگاه او ناچار می گردد برای رفع تناقض بین حضور ترکان در عراق و پاک بودن ایران از ترکان، راه تازه ای بیابد و ترکان ساکن در حوالی خلافت بغداد را به ترک های ساکن در غرب خزر منتسب کند.
او در این را دو نکته را بی جواب می گذارد:
نکتۀ اوّل شباهتی است که بین اسامی ترکان ساکن در عراق با ترکان شمال شرق ایران وجود دارد و قاعدتاً باید اثبات کنندۀ امری مغایر نظر نفیسی باشد. نکتۀ دوم قطعی بودن حضور ترکان شرق در حول و حوش خلافت بغداد است. در این باره روشن ترین و غیرقابل انکارترین نمونه افشین و نیروهای ترک تحت امر او هستند که حتّی نویسندگان هم مرام نفیسی هم راهی برای تشکیک در این امر ندارند.
می توان برای مسبوق به سابقه بودن حضور ترکان در صفحات غربی ایران، نکتۀ سومی هم افزود. برخی منابع عربی از قبیل «التّیجان فی ملوک حمیر» از «عبید بن شریه» بر سکونت و بومی بودن ترکان در آذربایجان و مضافات آن صحّه می گذارند و در این راه با صراحت و شفّافیّت لازم سخن می گویند، تا از این طریق راهی برای انکار سکونت ترکان در سرزمین های اصلی ایران از گذشته های دور باقی نماند.
منابع فارسی از قبیل تاریخ طبری و تاریخ بلعمی نیز همین نکته را به نقل از کتاب التّیجان نقل کرده اند. محمّد عوفی در کتاب «جوامع الحکایات و لوامع الرّوایات» در هنگام «ذکر خلافت عمر بن عبدالعزیز» که از سال 99 تا 101 هجری ادامه داشته، از قیام بیست هزار ترک در آذربایجان خبر داده است. (رک. آذربایجان در سیر تاریخ، رحیم رئیس نیا، تبریز، انتشارات مبنا، چاپ سوم، 1379، ج 2، صص 904 ـ 903) مندرجات تاریخ بیهقی هم از حضور گستردۀ ترک در نواحی نیمۀ شرقی ایران و سپس حرکت گروه هایی از ایشان به نواحی داخلی و شمال غرب ایران در اوایل قرن پنجم خبر می دهد و زین الاخبار گردیزی زبان ترکی را در دهان بهرام گور می گذارد. با این اوصاف راه چندانی برای باور ادّعای بی بنیان نفیسی باقی نمی ماند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/18/2021 7:06 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 36
نفیسی از کار معتصم عباسی در به خدمت گرفتن ترکان به عنوان بازوهای نظامی خود اظهار نارضایی می کند و عقیده دارد این کار او برای ایران گران تمام شد و مصیبتی برای ایران پدید آورد که تا همیشۀ تاریخ گریبان ایران را رها نخواهدکرد:
« این کار معتصم در ایران انعکاسی پیدا کرد که بزیان مطلق ایران بود و چندی بعد یک باره و تا جاودان سرنوشت ایران را دگرگون کرد و جریان تاریخ این سرزمین بلادیده و رنج کشیده را تغییر داد. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 12)
مقصود نفیسی از زیان مطلقی که عارض ایران شد، همان اعتقاد نادرست و سرشار از تناقض ترک ستیزان ایران در باب ترکی شدن زبان بخشی از مردم ایران در اثر مهاجرت ترکان به فلات ایران بوده است.
این امر به خوبی نشان می دهد که درد این قبیل نویسندگان کشور، ملّت، سرزمین و موجودیّتی به نام ایران نیست و آنها از میان همۀ اقوامی که در این سرزمین زیسته یا به آن مهاجرت کرده اند، تنها یک قوم و یک ائتنیک را برحق و صاحب حق آب و گل می دانند و آن هم قومی است که در لسان این گروه از آن به آریایی یا هندو ایرانی و تعابیر مشابه یاد می گردد و قوم فارس وارث آن گروه های نژادی و زبانی معرّفی می شود.
جالب این است که همین قوم به اذعان خود نفیسی ریشه در این سرزمین ندارد و از سر فلاکت و برای زنده ماندن از کوه های پامیر پایین آمده و به سمت فلات ایران رهسپار شده است!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/19/2021 10:11 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 37
نفیسی برای مؤکّد ساختن نیامدن ترکان شرقی به ایران، بازگشتی به عصر ساسانی کرده و از تدبیر شاهان این سلسله در استقلال داخلی بخشیدن به طوایف مختلف نژاد ایرانی در جهت دادن انگیزۀ بیشتر برای دفاع از سرزمین ایران در برابر ترکان و دیگر اقوام مهاجم سخن گفته، می نویسد:
« این روش مخصوص برای پاسبانی مرزهای ایران مخصوصاً در برابر ترکان شرقی و غربی در چند قرن پی در پی بسیار سودمند افتاد و نیز همین سبب شد که تازیان چون از رخنۀ جنوب شرقی که چنین سدّی در برابر آن نبود، وارد ایران شدند. در آذربایجان و گیلان و مازندران و خراسان که بالعکس سدّ بسیار استوار بود بمانع بزرگ برخوردند و چندین سال برابری همین حکمرانان محلّی و پاسبانان دلیر مرزهای ایران راه را بریشان بست و چون دیگر حکومت مرکزی در ایران نبود که ایشان را دلیر کند و نیرو بدهد و یاری بفرستد؛ سرانجام از پای درآمدند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص12)
استقلال داخلی داشتن حکام محلّی نتیجۀ جبر زمان و رسم معمول در کشورداری آن زمان بود و روش مخصوص و تدبیر ابداعی و منحصر به فرد سلاطین ساسانی به حساب نمی آمد. تصویر ارائه شده از طرف نفیسی هم مغایر با واقعیّات تاریخی ایران در دهه های نخست هجری بود. اعراب آذربایجان را همان آغاز حملات خود؛ در سال 22 هجری قمری تصرّف کردند. بخش های عمدۀ خراسان هم یک دهۀ بعد تسخیر شد و مقارن با قتل عثمان اشغال ایران کمابیش کامل شده بود و به غیر از برخی نواحی کوهستانی و کم وسعت، باقیماندۀ فلات ایران اشغال شده و اعراب در نقاط مختلف ایران من جمله خراسان مستقر شده بودند. در این بخش نفیسی علائق و تخیّلات خود را به جای تاریخ واقعی گذارده است.
در این بخش مسئلۀ «رخنۀ جنوب شرقی» چندان روشن نیست. آمدن اعراب به ایران از راه میانه های مرز غربی ایران اتّفاق افتاده؛ ناحیه ای که نه جنوب شرقی ایران یا فلات ایران است و نه می تواند جنوب شرقی سرزمین اعراب قلمداد گردد. در واقع نواحی مورد درگیری نیروهای ساسانی با اعراب با فرض مرکزیّت مدینه شمال شرقی قلمرو وارثان پیامبر بوده و محتملاً «جنوب شرقی» مذکور در این بخش را باید در زمرۀ سهویّات معمول نفیسی به شمار آورد.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/22/2021 9:56 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 38
نفیسی در خیال خود ایران بعد از اسلام، آن هم سه قرن بعد از اسلام را همچنان مرتزق از همان شیوۀ حکومتی ساسانیان دانسته و عقیده دارد پیدایی سامانیان به عنوان یکی از بازماندگان همان خاندان محلّی سبب ساز استقلال ایران گردید. البتّه نگاه نفیسی به سلسلۀ سامانی قدری اغراق آمیز است. این سلسله تنها بر بخشی از فلات ایران آن هم با حکم و منشور و لوای خلیفۀ عبّاسی فرمانروایی داشتند و استقلالی از نوع آنچه نفیسی ادّعا می کند؛ نداشته اند. از طرف دیگر آنها به نام ایران حکومت نمی کردند و بخش اعظمی از قلمرو ایشان هم جزء سرزمین اصلی ایران نبود.
قصد اصلی نفیسی در پیش کشیدن حکومت سامانی بیان تأثیرگذاری اقدامات این سلسله برای حضور و گسترش بیشتر ترکان در ایران است. از همین رو بلافاصله می نویسد:
« سامانیان همین که استیلای ترکان غربی را در دربار بغداد دیدند و متوجّه خطر آن شدند؛ چاره را درین دیدند که ایشان هم ترکان شرقی را بعنوان مزدور و زرخرید بخود بپذیرند و از اوایل قرن چهارم بدین کار دست زدند، غافل از اینکه ترکان ایلک خانی در 383 سلسلۀ ایشان را برخواهد انداخت و حتّی زیردستانشان البتکین و سبکتکین که از همان افسران زرخرید ترک بودند؛ بپادشاهی خواهندرسید و اندک اندک سایر طوایف ترک بایران راه می یابند و غز و ترکمانان و سلجوقیان را بپادشاهی می رسانند و پس از آن خوارزمشاهیان و قراختاییان که آنها نیز ترک بودند روی کار می آیند و ایشان هم راه را بر مغول باز می کنند و مغول هم روزی که از تاخت و تازهای دیوانه وار بسرزمین خود برمی گردند؛ وسیله را برای انتشار ترکان در نواحی دیگر فراهم می کنند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 13)
جدا از درستی یا نادرستی این ادّعا، متأسّف بودن نفیسی بر ترک گشتن بخش هایی از فلات ایران مهم ترین حرف این بخش از نوشته های او می باشد. در نظر او آریایی هایی که به اظهار خودش از پامیر فرود آمده و بعد از قرن ها مهاجرت و سرگردانی به فلات ایران رسیده اند؛ برحق و مالک اصلی این سرزمین محسوب می گردند و ترکانی که طبق تاریخ ترسیمی ایشان با روندی مشابه آریایی ها در این سرزمین سکنی گزیده اند، غریبه، ناحق، متجاوز و بیگانه محسوب می گردند!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/23/2021 8:02 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 39
نفیسی اصرار بسیاری دارد تا نشان دهد ترکان ایران بازماندۀ ترکان مهاجر از غرب دریای خزر هستند که تحت فشار و حملات اقوام دیگر از سرزمین های خود رانده شده و به ایران و آسیای صغیر آمده اند و ترکان به زعم او شرقی جایی در ترکیب جمعیّتی ترک ایران و ترکیّۀ امروزی ندارند:
« درین گیرودار ترکان شرقی از ماوراءالنّهر تجاوز نکرده و بایران نیامده اند و یگانه سبب آن بوده است که ترکمانان در خوارزم و گرگان سر راهشان را گرفته اند و نگذاشته اند که از قلمرو ایشان بگذرند وانگهی ترکان شرقی جای آبادان و حاصل خیزی را برایگان بدست آورده بودند و نیرویی پرزورتر از ایشان پیدا نشد که ایشان را از آن ناحیۀ حاصل خیز پرنعمت سواحل سیحون و جیحون براند و ترکان غربی بالعکس رانده شده اند و نیروی زورمندتری ایشان را از سرزمین خود بیرون کرده و بایران و کشورهای غربی آسیا رانده است و بهمین جهت بدلایل بسیار همۀ ترکانی که درین نواحی غربی جایگزین شده اند؛ از همان ترکان غربی بوده اند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 13)
در فرهنگ تاریخی و جغرافیای تاریخی ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی، خوارزم و گرگان و بلخ و بخارا و مرو که سهل است، آنها هر سرزمینی در غرب آسیا و آسیای میانه و ایران امروزی و آسیای صغیر و عراق و شام و سواحل مدیترانه و سند و هند و سواحل جنوبی خلیج فارس و قفقاز و هر سرزمینی را که یک ایرانی یک بار از آن رد شده، جزء قلمرو ایران محسوب کرده اند و گاه برخی از ایشان شاهان ایرانی را پادشاه کلّ آسیا لقب داده اند و خود نفیسی هم در برخی آثار خود من جمله «تاریخ تمدّن ایران ساسانی» و «تاریخ اجتماعی ایران در دوران پیش از تاریخ و آغاز تاریخ» کمابیش به همین وسعت قلمرو ایران معتقد بوده است.
با این وجود معلوم نیست چگونه او به این شکسته نفسی غیرمترقّبه تن داده و خوارزم و گرگان و بلخ و بخارا و مرو و سواحل سیحون و جیحون را سکونتگاه ترکمانان فرض کرده، تا آنها را در نبردهایی تخیّلی در برابر ترکان شرقی قرار دهد، تا مانع از رسوخ آنها به داخلۀ ایران گردد و لابد خلوص نژاد ایرانی کماکان محفوظ ماند. حتّی اگر این ادّعا را لابد فرض کنیم، چه توفیری در اصل مسئله ایجاد می گردد؟ ترک در ایران ساکن شده و بر اساس تاریخ مصنوع آریایی بازان زبان بخش هایی از ایران را هم تغییر داده و به ترکی بدل کرده است؛ دیگر چه فرقی می کند این ترکی غربی باشد یا شرقی؟!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/24/2021 9:15 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 40
نفیسی به تجزیه و تحلیل اصل و منشأ و نژاد قاجاریان هم می پردازد و ضمن رد انتساب ایشان به مغول؛ ریشۀ چنین انتسابی را علاقۀ آنها به شریک گشتن در افتخارات چنگیز و پادشاهان مغول دانسته است:
« قاجارها برای اینکه بجهان گیریها و کشورگشایی های چنگیز فخر کنند و خود را در آن شریک و سهیم بدانند؛ بخطا خود را مغول دانسته و نسب خود را نخست بتیموریان و از آن راه بایلخانان مغول رسانده و حتّی قراقویونلوها و آق قویونلوها را هم که با ایشان نزدیک بوده اند؛ با خود درین نسب نادرست شریک کرده اند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 14)
در نظر نفیسی این انتساب از ادّعای شفاهی سرکردگان قاجار نشئت گرفته و تاریخ نویسان به آن پروبال داده اند. او سپس با مرور نکاتی که مورّخان عصر قاجار در بارۀ روند تاریخی زندگی ایل قاجار بیان کرده اند؛ به تنقید نوشتۀ آن مورّخان پرداخته و در نهایت می کوشد قرائت خود از تاریخ زندگی قاجاریان را به نقطۀ قبول نزدیک سازد.
او معتقد است بعد از تاخت و تاز مغول ها در روسیّه و سپس فروکش کردن حملات ایشان، روس ها یا به تعبیر خود او «سلاوها» قد راست کرده و در آغاز قرن هشتم هجری اندک اندک در پی راندن مغول ها از روسیّه برآمدند. آنها با پیشروی در جنوب علاوه بر مغول ها ترکان غربی را هم از سرزمین های خود راندند. به عقیدۀ نفیسی ترکان در مواجهه با این وضعیّت دو راه بیشتر نداشتند. یکی آنکه با گذشتن از کوه های قفقاز به طرف نواحی شمال غربی ایران بیایند و دیگر اینکه در سواحل دریای سیاه پراکنده گردند. در نظر نفیسی ترکان شق دوم را برگزیدند، لکن ادّعای نفیسی در این بخش از بلاهت و پراکنده گویی تهی نیست چرا که در توضیح شق دوم می نویسد:
« از آن زمان ترکان در ترکیۀ امروز و در شبه جزیرۀ بالکان و شبه جزیرۀ کریمه و در شمال و جنوب رود ارس پدیدار شده اند. (همان، ج 1، ص 15)
سکونت ترکان در شمال و جنوب ارس مگر معنایی به جز آمدن آنها به جنوب کوه های قفقاز و شمال غربی ایران داشته که نفیسی ادّعا کرده آنها راه دوم؛ یعنی، پراکنده شدن در سواحل دریای سیاه را برگزیدند و از گذشتن از کوه های قفقاز و پناه بردن به جنوب آن نواحی؛ یعنی، همان شمال غربی ایران امروزی روی گرداندند؟! شاید آقای نفیسی معتقد بوده آذربایجان در جایی غیر از شمال غرب ایران یا حتّی فلات ایران جای دارد!
نکتۀ مهم تر گفتۀ نفیسی هم این است که وی تلاش می کند ضمن تلاش برای ایجاد تأخیر چند قرنی در باب حضور ترکان در ایران، منشأ این حضور را یک ناحیۀ حاشیه ای در شمال غربی ایران قلمداد کرده و در نظر خود بخش های اصلی فلات ایران را مبرا از وجود قومیّت ترک معرّفی کند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/25/2021 9:03 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 41
نفیسی برای تثبیت فرضیۀ خود در باب غربی بودن منشأ حضور ترکان در آذربایجان و آناتولی از چهارده سلسلۀ پادشاهی ترک نام می برد که از 699 هجری تا 780 هجری در نواحی مختلفی از منتهی الیۀ آناتولی گرفته تا آذربایجان و مازندران و عراق و نواحی داخلی ایران تشکیل شده و به عقیدۀ او تشکیل این سلسله های ترک نتیجۀ رانده شدن ترکان غربی از روسیّه در اثر حملات اسلاوها بوده است:
« از این فهرست پیداست که پس از مغول و درست تر بخواهید در زمانی که سلاوها مغولان را از کشور میرانده و ترکان دست نشانده و همدستشان را هم از سرزمین خود بیرون می کرده اند؛ در کشورها و نواحی که در اطراف قلمرو ترکان غربی در قفقاز بوده است؛ یعنی، در آناطولی و ترکیّه و سوریّه و کریمه و غازان و عراق و آذربایجان و مازندران چهارده سلسله از نژاد ترک در حدود 700 تا 856؛ یعنی، بیشتر در قرن هشتم که دنبالۀ این وقایع بوده است؛ تشکیل شده[است] » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 15)
سلسله های مورد اشارۀ او در گسترۀ وسیعی از خراسان و مازندران گرفته تا اقصا نقاط آسیای صغیر حکومت تشکیل داده اند و بین این سو تا آن سوی قلمرو این سلسله ها فاصله ای قریب به چهار هزار کیلومتر وجود دارد. معلوم نیست او چگونه حکومت هایی در این فواصل طولانی را دارای یک منشأ آن هم مهاجر از غرب خزر و نواحی شمالی آن ناحیه فرض کرده است. قول مشهور در باب ریشه و تبار بسیاری از سلسله های مورد اشارۀ نفیسی از قبیل: آق قویونلوها، قره قویونلوها، چوپانیان، خاندان تکه لو، آل عثمان و ... این است که آنها از شعبات اوغوزها بوده اند و خاستگاه اوغوزها شمال شرق فلات ایران بوده که در لسان نفیسی ترکان شرقی نامیده می شوند.
ادّعا نفیسی در بارۀ داشتن منشأ غربی برای ترکان ایران و ترکیه در نقطۀ مقابل مسلّمات تاریخ ایران و تاریخ حرکت و مهاجرت ترکان قرار دارد. از سوی دیگر ادّعای رانده شدن ترکان از روسیّه هم کاملاً نادرست است. با وجود جدایی و استقلال پنج جمهوری ترک از روسیّه بعد از متلاشی شدن شوروی؛ هنوز هم جمعیّت ترک باقی مانده در کشور روسیّه رقم بسیار بزرگی را تشکیل می دهد.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/26/2021 9:06 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 42
نفیسی به جز آن علّت اصلی، دلایل دیگری برای اثبات نظر خود در باب غربی بودن ترکان ایران و آناتولی اقامه می کند. او معتقد است سلجوقیان آن همه جمعیّت به همراه نداشته اند که بتوانند ترکیب جمعیّتی نواحی ترک نشین ایران و آذربایجان و ترکیّه را تغییر دهند.
او سرآغاز پیدایش ادبیّات ترکی شرقی یا ترکی جغتایی را متعلّق به قرن ششم هجری دانسته، همین امر را نشانۀ آمدن این دسته از ترکان به نواحی شمال شرقی ایران می داند و در مقابل آن عقیده دارد ادبیّات ترکان غربی قدیم تر از قرن دهم نیست و این خود می رساند که این ترکان در این زمان تازه به صفحات شمال غربی ایران و آناتولی آمده بودند.
از نظر نفیسی به جز قاجارها به اسامی طوایف ترک دیگری از قبیل افشار و بیات و بایندر برمی خوریم که این اسامی تنها در نواحی غربی ایران و نیز آناتولی مشاهده شده اند.
دلیل چهارم نفیسی برای اثبات ادّعای غربی بودن ترکان آذربایجان و ترکیه تفاوت زبان ترکان شرقی با زبان ترکان غربی است. او برای ترکی شرقی دو شعبۀ اصلی ازبکی و ترکمنی را برشمرده و ازبکی را به زبان ترکمنی نزدیک می داند و در این سو نیز ترکی غربی را مالک دو شعبۀ اصلی استانبولی و آذربایجانی می داند که نسبت نزدیکی این دو به یکدیگر بیشتر از شباهت آنها به ترکی شرقی است.
بر همین اساس نفیسی نتیجه می گیرد: از آنجا که سلجوقیان ترکمان بوده اند و زبانشان همان زبان ترکمانان بوده است اگر زبان نواحی غربی بازماندگان سلجوقیان بوده اند، دلیلی ندارد که همان زبان سلجوقیان را نگاه نداشته باشند.
نفیسی اضافه می کند:
« می دانیم که زبان اقوام ترک که در آن سوی قفقاز می زیسته اند؛ یعنی، زبان خزرها و قبچاقها و بجناکها و بلغارها همان زبانیست که امروز تاتارهای ولگا و غازان و مردم آذربایجان شوروی و آذربایجان ایران و همۀ ترکی زبانان کشور ما و تاتارهای کریمه و ترکان عثمانی با ترکیّه بدان سخن می رانند و این خود بزرگ ترین دلیلست که این ترکان غربی خود بازماندگان همان ترکان ماوراء قفقازند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، ج 1، ص16)
برخلاف تصوّر و ادّعای نفیسی قبایلی چون افشار، بیات، بایندر، سالور و بجناک اختصاص به ترکان ساکن در غرب خزر یا به طور کلّی ترکان غربی ندارد. منابع متعدّدی از ترکی و فارسی از اختصاص قبایل مورد اشاره به ترکان اوغوز دارد. کتب مشهوری چون دیوان لغات التّرک محمود کاشغری، شجره التّراکمه ابوالغازی بهادرخان خیوه ای و جامع التّواریخ رشیدالدین فضل الله همدانی نام های طوایف 22 گانه یا 24 گانۀ ترکان اوغوز را نام برده و چهار طایفۀ مذکور را در زمرۀ اوغوزها که منشأ شرقی دارند، ذکر کرده اند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/27/2021 10:36 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 43
نفیسی به یک دلیل نژادی و زیستی هم برای اثبات منشأ غربی داشتن ترکان ایران و ترکیّه استناد می جوید و می نویسد:
« ترکان شرقی که ترکمانان و ازبکها امروز کامل ترین نمونۀ آنها هستند؛ بنژادهای شرق اقصی؛ یعنی، چین و منچوری و تبت و مغولستان شبیه ترند، تا بهر نژاد دیگر و بالعکس ترکان غربی بنژاد آریایی ایرانی و هندی و اروپایی شبیه ترند تا بهر نژاد دیگر. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، صص 17 ـ 16)
دنیای ترک بسیار بزرگ و متنوّع است و نمی توان ترک را انحصاراً در گروه مردمان چشم بادامی زندانی کرد. ترک های ساکن ایران، ترکیّه، آذربایجان، ترکان ساکن در بالکان و بخش اعظم ترکان روسیّه نیز جزء چشم بادامی ها نیستند. از طرف دیگر بین زبان و نژاد تلازم ذاتی وجود ندارد و این مسئله در بارۀ متکلّمان بیشتر زبان ها من جمله فارسی و عربی هم صادق است. عرب سفیدپوست داریم؛ عرب سیاه پوست هم داریم. فارسی زبان چشم بادامی هم در شرق ایران و افغانستان داریم و برای این پدیدۀ مثال های متعدّد می توان آورد.
نفیسی برای محکم کردن اعتقاد خود در بارۀ انتساب قاجارها به ترکان غربی همچنان دلیل می آورد. منتسب کردن خود به طایفۀ سالور از جانب قاجارها دلیل دیگری است که نفیسی اقامه کرده، می نویسد:
« دلیل بسیار قوی بر اینکه قاجارها از نژاد مغول و حتّی از ترکان شرقی نبوده اند، اینست که در همۀ اسناد نسب خود را بطایفۀ «سالور» رسانده اند و سالور قطعاً از همان ترکان ماوراء قفقاز بوده و در میان طوایف ماوراء قفقاز همه جا نام آنها را با خزرها و قبچاقها و بلغارهاو بجناکها و دیگران با هم برده اند. » (همان، ص 17)
اتّفاقاً همین منتسب کردن خود به طایفۀ سالور؛ یعنی، یکی از طوایف اوغوز محکم ترین دلیل برای شرقی بودن آنها می باشد. حتّی همفکران نفیسی هم به این امر اذعان دارند. دکترمحمّد معین ذیل واژۀ «سالور» به نقل از دایره المعارف اسلام از انتساب این طایفه به غزها سخن می راند و معلوم می دارد در اینجا هم نفیسی باید به تنهایی بار اعتقاد بی پایۀ خود را بکشد.
او از نام طایفۀ بایندر هم دلیل دیگری برای اثبات نظر خود استخراج کرده؛ می نویسد:
« قاجارها از نخست خود را خویشاوند نزدیک آق قویونلو دانسته اند و حتّی بپادشاهی این سلسله فخر کرده اند و نام دیگر این طایفه «بایندر» است و بایندر نیز از طوایف ترکان ماوراء قفقاز بوده و نامشان را با طوایف دیگر آن سرزمین توام کرده اند. » (همان، ص 17)
کماکان همان مشکل وجود دارد. در تاریخ ایران کلمۀ «بایندریان» به عنوان نام دیگر سلسلۀ آق قویونلو به کار رفته و آنها مطابق مندرجات منابع ترکی و فارسی در زمرۀ فرزندان «گوک خان» و از جملۀ قبایل اوغوز بوده اند که از شرق به غرب فلات ایران گسترش پیدا کرده اند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/28/2021 8:51 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 44
نفیسی با اشاره به مطرح شدن نام قاجارها در تاریخ ایران از زمان ظهور صفویان می نویسد:
« قاجارها تنها در دورۀ صفویه در تاریخ ایران پیدا شده اند. درین شک نیست که صفویّه از اولاد شیخ صفی الدّین اردبیلی از مردم آذربایجان بوده اند و چون مادر شاه اسمعیل دختر اوزون حسن پادشاه آق قویونلو؛ یعنی، از ترکان آذربایجان بود و مریدان پدرانش پیشوایان طریقۀ صفوی نیز همین ترکان بودند شاه اسمعیل از میانشان «قزلباشها»؛ یعنی، سربازان خود را برگزید و بیاری ایشان بسلطنت رسید و در دورۀ صفویّه طوایف ترک آذربایجان مهم ترین و در حقیقت یگانه عامل نظامی بودند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، همان ص 17)
البتّه در این میان نکتۀ قابل تأمّلی هم طرح می کند. او در تشریح طوایف پشتیبان صفویان ضمن اشاره به اهمیّت سه طایفۀ مهم قاجار، افشار و بیات، اضافه می کند:
« طوایف کوچک تر را که کمتر بودند؛ صفویّه بدو دسته تقسیم کردند. یک دسته را در آذربایجان گذاشتند و «شاهیسون» یا «شاهسون» نامیدند و دستۀ دیگر را بفارس بردند و برخی طوایف ایرانی و عرب را هم با آنها توام کردند و دستۀ بزرگی بنام «قشقایی» فراهم کردند که مرکّب ازین سه عنصر کرد؛ یعنی، ایرانی و عرب و ترک زبانست. » (همان، صص 18 ـ 17)
قشقایی ها ترک هستند؛ نه ترکیبی از سه عنصر ترک و عرب و کرد. قشقایی ها در آذربایجان ساکن بودند که بعدها به همراه گروه های دیگری از ایلات ترک، در زمان هایی متفاوت در طی چند قرن در فارس مستقر شدند. اسامی برخی تیره های قشقایی از قبیل مغانلی، بیگدلی، شاملی، موصل لی، افشار، قاجار، بیات، قره گوزلو و ایگدیر در کنار اشتراکات بسیار دیگر بر یکی بودن آنها با ترکان آذربایجان دلالت دارد و ترکیب شدن قشقایی از ترک و عرب و کرد تنها از طبلۀ طرفه ساز سعید نفیسی بیرون آمده است.
تنها وجه مشترک بین قشقایی و عرب آن است که ایلات ترک قشقایی، اینانلو، بهارلو و نفر به همراه گروهی از ایلات عرب مجموعۀ ایلات خمسۀ فارس را تشکیل می دهند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/29/2021 11:05 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 45
در نگاه نفیسی چون پادشاهان صفوی از آذربایجان برخاسته اند و قزلباش ها هم آذربایجانی بوده اند و از طرف دیگر قاجارها نیز مانند افشارها و بیات ها از آذربایجان آمده اند، پس شکی نیست که قاجارها از ترکان غربی بوده اند؛ نه از مغول یا ترکان شمال شرق فلات ایران! در نظر او چون قاجاریان در جریان کوچ ها و جا به جا شدن های خود از گرگان فراتر نرفته و در صفحات شرقی فلات ایران طاهر نشده اند، می توان نتیجه گرفت که آنها پیوندی با ترکان شرقی ندارند:
« در دوره ای که قاجارها در ایران بیشتر از همه پراکنده شده بودند؛ در آذربایجان و مازندران و گرگان (استرآباد) و اطراف تهران بودند و هرگز اثری ازیشان در نواحی شرقی دیده نشده است. این خود دلیلست برین که از غرب آمده اند و اگر از شرق آمده بودند؛ می بایست در مشرق ایران هم بوده باشند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 18)
به اعتراف خود نفیسی بخشی از قاجارها در زمان شاه عبّاس در مرو مستقر بوده اند تا به نیابت از شاه صفوی در برابر ازبکان ایستادگی کنند. این استقرار اگرچه محتملاً به امر شاه عبّاس انجام گرفته، لیکن ادّعای نفیسی در باب دیده نشدن قاجارها در نواحی شرقی را نفی می کند. از سوی دیگر خود گرگان یا استرآباد هم در نیمۀ شرقی ایران یا حتّی فلات ایران جای دارد و ادّعای مورد نظر نفیسی را اثبات نمی کند. جدا از این دو مسئله نوع زندگی طوایف در آن زمان مهاجرت های طولانی و جا به جا شدن های بسیار را الزام می کرده است. قاجارهایی که از شام تا مرو میدان مهاجرت شان بوده؛ نمی توانستند مهاجر از شرق محسوب گردند؟! هر چند که در صورت غربی بودن قاجارها هم در اصل قضیّه توفیری ایجاد نمی شود و آنها نیز به مانند خاندان های دیگر ترک بخش مهمّی از تاریخ ایران را به خود اختصاص داده اند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/30/2021 11:30 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 46
سعید نفیس شباهت زبانی بین قاجار و صفویّه را هم یک نشانۀ دیگر از بستگی این دو طایفه دانسته و آن را شاهد دیگری بر انتساب آنها به ترکان غرب خزر در شمار می آورد:
« زبان قاجارها نیز در همۀ مراحل ترکی غربی بوده است و این همان زبانیست که نخستین شاعر آن شاه اسمعیل صفویست که خطایی تخلّص میکرده و هنوز هم یکی از از بهترین شاعران زبان ترکی غربی بشمار می رود و می دانیم که مادرش از ترکان بایندری؛ یعنی، آق قویونلو بوده است. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 18)
باز جای شکرش باقی است که در اینجا نسیانی به آقای نفیسی دست می دهد و از یکسانی زبان ترکی صفویان و قاجاریان سخن می راند وگرنه بخش اعظم نویسندگان جریان فارسی گرایی و آریایی بازی منکر ترک بودن صفویان هستند. برخی از این گروه صفویان به آذری موهوم ساخته و پرداختۀ کسروی و گروهی دیگر ایشان را به کردها منسوب می دارند.
در اینجا نفیسی به عنوان عضوی از جمعیّت ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی و معتقد به جریان آذری بازی برای اثبات امری بی ثمر و غیرضروری صفویان را ترک معرّفی می کند. در اینجا یک نکتۀ باریک هم وجود دارد. خطا یا ختا در شرق فلات ایران و به تعبیر درست تر در شمال شرقی چین واقع بوده و مسکن ترکان بوده است. با این وصف چه دلیلی داشته شاه اسماعیل به عنوان یکی از ترکان غربی تخلّص از سرزمین ترکان شرقی برای خود برگزیند؟!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [3/31/2021 11:38 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 48
پسوند صفت نسبی موجود در نام طوایف مختلف ترک نیز عامل دیگری است که موجب می شود سعید نفیسی در درستی نظر خود در باب انتساب قاجارها به ترکان غربی اصرار بورزد:
« در میان همۀ این طوایف ترکان غربی علامت نسبت برای تسمیۀ قبایل و طوایف کلمۀ «لو» است که بدین شکل مینویسند و تلفّظ درست آن «لی» است و بسیاری از طوایف ترکان غربی نامشان با این جزء ترکیب شده است؛ مانند قراقویونلو و آق قویونلو و شاملو و عزالدّین لو و اینانلو و قوانلو و دوانلو و سپانلو و قایخلو و خزینه دارلو و کهنه لو و کرلو و بکشلو و سوباتایلو و چلبیانلو و غیره. این جزء و ازین گونه نامهای مرکّب با لو در میان ترکان شرقی نیست. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 18)
این استدلال نفیسی هم راه به ده نمی برد، چرا که در میان طوایف شرقی ترک هم برخی این پسوند را با خود دارند. همین لفظ مشهور «بکشلو» نام یکی از قبایل افشار می باشد که در شرقی بودن آنها تردیدی نیست. قارا ائولی (دارای چادر سیاه)، آلایونتلی (دارای حیوان های خوب) و قاراخانلی نیز نمونه های دیگری از این قبیل اسامی شرقی هستند.
برخی اسامی مانند یاولی، آلتین گوزلو، ... مستعمل در میان ترکان شرق نیز نشانه های دیگری از استعمال این پسوند هستند که ادّعای نفیسی را نقض می کنند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [4/1/2021 9:10 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 49
نفیسی برای اثبات مدّعای ناصواب خود از شباهت بین ترکان آذربایجانی و ترکان قشقایی هم نمی گذرد و می نویسد:
« پیوستگی ترکان غربی با یکدیگر باندازه ایست که هنوز طوایف جزء بنام قشقایی که ضبط درست آن «قاشقای» است در دورترین نقاط شمالی قلمرو ترکان غربی هستند و همین نام در میان ترک زبانان جنوب ایران دیده میشود. آهنگها و سروده هایی هم هست که هر دو گروه با این همه مسافت و بیش از سیصد سال زمانی که در میانشان هست؛ هنوز می خوانند و تغنّی می کنند. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 18)
نفیسی معلوم نمی کند مقصودش از این همانندی های مورد اشاره، همانندی و قرابت ترکان ساکن آذربایجان و قشقایی ساکن در فارس است، یا همانندی بین قشقایی ها با خاستگاه مبهم و ناشناخته ای در دورترین نقاط شمالی قلمرو ترکان! او می کوشد بین قاجارها و ترکان شرقی نوعی اختلاف و بینونیّت پدید آورد و استقرار آنها در مرو و گرگان برای مقابله با ازبکان و ترکمنان را نشانۀ این اختلاف و نبود احساس و علاقۀ مشترک بداند:
« اگر شاه عبّاس قاجارها را در ناحیۀ مرو و ناحیۀ استرآباد نشاند؛ برای آن بود که در مرو مانع از تاخت و تاز ازبکان و در استرآباد مانع از تاخت و تاز ترکمانان شوند و همین نکته دلیلست که قاجارها از نژاد دیگری بجز ترکان شرقی؛ یعنی، ازبکان و ترکمانان بودند و گر نه با ایشان مخالفت نمیکردند و مانع ایشان نمیشدند و این نزاد جز همان ترکان غربی نتواندبود. » (همان، ص 21)
مقابلۀ صفویان و به تبع ایشان طایفۀ قاجار با ازبکان یا ترکمنان بر خلاف نظر نفیسی نتیجۀ اختلاف نژادی و نبود علاقه و احساس مشترک نبوده است. در آن روزگار مقدرّات نواحی وسیعی از آسیای میانه گرفته تا ایران و عثمانی و سرزمین های تحت تسلّط در اختیار سه دولت مقتدر ازبک، صفوی و عثمانی بوده و این سه دولت ترک بر سر منافع و گسترش متصرّفات و گاه در اثر اختلاف افکنی دولت های فرامنطقه ای با هم می جنگیده اند و ایستادگی قاجارها در برابر ازبک و ترکمن نتیجۀ تباین نژادی ـ زبانی یا دشمن انگاری نبوده است. اگر نظر نفیسی را بپذیریم؛ قاعدتاً دولت های صفوی و عثمانی هم نباید با هم می جنگیدند چرا که طبق نظر خود نفیسی هر دو از ترکان غربی بوده و نسبت به همدیگر دارای تعلّقات و دلبستگی هایی بوده اند.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [4/2/2021 10:19 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 50
خوانندگان آثار تاریخی سعید نفیسی همیشه باید متوجّه این نکته باشند که نوشته ها و نتیجه گیری های او در حوزۀ تاریخ اعتبار و سندیّت چندانی ندارد. گذشته از ویژگی های فردی و نوع اندیشه و عمل نفیسی، قضاوت ها و نتیجه¬گیری های او بیش از آنکه بر منابع تاریخی، اسناد یا استنتاجات صحیح و معقول متّکی باشد بر تمایلات شخصی، نگاه ایدئولوژیک، آریایی گرایانه و ترکی ستیزانه اتّکا دارد.
در این مورد بخصوص؛ یعنی حکایت کوچاندن قاجارها به استرآباد هم این بی اعتباری علمی و بی دقّتی های اسفناک به شدّت خودنمایی می کند. او در صفحۀ 20 جلد اوّل کتاب «تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ معاصر» از کوچاندن قاجارها از سوی شاه عبّاس به ناحیۀ استرآباد در 995 یا 996 سخن می گوید و دو صفحۀ بعد اظهار می دارد که قاجارها تنها در حدود 1077 تا 1105 که شاه سلیمان پادشاهی می کرده است، به استرآباد آمده اند. این هم پایان ماجرا نیست و نفیسی در ادامه سخن، این کوچ اجباری قاجارها را به زمانی میان سال های 1015 تا 1027 قمری مرتبط می سازد:
« شاه عبّاس بزرگ پس از سلسله جنگهایی که از 1015 تا 1027 با لشکریان عثمانی در آذربایجان و قفقاز کرد؛ عدّۀ کثیر از مردمی را که در مرزهای کشور عثمانی ساکن بودند و حتّی برخی از ارمنیان را که در برابر سپاهیان عثمانی ایستادگی نکرده بودند؛ ناگزیر کرد از آنجا بجاهای دیگر ایران بروند و بطریق اولی طوایف ترک زبان را که با ترکان عثمانی بیشتر سازش داشتند؛ از آنجا راند و از جمله ترک زبانان قشقایی هستند که از آن زمان در فارس جای گرفته اند و روی همرفته همۀ قبایل ترک زبان که در نواحی مختلف ایران باقی مانده اند؛ از آن زمان درین سرزمین ها مستقر شده اند. این باز دلیل دیگریست که قاجارها از ترکان غربی و نزدیک و سازگار با ترکان عثمانی بوده اند و بهمین جهت شاه عبّاس آنها را از آذربایجان رانده است. » (تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورۀ قاجار، سعید نفیسی، تهران، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، 1368، ج 1، ص 22)
نفیسی چند صفحه قبل از این، از کوچاندن قاجارها در سال های 995 و 996 به مرو و استرآباد برای مقابلۀ ایشان با دشمنان ازبک و ترکمن دولت صفوی سخن می گوید و این معنایی جز اتّحاد قاجاریان با دولت صفوی و وفاداری ایشان به دولت صفوی ندارد، لیکن به فاصلۀ اندکی اعلام می دارد رفتن قاجاریان از آذربایجان بعد از سال های 1015 تا 1027 نتیجۀ رانده شدن ایشان از جانب شاه عبّاس در نتیجۀ احساس علاقه و سازش ایشان با عثمانی ها و عدم مقابلۀ جدّی آنها با دولت عثمانی بوده است!!
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel
بیلدیریش, [4/3/2021 9:04 PM]
✳️ نژادگرایی، باستان گرایی و ترکی ستیزی در آثار سعید نفیسی 51
مشکل دیگر در این بخش آن است که نفیسی ادّعا می کند شاه عبّاس طوایف ترک زبان ساکن در آذربایجان را به دلیل عدم مقابله با عثمانی و نیز سازگاری و هم جوشی با عثمانی از آن ناحیه کوچاند! اگر طوایف ترک آذربایجان مرید صفویان و بازوی نظامی ایشان در تأسیس سلسلۀ پادشاهی و مدافعه از سلطنت و قلمرو ایشان بوده اند؛ این عدم جدیّت در مقابله با دولت عثمانی یا احساس علاقه به عثمانی آن هم با وجود تشیّع ایشان و تسنّن عثمانی در کجای داستان قرار می¬گیرد؟
اگر از این هم بگذریم آن تواریخ سه گانه و آن اختلاف فاحش در تاریخ استقرار قاجارها در استرآباد کجا می رود؟ از طرف دیگر بالاخره انگیزۀ شاه عباس در این کوچاندن چه بوده است؟ تکیه بر قدرت و وفاداری قاجارها برای حفظ قلمرو یا خیانت قاجارها و هم جوشی آنها با عثمانی؟
تلاش برای انتساب قاجارها به ترکان ساکن در نواحی غربی خزر امری غیرضروری به نظر می آید. نفیسی توان بسیاری برای اثبات غربی بودن ترکان ایران و عثمانی صرف می کند. بخصوص او بر روی ترکان ساکن در ایران تمرکز بسیاری کرده و می کوشد اعتقاد خود را به درجۀ قبول و قطعیّت نزدیک سازد. در بارۀ هدف اصلی او از این همه اصرار می توان احتمال گونه نکانی از لا یه لای نوشته های او بیرون کشید و انگیزۀ او را ولو به تخمین و حدس معلوم کرد.
نخستین انگیزۀ نفیسی شاید این باشد که او غرب یا شمال غرب ایران را یک ناحیۀ حاشیه ای فرض کند و از این طریق نظرها را بر عدم سکونت ترکان در بخش های اصلی سرزمین ایران جلب نماید و از این رهگذر به گمان خود ایران را همچنان سرزمین پاک و خالص اقوام آریایی باقی نگه دارد.
علاقۀ نفیسی به شنا کردن در جهت خلاف جریان آب هم می تواند انگیزه ای قلمداد شود. به طور معمول نفیسی به برداشت ها و دریافت های متفاوت و مغایر با دریافت همگانی اعتقاد دارد و شاید با تأکید بر غربی بودن ترکان ساکن در ایران می کوشد به این علاقه و نیاز باطنی خود پاسخ دهد.
✍️ علی بابازاده
آدرس کانال:
@bildirish_channel